#پارت 320
یه تو مظلومی یه توله ی من.
هممون زدیم زیر خنده سیانام لب برچیده زل زد به برسام.
برسام وارد شد وسالم گنده ای تحویل جمع داد.
اصال این بشر بمب انرژی بود.
همه جواب سالمشو دادیم و رفتیم سمت اشپزخونه ولی سیانا ایستاد
داشتم از در آشپزخونه میرفتم تو برگشتم بگم سیانا تو نمیای ؟
که دیدم خانم سخت مشغوله!
آویزون گردن برسام شده بود و برسامم کمرشو گرفته بود و با ولع مشغول
بوسیدن هم بودن!
بی تربیتا!
زود برگشتم تو آشپزخونه و نشستم پشت میز پیش خانم بزرگ.
یه مقدار کیک و خوراکی اوردن برامون وداشتم از کیکم میبریدم که سیانا
خوشحال و خندون وارد شدو بلند گفت:
به به عروسای دم بخت!خوش میگذره؟
چشمکی بهش زدم و باچشم به بیرون اشاره کردم وگفتم:
انگاربه شمابیشتر خوش میگذره!!!
واییییی گونه هاش عین گوجه سرخ شد و هنگ نگام کرد.
ای جونم توام خجالت کشیدن بلدی؟!
1399/07/05 21:35