The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

سوتی های زنونه😅😉❤❤

94 عضو

یکی از پسرای کلاس ما بهم علاقه داشت دوستاش بهم میگفتن زن داداش من عصبانی میشدم سرشون داد و بیداد راه مینداختم تا این که یک روز که سرما خورده بودم میخواستم جلوی سرفه هامو بگیرم نشد صدای ناجور از دهنم اومد مثل صدای باد معده خیلی طبیعی بود همکلاسیا فکر میکردن از فشار سرفه کردن به مفدم فشار اومده همه بهم خندیدن پسره هیچوقت بعد از اون نیومد سراغم عشقش که به یه باد بند بود  ??

1398/08/23 12:19

پام شکسته بود و بخاطر اینکه اسانسور نداشتیم همش خونه مامان بزرگم بودم که طبقه اول ساختمون خودمونه یه روز که رفتم حموم داشتم لباس میپوشیدم نگو در قفل نشده منم با پای شکسته و بصورت خیلی ناجور رو زمین نشسته بودم تلاش میکردم لباس زیرمو تن کنم که یکی از عموهام میاد داخل تا مدت ها چشم تو چشم نمیشدیم

1398/08/23 12:19

سلام سلام به همگی...
حنا حنا حنا حنا حنا حنا حنا حنا حنا ?
ی گروه باحال واستون زدیم....
من بهتون پیشنهاد میدم برای حنای عروس و دامادتون حتما تواین چنل عضو بشین????
میتونین بهترین و قشنگترین حنای تزئین شده رو واسه حنا بندونا به ما سفارش بدین و خانواده متقابلو حیرت زده کنین?
باقیمتای مناسب بما سفارش بدین و خوشگلترین حنارو تحویل بگیرن
منتظر چی هستین??
سریع توگروهمون عضو بشین و حنای مورد نظرتونو انتخاب کنین?
??
"لینک قابل نمایش نیست"
البته توتلگرام?

1398/08/23 12:55

سلام ممنون از کانال خوبتون. سوتی که دادم همین واسه دیشبه. ? دیشب با شوشو رفتیم رستوران.?? شوشو یه دلستر اورد از اینایی که درشو باید با درباز کن باز کنی. بعد شوشو گفت اینو چجوری باز کنم؟ منم مثلا اومدم بگم ما ام یه چی بلدیم شیشه دلسترو برداشتم با گوشه میز باز کنم. چشتون روز بد نبینه. این دلستر گاز داشت منم اومدم با لبه میز درو تا باز کردم گازش پرت شد ریخت روم. تمام صورتم و لباسام خیس خیس شد.???? قیافه من???????? قیافه شوهرم????????????? حالا رو اون یکی میزام ادم بود. داشتن نگامون میکردن??

1398/08/24 23:29

قديما دخترا تو عكساشون ميگفتن سيييييب
الان هرچي دقت ميكنم انگار ميگن گووووززز !!
نميدونم مال پروتز زياده؟
نميدونم ژستشون جديده؟؟
نميدونم واقعأ گيج شدم!!
الان تو چرا داری امتحان میکنی؟????

1398/08/24 23:29

بچه فقط طرز تهیه ش خوبه،?
بقیش دردسره...????

1398/08/24 23:29

ﭘﺸﻪ ﻫﻢ ﭘﺸﻪ ﻫﺎﯼ ﻗﺪﯾﻢ ! ﺣﺪﺍﻗﻞ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎﯼ ﺁﺩﻣﻮ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩﻥ ؛

ﭘﺸﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﻣﺮﻭﺯﯼ ﻟﺐ ﻭ ﺻﻮﺭﺕ ﻭ ﮔﺮﺩﻥ ﻣﯿﺨﻮﺭﻥ !
ﺍﺯ ﭘﺸﻪ ﻫﺎﯼ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﻣﯿﺘﺮﺳﻢ !?
ﻣﺎ ﻫﻢ ﺧﻮﺍﺑﻤﻮﻥ ﺳﻨﮕﯿﻦ ...

