The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

سوتی های زنونه😅😉❤❤

94 عضو

سلام به کانال محترم سوتی های زنانه....انصافا کانالتون بمب خنده اس?من حتی مطلبارو واسه همسری هم میخونم? اونم کلی میخنده ?شدم قصه گوی شبانه اش?وقت خواب میشه میگه بخون یکم بخندیم?.....!!!!

پارسال رفته بودم خونه پدرم
خواهرمم درس نخونده بود نرفته بود مدرسه

خلاصه از مدرسه زنگ زدن و کسی به غیر ازمن و خواهرم منزل نبود?
ترسید که اگه جواب ندیم زنگ بزنن به پدرم

منم تلفنو جواب دادم
گفتم الآن بگم خواهرشم بازم زنگ میزنن به پدرم?
برا همین صدامو بم تر کردم که مثلا مامان دانش آموزم??‍♀
برداشتم گفتم بله بفرمائین
_منزل خانومِ{....}
گفتم: بله درسته همینجاست?
_ببخشید شما چیکارش میشین خانوم?
منم گفتم: من مادرشم??

با کمی مکث گفت:بسیار خب چرا {فلانی}جان نیومدن?
من هول شدم
گفتم:دخترم مریض احوال ???بود رفتیم دکتر براش گواهی فوت گرفتم???

حالا قیافه خواهرم?‍♀??
قیافه من?‍♀????
قیافه مدیرشون?????
سریع درستش کردم گفتم نه ببخشید گواهی پزشک گرفتیم ?
خلاصه بعد اون ماجرا دیگه اگه نره مستقیم زنگ میزنن به پدرم??????????
@zaanone

1398/05/26 21:37

اولین جواب چالش
سلام منم وقت پری شدنم
شوهرم میگه جاده هراز بستس از جاده چالوس بایدرفت
(معنیش اینه زمستونا ک جاده هراز شهرمون ک برف میاد مسدودمیشه از جاده دیگه ک چالوس.گذرمیکنن.منم راه اصلی بستس برای همین از راه فرعی میگه)
اینم اصطلاحمونه??
2-وقتی پریود میشم میگم پریود شدم ?اسم خاصی نزاشتیم این چیزا چیه پریود پریود دیگ??

1398/05/27 23:26

جواب چالش
3_سلام عزیزم منکه میگم مریض شدم
4_????
حالا منکه قرارپروییدشم از یه هفتع قبلش کلن بداخلاق میشم و به زبون خودمون پاچه میگیرن?شوهری میفهمه خودش کاری ب کارم نداره اسم رمزمونم پرپره اسم گذاشتن ماهم داستانی داره هااا
تازه عقدکرده بودیم
باشوهری وخانوادش نشستع بودیم دورهم ازقضا منم پرویدشدم و دنبال یه راهی بودم به شوهرم بگم
هعی گوشش میگفتم?چون صدام یواش بود نمیشنید
یهودادزدخانم مگ چی شده که تو پرپرشدی خدانکنه ک توپرپربشی???
دیگه منم رنگم شبیه لبوشد???
دیگ این پرپرشدم موند واسمون???
ایام بکام دوستان??❤
@zaanone

1398/05/28 12:15

سلام ادمین جان ?
مرسی از اینکه دلمونو شاد میکنید من واقعا توشرایط بدی هستم اما همینکه سوتی های خانومارو میخونم لبخند ب لبم میاد دلم برا لحظه ای شاد میشه??

یه خاطره پسرعمم برامون تعریف کرد گفت واسه آزمایش های قبل ازدواج رفته بودن کلاس آموزش های جنسی دکتره داشته درمورد روش های جلو گیری توضیح میداده داشته کاندوم معرفی میکرده یهو کفته اگ وسط کار سوراخ شه باید چیکار کنیم اینم بلندشده گفته کاری نداره میزنیم کنار پنچر گیری میکنیم?????????

امیدوارم لبخند به لباتون اومده باشه
@zaanone

1398/05/28 12:19

چقدر خوبه کانالتون ??

چه ایده ی خوبی وچه کار خوبی کردین مخصوصا تواین روزا که همه درگیر و گرفتارن واقعا شاد کردن وخندوندن ادما کار بزرگ و باارزشیه ، پس منم برم سراغ یکی از خاطراتم که شاید لبخندی رو‌لب کسی بیاره?

