The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

سوتی های زنونه😅😉❤❤

94 عضو

سلام این موردی که خدمتتون میگم مال دیروزه که اتفاق افتاده مغازه داشتیم کار میکردیم که یهویی صدای جیغ خانم همسایه بغلی رو شدم سریع رفتم بیرون گفتم حاج خانم چی شده ،گفت زنگ بزنید اورژانس آمبولانس بیاد حال حاجی خرابه از هوش رفته .زنگ زدیم تا آمبولانس برسه دوتا پسر حاجی از راه رسیدن آمبولانس هم از راه رسید و تکنسین ها کارهای اولیه رو انجام دادن و حاجی رو بردن بیمارستان ، نیم ساعت بعد دیدم حاج خانم سراسیمه اومد سراغ من و گوشی موبایلشو داد به من گفت ببین رزّاق چی میگه پسر بزرگش بود به من گفت با کمال شرمندگی کسی از پرستارا به حاجی نزدیک نمیشن تا ببینن حاج چیش شده گفتم چرا گفت روم سیاه ببخش آلت حاجی مثل میخ بلند شده هر کوم از پرستارا میبینن فرار میکنن، زنگ زدم مامانم میگه حاجی یک قرصی خورده بعد حالش خراب شده از داروخونه سر کوچه گرفته از داروخونه ببپرس ببین چه قرصی بوده .سریع رفتم داروخونه سر کوچه به دکتره قضیه رو گفتم دکتر گفت چند ساعت پیش حاجی اومد گفت من از این قرصه یدونه میخورم آلتم نیم خیز میشه چیکار بکنم گفتم یکی و نصفی بخور .زنگ زدم پسر جاجی گفتم از اون قرصها خورده بعد دو ساعت دیدم حاجی رو از بیمارستان آوردن از پسرش پرسیدم چی شده گفت حاجی بجای یکی و نصفی قرص دوتا ونصفی خورده.

1398/11/18 16:59

شرمنده دیگ بلاگ ی کم کم فعالیت شده دیگه زیادوقت نمیکنم بزارم ولی درحدتوانم کوتاهی نمیکنم??

1398/11/18 17:06

سلام!!!
میخاستم یه سوتی بگم?
من برادر شوهرم خونشو تازع ساخته رفتم خونه نبود اومدم خونه پدرم شوهرم دیدم اونجاس!
گفتم داداش جون تبریک میگم با دل خوش بشینین توش مرسی خواهش میکنمم خودم گفتم .برادر شوهرم گف من الان بتو چی بگم خودت از خودت تشکر میکنی?
جمع رف رو هوا چن روز نرفتم خونشون یبار شام ک گف رفتم گف سلام زهرا خوبی!تا خاستم بگم مرسی گف مرسی خاهش میکنم??

1398/12/09 17:41

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1398/12/09 18:15

سلام .
خسته نباشی
همه اقوام نشسته بودیم بحث خواص عنبر نسارا شد بابا بزرگم برگشت گفت اره عنبر سادات خیلی خوبه همه میگن استفاده کنید .هممون غش کردیم اخه عنبر سادااات?????حالاهرچیم بهش میگفتیم اشتباه قبول نمیکرد?

1398/12/11 12:02

سلام

یه خاطره هم بگم از مراسم خواستگاری ما چون از قدیم پدرم با پدر شوهرم همسایه بودن کم و بیش باباهامون رفت وآمد داشتن روزیم که اومدن خواستگاری برای شام اومدن موندن برادر شوهرم با خانم و پسرش پدر شوهرم ومادر شوهرم و شوهرم آغا مادرم کلاس گذاشت که دخترم کد بانو من دست به هیچی نمی زنم دخترم همه ی کارو رو می کنه من ?جاریم?مادر شوهرم?مامانم?شوهرم ?

آقا جونم براتون بگه بعداز این همه تعریف بلند شدم خودی نشون بدم سفره رو باز کردم و عقب عقبی رفتم یکدفعه پام گیر کرد و به پشت افتادم خدا رحم کرد شلوار پام بود لنگام رفت هوا???