1398/08/25 00:44

يه روز من و زن همسايه مونو (گلي خانوم )و زن عموم نشسته بوديم اين زن عموم اونروز يكسره از زندگيش و شوهرش ناله ميكرد و از يه طرف هم دلسوزي ميكرد براي شوهرش
بعد اين گلي خانوم ما خواست بگه كم سنگ اونو به سينه بزن برگشت گفت كم سينه اونو به سينه ات بزن
حالا ما همه تصوير ذهني گرفتيم
بعد يه دقيقه همه منفجر شديم

1398/09/04 18:51

سلام . . من و همسرم یک مغازه بوتیکی داریم تو تهران. یک دفعه یکی از مشتری ها همراه با بچه شون که خیلی هم بد بود و رو اعصاب هی اینور اونور میپرید و دست به همه چی میزد منم مدام بهش چشم غره میرفتم (این قسمت از کارش رو من ندیدم که رفته بود فلکه آب مغازه را چرخونده بود واب را قطع کرده بود)وقتی اینا رفتن من یک نفس راحت کشیدم و دستشویی داشتم رفتم دتشویی دیدم اب نیییییییییییست گفتم نکنه قطعه خداااا چیکار کنم و اینا به همسرم گفتم بیاد و ببینه چرا اب قطعه رفت ازمغازه دار های دیگه پرسید همه ابشون وصل بود و اینکه ما قبض اب را ندادهب ودیم دو ماه بود گفتیم شاید قطع کردن و اینا منم با یک زاجراتی بیرون اومدم از دستشویی بعد شاکی رفتم زنگ اداره اب زدم و گفتم به خاطر 20 هزار تومان اب مغازه را قطع کردید و اینا گفتن که نه و گفتنا لان مسئولمون را مفرستیم و چشمتون روز بد نبینه وقتی مسئول را فرستادن رفت پیش کنتور اب و دید که قطع کردیم گفت اقا و خانم شما مشکل دارید کنتور ابتون قطع کردید و.. و من و شوهرم دو تایی از خنده کف مغازه غش کرده بودیم مامور اب هم از دیوونه بازی ما تعجب کرده بود و من دوربین و که چک کرد دیدم اون بچه هه برداشته فلکه رو قطع کرده خدا نکنه ببینمت لپاتو میکشمممممم .

1398/09/04 18:52

یه خاطره دیگه مال شب عید چند سال پیشه.بارون میومد شدید منم با 2 تا خواهرام داشتیم میرفتیم سمت خونه.ماهی خریده بودیم?توت فرنگی خریده بودم که روی کیکمو باش تزیین کنم
خلاصه
من رفتم توی سوپری سرکوچه که سرکه برای هفت سین بخرم اومدم بیرون دیدم مانتو خواهر کوچیکم خیلی غیر طبیعی خیسه?بعد فهمیدم اینقد خندیده همونجا جیش کرده تو خودش??خوبه بارون بود میشد ماست مالیش کرد
رفتیم توی خونه خواهر کوچیکه رفت توی حمام من اومدم توت فرنگی رو بدم خواهر بزرگم اون اشتباه کیسه ی ماهیو گرفته بود فشار میداد منم ازینور توت فرنگیو ول کردم افتاد کف خونه ترکیدن
خواهر کوچیکم نگامون میکرد کف حمام پهن شده بود از خنده کله ش از در حمام زده بود بیرون??منم اییینقد خندیدم دیدم انگار فشار جیش زیاده نشستم رو زمین بتونم خودمو نگه دارم ولی فایده نداشت مال منم ریخت????‍♀
شب عید پر جیشی بود???