من با همسرم باکلی اختلاف ومشکل بلاخره قسمت شد و عقد کردیم واین قضیه بر میگرده به سیزده سال پیش ، بعدازتموم شدن جشن بابام به شوهرم گفت بمون ولی باید پیش مابخوابی??یعنی مامان وبابام اون طرف اتاق و ما هم این طرف. همین هم برای ما غنیمت بود وتا صبح شوهرم منو بوسید اونقدر که لبام دیگه درد میکرد
صبح که بیدار شدیم خیلی سر حال به همه صبح بخیر گفتم وداداشم که مخالف اصلی بود دیدم خیلی بد نگاه می کنه ولی من چون خرم از پل گذشته بود توجه نکردم ورفتم که صورتمو بشورم اما همین که خودمو تو آینه نگاه کردم دیدم لبام و چونه م کبووووووده در حدی که باورتون نمیشه خلاصه مردم وزنده شدم از خجالت اونقدر تو‌دستشویی موندم که مامانم فهمید و با یه کرم ورژ اومد دم دستشویی ??‍♀️??‍♀️??‍♀️??‍♀️

خلاصه جونم بگه براتون که اولین و خاطره انگیز ترین سوتی ما شد???
@zaanone

1398/05/28 12:20

فهمیدم چیکار کردم

1398/06/15 20:05

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

اولین جواب چالش?

1398/06/15 20:57

من اولین بوسم ت سومین قرار نامزدیمون بود سوار قایق ت پارک ارم خودم خاستم ی بوس کوچولو رو پوستی رو لبش بزنم با اصرار ک اقاییم گف ن زشته میبینن گفتم ی کوچولو اومدم بوسش کنم لبمو گرف? بعد ک اومدیم از پارک رفتیم اسانسور ک روش وا شد با همه جام کار داشت???

1398/06/24 12:17

بچه ها از سوتیای دوران مدرسه بگید خ جالبن همه معمولا تو دوران مدرسه اوقات خوش و سوتی زیاد دارن .
یروز ک زنگ تفریح بود ما چهارپنجتا موندیم تو کلاس انشا بنویسیم تا خانم نیومده بود یهو یکی رف گف دوستم مهدور گوشی اورده مدیر عین اجل معلق بالاسرمون اومد گف مهدرو کیه گف من همه جاشو گشت گف گوشیتو بده اونم یجوری ب حالت رپ رقصیدن با گریه میگف خانم من ندارم حالا ما همه اینجور ?? یدفه گف کی پلاستیک داره بده بهش گوشیش دراره ینی اره ک تو داخل شرتت گذاشتی خلاصه مهدور گف باشه باشه خانم شما روتون اونور کنید یدفه مهدور گوشیش پرت میده تو سطل میگه تق شلوارش نصفه میکشه پایین میگع خانم بیا بگرد ندارم مارو میگی ترکیدیم از خنده ک شلوارش نصفه دیدیم ینی خواس ب مدیر ثابت کنه از هول خودش بود مدیر سطل میریزه وسط کلاس میگه خ احمقی وسایلت جم کن بیا دم دفتر زنگ بزن پدرت بیاد اینم ی خاطره ک خ برا من اونموقع ها هیجانی و خنده دار بود
@zaanone

1398/06/25 22:09

سلام ندیده عاشقتونم هواااارتااااا
من یه خاطره دارم
من چن وقت پیش بچه ام تازه راه رفتنو یاد گرفته بود که از بیرون اومدیم.شوهرم دوباره رفت بیرون با دوستش.منم رختخوابو انداختم و کارا بچمو انجام دادمو رفتم دستشویی صورتمو بشورم.داشتم صورتمو کف مالی میکردم که دخترم اومد در دستشویی و خواست بیاد تو.منم برا اینکه نیاد خودشو نجس نکنه درو بستم.کارم که تو دستشویی تموم شد دستگیره رو که کشیدم در دستشویی اومد تو دستم.از قبل یه کم خرابی داشت ولی شوهرم درستش کرده بود و دیگه فکر این جاهارو نمیکردیم که دوباره خراب بشه.خلاصه همونموقع قلبم خواست از جا کنده شه.چون میدونستم شوهرم حداقل تا یه ساعت دیگه نمیاد.آخه سابقه ام داشته که وقتی بره بیرون مثلا اس بده به گوشیم که کارش بیشترم طول میکشه.خلاصه بچنم شروع کرد گریه کنه و صدام کنه.منم هیچ کاری نمیتونستم بکنم.فقط جیغ میزدم و گریه میکردم.در دستشوییمونم چوبی بود و هیچ وسیله ای ام اونجا نبود بشه باهاش کاری کرد.انگار توزندان گیر افتاده بودم.همش استرس بچمو داشتم که نره دست به چیزی بزنه و بلایی سرش بیاد.خلاصه نگم براتون اینقدر گریه کردم و تو گریه هام برا بچه ام شعر میخوندم که خودمو که تو آینه دستشویی دیدم رنگم عین گچ شده بود.بچمم آروم نمیگیرفت و جیغ میزد.دیگه آخراش بود که میخواستم مایع دستشویی بخورم و خودمو بکشم.فقطم ائمه رو صدا میزدم و خدارو تا بچم بلایی سرش نیاد.تا اینکه بعد از 45دقیقه شوهرم کلید انداخت و اومد بچمو بغل کرد بعدم اومد دردستشویی رو باز کرد.ولی من و بچه ام همچنان از ترس جیغ میزدیم و گریه میکردیم.شوهرم نمیدونست منو بغل کنه یا بچه رو.جالبه وقتی اومدم بیرون بچه ام رژامو برداشته بودو به صورتشو لباسامون زده بود.نمیدونم چطور هم گریه میکرد هم خرابکاری.شاید خیلیا بگن باید خونسردیتو حفظ میکردی تا بچه نترسه.ولی اون لحظه فقط میخواستم یه جوری خودم و بچمو نجات بدم.وقتی به این فکرمیکردم که نکنه شوهرم تا صبح نیاد خونه فقط مرگ خودمو میخواستم.خانوما تو هرشرایطی یا دردستشویی و حموم و نبندین و برین یا یه گوشی با خودتون ببرین
@zaanone