از خجالت نمی تونستم بلند بشم اومدن بلندم کردن حالا من?جاریم?مادر شوهرم?مامانم?شوهرم ?
پاشدم تو افق محو شدم تا آخر مراسم خودم و نشونندادم هنوزم که هنوز 15 سال ازاین مو ضوع می گذره به روم میارن و می خندن

1398/12/11 12:04

سلام عزیزم خسته نباشی من اومدم با یه سوتی دیگه????
رفته بودیم خونه ی همسایمون یه خورده سال داره داشت برامون از خاطراتش تعریف میکرد?????
میگفت یه روز توی خونه شوهرش داشته باغچه رو میکنده و آماده میکرده برای کاشتن سبزی و اینا
هواهم خیلی گرم بوده دختر بزرگشم داشته جلوی خونه توی حوض آب لباس???? میشسته
این بنده خدا(شوهر همسایمون) یخورده اروم حرف میزنه و همسایه ماهم یخورده گوشاش سنگینه????
رفته چندبار صداش زده حاجی حاجی بسه دیگه بیا داری چیکار میکنی؟؟؟?????
شوهرشم چند دفعه گفته دارم باغچه رو میکنم برای کاشتن سبزی?☘? آمادش میکنم
این بنده خدا هم نشنیده؛ باز پرسیده شوهرشم عصبانی شده?? گفته دارم قبرم میکنم
این بنده خدا هم خیال کرده میگه دارم باغچه میکنم گفته زودی بکن تمومش کن بیا ناهار بخوریم????
میگفت دیدم دخترم از
?????
گفته مامان این چه حرفی بود به بابا زدی؟????
گفته مگه چی گفتم؟؟؟????
دخترشم گفته بابا گفته دارم قبرم میکنم تو هم گفتی زودی تمومش کن بیا
قیافه همسایمون?????
قیافه شوهرش??????
قیافه دخترش????
قیافه ما????

1398/12/11 12:06

چند روز پیش خالم تعریف می کرد ساعت 12 شب بود زنگ شوهرش زده و با عصبانیت گفته : کجایی که تا این وقت شب دیر کردی زود بیا خونه. اونم بعد یک ساعت تشریف آورده خونه .خالم بالا تو اتاقش خوابیده بوده و 2 تا پسرهاشم که حسابی بازی کرده بودند و خسته تو هال خوابیده بودند. می گفت وقتی فهمیدم شوهرم اومده نرفتم پیشوازش و دیدم دیر کرد بعد 15 دقیقه اومد تو اتاق و عصبانی بود بهش گفتم چی شده گفت وقتی اومدم تو هال فکر کردم که زیر پتو خوابی و کنار بچه ها خوابت برده پتو رو برداشتم و آهسته در گوشت گفتم: عزیزم حالا قهر نکن ، ببینم پریت تموم شده یا نه؟ تو هم هیچی نگفتی بعد قشنگ که نگاه کردم دیدم که مامانته تو نباید می گفتی امروز مامانت مهمون ماست.
شوهر خالم
خالم
مادربزرگم

1398/12/17 20:56

سلام به همگی
منم یه سوتی وحشتناک دارم.من استاد دانشگاهم.چند ترم پیش تو یه دانشگاه غیر انتفاعی یه کلاس 60 نفره داشتم کلا پسر بودن.بحث میان ترم بود.یکسری میگفتن امتخان میدیم یکسری میگفتن امتحان نمیدیم. منم عصبانی شدم داد زدم گفتم اینطوری که نمیشه اگه میدید همه بدید یا هیشکی نده. یه دفه کلاس رفت رو هوا.منم آدم ساده ای هستم اصلا تو این وادی ها نبودم.کلی فکر کردم که مگه چی گفتم؟ نشون به این نشون که اونقدر متلک شنیدم که دیگه نرفتم به اون دانشگاه.