1398/09/04 18:53

سوتی ما واسه دیشب....دوماهی هست ک به یه سری دلایل منو شوهری خونه ی مامانم هستیم....تو این دوماه نتونستیم باهم باشیم تا اینکه دیشب فکر کردیم مامان و بابا تو اتاق خوابن و بچه هم خواب بود تا لباسمو دراورد یهو در حال وا شد و بابام از بیرون اومد تو...پریدیم زیر پتو...جفتمون اون زیر میخندیدیم نمیتونستیم خودمونو بزنیم به خواب تا صبح چشممون به هم میفتاد با صدای بلند میخندیدیم????

1398/09/05 21:35

سلااام?

یه خاطره دارم

شب عروسیم ??وقتی آهنگ گذاشتن عروس دومادو ببوس وقتی شوهرمو بوسیدم? شوهرم یه گردنبند از جیبش دراورد بهم هدیه داد که

مادرشو خواهرش تا آخر مراسم داشتن دق میکردن. ??? تنها کاری که تو زندگیش بدون نظر مادرشو خواهرش انجام داد همین بود .

ولی بعد از دو ماه طبق نظر مادرش فروختمش نصفشو دادم شوهرم با نصف دیگش یانگشتر ظریف خریدم??
که بعدن مثل چی پشیمون شدم

1398/09/15 13:13

سلام?? یه سوتی دارم مال شوهرمه

یکی از مشتری های شوهرم زنگ.زد شوهرم خیلی باکلاس و متشخص داشت باهاش صحبت میکرد بعد مثل اینکه اقاهه بهش میگه من لباس فروشی دارم در خدمتتون هستم 

شوهرم میگه چه لباسی دارین اون اقا میگن لباس زنانه بعد شوهرم میگه فقط زنانه دارین 
میگه اره میگه چی دارین مثلا 
بعد اون اقا میپرسی مجردی ?
شوهرم میگه متاهلم 
لباستون چیه 
بعد من دیدم شوهرم هی داره میگه لباستون چیه یه لحظه فکر کردم لباس زیر شاید باشه 

اخه یکی نیست به من بگه مرد چرا لباس زیر میفروشه ????
 
حالا با اشاره سوتینمو ??به شوهرم نشون میدم میگم انقدر میپرسی لباس زنونتون چیه شاید لباس زیر باشه روش نشه بگه 
بعد شوهرم هول میشه میگه لباس زیرم دارین؟؟
خخخخ ??

وای از خجالت کل خونه رو دور زدم خندیدم شکمم دلشت پاره میشد????

1398/09/15 13:14

دوستان اگه این بلاگ خنده رو لباتون میاره فقط برام دعاکنید خداتوهمین ماه ها بهم بچه ای صحیحو سالم وصالح بده وازم نگیرش

1398/09/15 20:03

سلام خسته نباشید
پسرم مریض بود با مادرشوهرم داشتیم میرفتیم دکتر ماشین مادرشوهرم خرابه بوق نمیزنه یهو ماشین پیچید جلوی ماشین ما و رفت مادرشوهرم هم که عصبانی شده بود برگشت گفت بوق ماشینم خرابه وگرنه بوق میزدم تا بفهمه کارش اشتباه بوده منم که مثلا میخواستم ابراز همدردی کنم برگشتم گفتم آره دیگه بنده خدا فکر کرد چقدر شما نجیب هستین هیچی نگفتین نمیدونست بوق ماشینتون خرابه که
من???
مادرشوهرم???
پسرم???

1398/09/15 20:05

ارسال شده از

سلام ، میشه لطف کنید تو هر گروهی که عضو هستید به نیت شفای یه مادر36ساله .... که براثر سرطان فردا عمل داره ودختر کوچکش وخانوادش بیقرارن این دعا رو از امشب تا فردا ظهر بذارید تا دیگران ببینن و براش دعا کنن( يا مَنِ اسْمُهُ دَوآءٌ وَ ذِكْرُهُ شِفاَّء)اگه این کارو نکنید هیچ اتفاقی براتون نمیفته !!! اما با فرستادن این پیام در کنار هزاران پیام شاید دعای دیگران در حقش مستجاب شد التماس دعا?

