The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

#حرف_دلم

657 عضو

#باهم_رمان_بخوانیم??

1399/02/16 11:53

ما ارزش لحظه هارو تا زمانیکه تبدیل به خاطره شوند، متوجه نمیشویم!

? Rememory (2018)
#فیلم_نوشت
#حرف_دلم

1399/02/16 13:15

لیاقت چیزی نیست که شما از توی شناسنامه یا چهره افراد بفهمید!
لیاقت چیزی نیست که انتهای یک راه طولانی مشخص شود !
بلکه لیاقت حاصل یک لحظه
ندیده گرفتن،
بی احترامی،
بی توجهی،
فرد مقابل به شما ، به خاطر دیگران است ،
در جواب تمام خوبی ها!
خودتان را هدر آدم بی لیاقت های زندگی نکنید ... !

#حرف_دلم

1399/02/16 14:31

دلتنگــی هایــــَم را زیر بغـل زده اَم
نشسته اَم در انتظار ِ روز های ِ مبـادا !
سهم ِ من از تــو
همـین دلتنگـی ها ییست
که بی دعوت می آینـد


#حرف_دلم

1399/02/16 16:28

#بیو

ازاین حال بد که دربیام
ازخجالت خیلیادرمیام

1399/02/16 16:30

حال دلت که خوب باشد

همه دنیا به نظرت زیباست

حال دلت که خوب باشد

حتی میشوی همبازی بچه ها

و چقدر لذت دارد

که آدم حال دلش خوب باشد

حال دلتان همیشه خوب…

#حرف_دلم

1399/02/16 16:32

يارو اومده پي وي ميگه

بانو
ستاد استهلال اگر روی شما را بببیند
بی شک فردا را عید فطر اعلام میکند

ناموسا اينجور مخ زدن حلال نيست???

#خنده_تایم

1399/02/16 16:39

پاسخ به

#دررمضان_هیچ_دعایی_بی_پاسخ_نمی_ماند پس دعا کنیم برای همه ی مریض دارها گرفتارا حاجتمندها

من?

1399/02/16 23:37

‏براتون آدمايی رو آرزو ميكنم
كه با بودنشون دلتون قرص باشه :)

سحریتون با عشق... ♥️

1399/02/17 03:35

[کی شود
با رطب وصل تو افطار کنم؟!‌]

#بیو

1399/02/17 10:11

چهارشنبه 17 اردیبهشت ماه
12 رمضان
دعا میکنم در
این روز زیبا از
ماه مبارک رمضان
مرغ آمین
بیاید و بر آرزوهایتان
آمین بگوید
دلواپسی در خیالتان نماند
خدايا امروز زيباترين سرنوشت
را براي عزيزانم مقدر كن
امضای خدا، پای همه آرزوهاتون

1399/02/17 10:36

زیر باران ڪه به من زل بزنے خواهے دید
فن تشخیص نم از چهره‌ے گریان سخت است


#حرف_دلم

1399/02/17 12:38

سلام و وقت بخیر عزیزان ..برای خواندن پارت اول رمان (پرستارشیطون من) #پارت1 رو تو قسمت جستجو سرچ کنید?

1399/02/17 13:17

?#تایم_پارت_گذاری

1399/02/17 13:18

پرستار شیطون من??‍⚕?
#پارت68
࿐࿐࿐࿐࿐࿐࿐

بقیه به سلام لفظی اکتفا کردن‌ و کنار مادرجون نشستم.
_صبحانه خوردید؟
رو به عمه بزرگ مهبد که کمی چهره‌ش مهربون تر بقیه گفت: بله خوردیم.
با لبخند بهم نگاه کرد و گفت: خبری ندارید؟
با حرفش نگاه همه سمتم اومد. اینکه همشون میدونستن این ازدواج یه دلیل محکمتری برای شکل گرفتنش بوده یکم اذیتم می کرد!
انگار همشون منتظر بودن ببینن کی میتونه نوه‌ای که اقا بزرگ میخواد زودتر بهش بده.
_نه...
نازیلا موهاش از جلو چشمهاش کنار زد و گفت: عزیزم اگه میخوای آدرس یه دکتر خوب بهت بدم کارش رد خور نداره هرکی پیشش رفته جواب گرفته.
_مرسی. ما مشکلی نداریم که لازم به دکتر باشه‌.
من نمی‌دونم این دخترو مادرش با من چه مشکلی دارند که همش آماده تیکه انداختن یا چسبوندن یه مشکل بهم هستند.
یک ساعت همگی به حیاط رفتیم و تصمیم شد با پنج تا ماشین بریم و بقیه ماشیناشون همین جا بزارند.
_خیلی خوب پس من میرم وسایلم بزارم رو ماشین پسرعمو.
با حرفش مهبد سریع عکس العمل نشون دادو گفت: تو ماشین من چرا؟
_با تو میام
و با پرویی رفت ساک و چمدونش از صندوق ماشینش برداشت به مهبد گفت: بزن صندوق
جای رهام اگه بودم هرگز همچین کاری نمی کردم ولی اون انگار براش مهم نبود که با مهبد تو یه ماشین باشه و بیشتر قصدش اذیت کردن بود.
مهبد عصبی ریموت تو دستش فشرد و دکمه باز شدن صندوق زد.
دست بردم در عقب باز کنم بشینم که مهبد با خشم غرید: بیا جلو بشین حوصله این بزمجه ندارم کنارم.