1398/12/17 20:57

یه روز داشتیم میرفتیم مسافرت که توی راه من و خواهرم دست به آبمون گرفت. به شوهرم گفتم توی بیابون زیر یک پلی جایی نگه دار ما بریم جیش کنیم . خودت هم این بالا وایسا. خلاصه هردومون رفتیم زیر یک پل و شلوارمون رو کشیدیم پایین و ... یهو دیدم صدای یک موتور خیلی قدیمی که هن و هن میکنه داره میاد و یک یارو که کلاه کاسکت هم سرش هست از فاصله دو متریمون داره رد میشه. خواهرم تا خواست بلند شه بهش گفتم نه الان بلند شی بدتره حالا اون پشتمون رو دیده جلومون رو هم میبینه . اون یارو هم خیلی خونسرد با همون سرعتی که داشت، قان قان کنان از کنارمون رد شد و به روی خودش نیاورد . ما هم عصبانی بودیم و هم از خنده نمیدونستیم چی بگیم . رفتم سراغ شوهرم که تو کجایی که یارو کونمون رو دید. اون هم دیدم غش کرده از خنده که حالا چه کار کنم منم رفته بودم دست به آب .برم به یارو بگم چرا *** زنم رو دیدی. بعدشم این ماجرا رابرای مامانش اینا تعریف کرد و از خنده روده بر شده بودن و شد سوژه خنده...

1398/12/17 20:58

من وشوشو تو دوران نامزدی یه روز دانشگاهو پیچوندیم رفتیم جاده چالوس
هوا گرم بود آفتابشم حسابی میسوزوند اول رفتیم کنار رودخونه یکم پاهامونو کردیم تو آب بعد من گفتم آفتاب اذیتم میکنه بیا بریم زیر سایه درخت چون وسط هفته بود اون ساعتم جز ما کسی نبود ما هم رفتیم تو بغل هم داشتیم دل میدادیم و قلوه میگرفتیم که یه هو تو اون آفتاب نم نم بارون گرفت ماهم تعجب که وا الان بارون کجا بود این طرف اون طرفو که نگا کردیم دیدیم نه خیر مثل اینکه فقط روسر ما بارون میاد سریع بلندشدیم دیدیم یه پسر شش هفت ساله بالا سرمون داره جیششششششششششش میکنه دیگه من چنان جیغغغغغغغغغی کشیدم کصافططططططططططططط که پسره از ترسش اونجاشو کرد تو شلوارشو پا به فرار گذاشت فکر کنم باقیش ریخت تو شلوارش پسزه بیچاره داشت سکته میکرد
حالا نمیدونم این سوتی ما بود یا اون پسره خخخخخخخخخخخخخخخخ

1398/12/17 20:59

مادر دوستم رفته بود دکتر....دکتربهش گفته خانم برو رو ترازو
هم مانتو داشت هم پالتو هم چادر هم کیف...دکترنگاهی بهش کرد وگفت خانم حدقل کیف وچادرتونو دربیارین 
مامان دوستمم چادرشو ازسرش وکیفشوازرو دوشش درآورددودستش گرفت رفت رو ترازو....
دکتره گفت :خانم شما ترکید!؟
مامان دوستمم که اصلا لهجه. نداشت با تعجب گفت بله شما ازکجافهمیدین؟
دوستم میگه همونجا ازخنده ریسه رفتم..
دکتره شوخ بود اونم خنده ش گرفت.
.....
به آذریهای عزیز برنخوره ها من خودمم ترکمممممممممم

