#پارت511
وازاتاق بیرون رفت.
شالمو رو سرم مرتب کردم و باکمک برسام بیرون اومدیم.
برسام یسری از کارای ترخیص وانجام داد و راهی شدیم.
تا نشستم تو ماشین زنگ گوشیمم قطع شد.
دنبالش گشتم.
ویبره خورده بود افتاده بود کف ماشین.
برسامم نشست وماشینو روشن کرد.
نگاهی به تماسها انداختم.
دوسه باری از خونه بود.
از سیانا.
ازپیمان.
یدونه ام ناشناس .
احتماال فکر میکردن چون شماره هارو میشناسم جواب نمیدم.
روبه برسام گفتم:
ازخونه زنگ نزدن بهت؟
دستشو گذاشت رو جیب شلوارش.
نبود
اون یکی جیبشم نبود.
با کف دست زد تو پیشونیش وگفت:
وای!
مونده توکالنتری جلوی در تحویل داده بودم.
1399/07/19 11:33