1398/09/23 01:54

خانومای گل
ی ایده جالب دارم واستون

1398/10/10 22:38

اعتراف هاتونو واس ما بفرستین

1398/10/10 22:38

حالا هر اعترافی ک هم میتونه خنده دار باشه هم ی خاطره

1398/10/10 22:39

سلام
اعتراف میکنم 6سال پیش برام خاستگار اومد ?منم داشتم از استرس میمردم??خانوادمم هی میگفتن بیا چایی ببر منم میگفتم نمیبرم اخر منو به زور فرستادن داخل...خلاصه چایی هارو گرفتم برگشتم دیدم دامادمون که الان در قید حیات نیستن?سریع پشت سر من اومد گفت وقتی میخوای بیای داخل اول اون دماغتو تمیز کن بعد بیا ?حالا من تعجب کرده بودم که چیشده نگو از بس استرس داشتم وقتی داشتم چایی هارو تعارف میکردم به دامادمون که میرسم اب دماغم میریزه تو سینی ???ولی خداروشکر خانواده ی داماد متوجه نشدند?

لطفا برای شادی روح دامادمون هم صلوات بفرستید?


اعتراف کن ??

1398/10/10 22:41

سلام فاطمه هستم
همسری که اومده بودخاستگاریم،رفتیم صحبت کنیم (منم که باراولم بودباهاش حرف میزدم)وقتی ازم اسمموپرسیدخیلی جدی برگشتم گفتم به نام خدا ??فاطمه.....هستم
قیافه ایشون??????
قیافه من ازخندش????
ناگفته نَمونه بعددوسال هنوزم به روم میاره?‍♀?‍♀



اعتراف کن ?

1398/10/10 22:41

ایناهم نمونشه منتطر اعترافاتون هستیم??

1398/10/10 22:42

اعترافاتتون میشه از بچگی ها تا بزرگیهاتون باشع??

1398/10/10 22:42

این سوتی برا 3سال و خورده پیش زمانی ک تازه عقد کرده بودم

ی روز ظهر ک‌با نامزدم‌تنهایی خونه بودیم ت اتاق در حال انجام‌عملیات بودیم یادمون نبود ک دستمال ببریم ت اتاق هیمن ک خواستیم بریم ت پذیرایی دستمال ببریم ی صدایی اومد نگو مادر و خواهر وارد حیاط شدن ما از هولمون اومدیم شرت نامزدو در اوردیم ابشو ریزختیم رو شرت حواسمون نبود نصفشم ریخت رو شلوار نامزدم (شلوارم سیاه بود)بعد شرتو انداختیم رفت پشت دیوار ?????


چن روز بعد ک زنا جمع شدن ت زمین خالی پشت خونه با ی شرت مواجهه شدن هزار برنامه پشت سر اون شرت در اومد‌??????????

1398/10/14 19:26

سلام واقعا کانالتون عالیه روزی چند بار چک میکنم که جدید نذاشته باشین و من و نخونده باشم??. این سوتی یا خاطره مال یکی از فاميلامون. این بنده خدا عقدش بود و و مراسم تو خونه برگزار شد همه دور هم نشسته بودن و شاد و خندان مشغول تماشای عروس و داماد که در حال رقص بودن به علاوه داداش عروس خانم حالا دامادم بنده خدا خجالتيييي این عروس خانم مام از اون که با هیجان ميرقصه و خودشو خیلی تکون ميده?? آقا چشتون روز بد نبينه یهو در حال رقص بند لباس عروس خانم افتاد فک کنيننن هیچيم زیرش نداشت???? همه دهنا بازز???????? دامادم سرخ شده بود از خجالت مام در حال ترکیدن. ??? خدا برا دشمنتون نیاره خیلی صحنه بدی بود بعدش مامان عروس و خانم و خواهر شوهراش بردنش تو یه اتاق دیگه تا لباس درست کنن دوماد م تو افق محو شد رفت بیرون و دیگه نيومد??. ببخشید طولانی شد شاد باشيد

1398/10/15 20:15