1398/12/17 21:08

من اول راهنمایی بودم، مامانم معلم نهضت بود. اون موقع از اداره گیر میدادن که کلاساتون نباید خلوت باشه خلاصه هر کدوم از همسایه ها که مدرک نداشتن میرفتن کلاس. خاله منم دیپلم ردی بود اونم میرفت.... یه بار همکارای پسرخالم از یه شهر دیگه اومده بودن مهمونی خونه خاله ما، خالمم حسااااااابی سنگ تموم براشون گذاشته بود اونام بسیار ادمای شیک و باکلاسی بودن، تا اینجا رو داشته باشید!
یه روز مامانم اومد گفت که کارنامه این خانومای نهضتی اومده منم گفتم مامان میشه کارنامه خاله رو بدی من ببرم براش ؟ گفت باشه بیا ببر.... حالا من اون لحظه پیش خودم گفم الان مهمونای خاله فکر میکنن چقدر ادم مهم و بانفوذی هستم که کارنامه ها دست منه، پیش خودم گفتم باید یه موقعی کارنامه رو ببرم که همه مهمونا بفهمن من بردمش خلاصه هی به بهمونه های مختف میرفتم خونه خالم سرو گوش آب میدادم تا ببینم کی بهترین فرصته( با هم همسایه بودیم)، تا اینکه موقعیت مناسب فراهم شد، ظهر بود سفره انداختن که نهار بخورن منم رفتم بعد از سلام و علیک با یه صدای رسا گفتم( با لحن آلن دلون بخونید) :
خاله جون تبریک میگم قبول شدید
همکارای پسرخاله: واااااای خانوم فلانی دانشگاه قبول شدید 
من با همون لحن آلن دلونی: نخیر کلاس اول نهضت، با معدل 20
واااااااااای قیافه خالم هیچوقت یادم نمیره رسما وا رفت، جلوی چشام شیش تا رنگ عوض کرد، یعنی هر چی این چند روز واسه مهمونا کلاس گذاشته بود من توی یه لحظه نابودش کردم، فقط یه صدای ضعیف ازش شنیدم که گفت نه بابا من سواد دارم
و من نفهمیدم چرا خالم از شنیدن خبر قبولیش خوشحال نشدخخخخخخخخخ

1398/12/17 21:14

چالش دارم چالش?
برید به اقایی پی ام بدید بنویسید?
سلام من یه پی ام کوچولوام ازطرف خانمی?اومدم بهت بگم ک اون خیلی دوست داره ازطرف تو برم به اون چی بگم؟?❤
منتظرجواباتون هستم جوابو اگ من نزاشتم بلاگ به اون یکی ادمین بفرستید??

1398/12/17 22:29

جواب چالش?

1398/12/19 15:41

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1398/12/19 15:41

جواب چالش?

1398/12/19 15:42

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1398/12/19 15:42

سلام به دوستای عزیزم?
این سوتی که میخوام براتون تعریف کنم مال دختر خالمه و مربوط میشه به3سال پیش.
دختر خالم تازه نامزد کرده بود نامزدش اومده بود خونشون ای دختر خاله من هم همیشه خدا نفخ داره و از شانس بدش نخود هم خورده بود و شب شد و دختر خالم و نامزدش رفتن تو اتاق دختر خالم که بخوابن من هم همون شب خونشون بودم نصف شب بود که یهو دخترخالم با گریه از اتاق اومد بیرون ما هم که خیلی ترسیده بودیم از نامزدش پرسیدیم چی شده گفت بغلم خواب بود یه دفه ی صدایی اومد پریدم دیدم باد شکم خالی کرده وقتی فهمید که من متوجه شدم از خجالت زد زیر گریه????
امیدوارم ک خنده روی لباتون آمده باشه

1398/12/25 16:06

??سلام
این سوتی ماله دیشبه، برادر شوهر و مادر شوهرم بدون اینکه خبر بدن سرزده?اومدن خونمون خلاصه جونم براتون بگه یکم که نشستن دختر برادرشوهرم رفت تو اتاق خواب ما بعد کمی بعدش دووید اومد بیرون و رفت سراغ مامانش (اینم بگم که دختر جاریم خیلی بازیگوشه و عشق بادکنکه???) به مامانش گفت مامان بیا این بادکنکو برام بادش کن??یهوو برگشتم نگاش کردم واااای دیدم رفته ک.ا.ن.د.و.م از رو میز برداشته???
من?????
حالا مادرشوهرم????
جاریم ?????
شوهرم ?????
برادرشوهرم????
پدرشوهرم????
?امیدوارم خنده به لبتون بیاد?

1398/12/25 16:06

جواب چالش?

1398/12/25 16:07

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1398/12/25 16:08

جواب چالش?

1398/12/25 16:08

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1398/12/25 16:09

جواب چالش?

1398/12/25 16:10