#پارت531
د هیچوقت فکرشم نمیکردم اینجوری عاشق کسی بشم که اصال قصدم از
آوردنش تو زندگیم چیز دیگه ای بود.
قدرت رو تو چشماش میدیدم.
دیگه نگاهش ضعف نداشت!
مثل مردا شده بود .میریخت تو خودش و این ازش یه آدم سرسخت ساخته بود.
لبخندی به روم زد وگفت:
خوبی؟
کاش میتونستم بکشمش تو بغلم و تانفس دارم ببوسمش!
ولی نمیتونستم!
آروم زمزمه کردم:
تورو دیدم خوب شدم.
نگاهش اول متعجب شد و بعد گفت:
الغر شدی
باخنده گفتم:
عوضش تو چاق شدی!
لپاش گل انداخت و سرشو انداخت پایین.
1399/07/21 18:02