1399/02/17 13:20

پرستار شیطون من??‍⚕?
#پارت69
࿐࿐࿐࿐࿐࿐࿐

رهام که حرف مهبد شنید در صندوق بست و به من گفت: با دلی عقب بشین
و در مقابل چشمهای به خون نشسته مهبد با شیطنت چشمکی بهش زد و سوار ماشین خودش شد تا توی حیاط پارکش کنه.
مهبد از خشم مشتش روی سقف ماشین کوبید.
در برابر نگاه‌ش، شونه بالا انداختم و عقب سوار شدم.
چند دقیقه بعد همسر رهام اومد، به نسبت بار اول که دیده بودمش آرایش کمتری داشت.

سوار که شد هندزفری تو گوشش گذاشت و چشماش بست.

اینطور که معلوم بود قرار بود همصحبتی نداشته باشم و بحث پسرعموها تماشا کنم‌.
اصلا با این دختر چه حرفی می تونم داشته باشم؟ از اینکه پیش کدوم دکتر بینیش عمل کرده یا کجا رفته گونه گذاشت بپرسم شایدم بخوام آدرس آرایشگاهش بگیرم!!

رهام سوار شد با دیدن هندزفری تو گوش همسرش اخم کرد و به عقب خم شد هندزفری از گوشش بیرون کشیدو گفت: یه امروز ازین بکش بیرون
و هندزفری پرت کرد روی پاهاش و سرجاش برگشت.
مهبد سوار شدو به رهام که با پخش درگیر بود نگاه کرد که آهنگا یکی یکی رد می کرد.
_دنبال چی می گردی؟
رهام نچی کردو گفت: آهنگ...
سرش بالا آوردو گفت: نداری؟
_پس اینا که رد میکنی چیه؟
_به اینا که آهنگ نمی‌گن!
فلش مهبد بیرون آورد و فلش دیگه‌ای جاش گذاشت ولوم بالا برد و با انگشت پخش نشون داد و گفت: اینو میگن آهنگ پسر عمو

1399/02/17 13:20

پرستار شیطون من??‍⚕?
#پارت70
࿐࿐࿐࿐࿐࿐࿐


نفسم بیرون دادم و گفتم: منم خسته شدم.

با پرویی دستم تو بسته چیپس بردم یه مشت برداشتم که لبخند رو لبهاش نشست و گفت: بازم دارم، می‌خوای؟
_آره، چی داری؟

ساکی که زیر پاش بود باز کرد و یه بسته دیگه در آورد، سمتم گرفت.
با خوشحالی مشتی که برداشته بودم تو بسته‌اش خالی کردم و بسته‌ از دستش گرفتم و گفتم: مرسی
_من نازگلم.
_گیتا
بسته باز کردم و یه برگ از چیپس تو دهنم گذاشتم از مزه تندش چهره‌ام توهم رفت.

نگاه به مزه‌ش کردم، بادیدن فلفلی بودنش لبهام جلو دادم و گفتم: مزه دیگش نداری؟

یکی دیگه دستم داد و باتشکر ازش گرفتم و فقط برای اینکه از شر سکوت راحت بشم گفتم: از خودت بگو یکم باهم آشنا بشیم.

انگاری از خداش بود که گل از گلش شکفت و شروع کرد از خودش گفتن.
یا تعریفای اون شب مهبد فکر می‌کردم دختر بدی باشه ولی رفتارش اینو نشون نمی داد.

نظرم در موردش عوض شده بود.
رهام و مهبدم خیلی تو خودشون بودن و نمی‌دونم خوابشون نمیگیره از این همه سکوت!! آهنگم که مهبد قطع کرده بود رهام با گوشیش بازی می کرد.

با نازگل با اینکه حرف مشترکی نداشتم فقط برای سر نرفتن حوصله‌ام هم صحبت شدم.
با توقف ماشین دست از صحبت کشیدم و نگاه به بیرون کردم که تابلو رستوران سر راهی دیدم تازه یاد گرسنگیم افتادم‌و آروم گفتم: چه عجب فکر غذا خوردنم افتادن

نازگل ریز خندیدو گفت: دختر تو ساک خوراکیم خالی کردی باز گرسنته؟
چپ چپ نگاه ش کردم و گفتم: خسیس بازی در نیار! بعدشم هیچی جای ناهار نمیگیره.
خندید و گفت: موافقم.

1399/02/17 13:20

#باهم_رمان_بخوانیم❄

1399/02/17 13:22

مطالب کانال چطوره؟
منتظرنظراتتون هستم??

1399/02/17 13:29

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

انرژژژی?

1399/02/17 23:51

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

انرژی مثبت?

1399/02/18 01:03


.
??
لازم نیست
سر در بیاورید که
خدا چطور می‌خواهد
مشکلاتِ شما را حل کند.
این مسئولیتِ اوست.
کارِ شما نیست.
کارِ شما این است
که به او اعتماد داشته باشید.

#زیستنِ‌آرامش‌بَخش?
+ به خدا اعتماد کن☺️

#سحرتون_عشق?

1399/02/18 03:39

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

ممنونم??

1399/02/18 11:34

#اين_متن_عاليه??

در روزگاری زندگی میکنیم که
مردمانش به ریشمان میخندند
از موفقیتمان ناراحت میشوند
به لحظاتمان حسودی میکنن
و چشم دیدنمان را ندارند
جالب اینجاست که
هرموقع ما را میبینند
دقیقا چند دقیقه قبلش داشتند از خوبی‌های ما میگفتند!??????

#حرف_دلم

1399/02/18 11:46

?#تایم_پارت_گذاری

1399/02/18 11:48