1398/06/27 17:08

خبر خوب برای خانم های علاقه مند به چالش❤❤


♦️♦️♦️♦️♦️

و اما #چالششششش جدیدمون

?لطفا جواباتونو بصورت خلاصه در حد چند تا خط برامون بفرستین ??

?در طي هفته جواب خانم هارو توی کانال میزاریم.

سوال??
❤️❤️ #چالش جدیدمون ...

??


?بزرگترین رازی که تو قلبتون بوده و تاحالا نتونستید به کسی بگید چی بوده ؟؟؟


✅جواباتونو برام بفرستین
فقط کوتاه باشه لطفا

1398/06/31 19:13

چند تا از پاسخ عزیزان به چالش

?بزرگترین رازی که تو قلبتون بوده و تاحالا نتونستید به کسی بگید چی بوده ؟؟؟
???

????
سلام دوستای مهربونم سلام مدیر بانوی خوش اخلاقمون .من راز دارم چندتا میگن بعضی از گناها رو نباید گف خودش گناهه ولی من یروز با نامزدم ک بهم زدیم یبار جلو مدرسمون اومد منو سوار کرد و منو بوسید همیشه وقتی بهش فک میکنم عذاب وجدان خ بدی میگیریم و حلالش نمیکنم آخرم بهم زدیم بخاطر اینکه کارشو بهم ترجیح داد و با احساسم بازی کرد الان ی همسر فوق العاده دارم ک خدارو شبو روز شکر میکنم
???
???
جواب چالش جدید هیچی هیچ رازی ندارم
???
???
من بزرگترین رازم اینه که به شوهرم خیانت کردم اونم با برادرشوهرم از سرنادونیم بود نمیدونم چی کنم میترسم برادرشوهرم بعداینکه زن بگیره ب شوهرم بگه الانم هرکاری میکنم دست ازسرم برنمیدارتوروخدا راهنماییم کنیدچی کنم
@zaanone

1398/06/31 23:27

من همین عصری سوتی دادم،،،،عادت کردم وقتی بچم یه چیز خطرناک میخواد و نمیخوام بهش بدم هرچی میگه مامان جوابش نمیدم بعداز هفت هشت بار که گفت مامان قاطی میکنم دیگه میگم مرد،،،، عصری سرگرم کارام بودم بچمم هی پشت سر هم میگفت بابا ،،باباشم سرگرم تلویزیون بود منم طبق عادت درجواب بچم گفتم مرد?
@zaanone

1398/07/04 01:19

سلام به شما مهربانوی عزیزوتمامی اعضا کانال باحالتون ،وقتتون بخیر ❤️
شب چهارم ماه محرم بود که بیرون از خونه بودیم ،بمحض رسیدن دم در خونمون ،یهو ناگهانی در خونه باز شد وپنج نفر از خونه بیرون پریدن ???اولش که کلا هنگ کردیم که اینا کی هستن ?بعد چندثانیه تازه فهمیدیم دزدن ???من ودخترم کلی جیق وداد زدیم واون ازخدا بیخبرام با چاقو ماروتهدید میکردند ?
خلاصه بعد چند دقیقه سوار ماشین شدند وفرار کردند ،ماهم باعجله پریدیم تو خونه ،خداروشکر زود بهشون رسیده بودیم وهنوز در سالن رو باز نکرده بودند ?
من بمحض اینکه وارد خونه شدم یه جفت کتونی مشکی مردونه دم در سالن دیدم، همش جیق میزدم ودزدا رو نفرین میکردم ومیگفتم خاک بر سرا کفششونو هم جا گذاشتن ?
خلاصه پلیس اومد وماجرا رو براش گفتیم ،یهو یاد کتونی ها افتادم گفتم اقای پلیس یکیشون کفشش رو جا گذاشته ?پلیسه هم چندبار کفشه رو نگاه کرد یهو شوهرم رسید وگفت اقا چرا کفشای منو نگاه میکنید ?

پلیسه هم گفت باید اینو باخودمون ببریم ،اقا هرچی بدبخت شوهرم میگفت این کفش منه ?منم میگفتم اقای پلیس شوهرم دروغ میگه ،اون کفش این مدلی نداره ،خلاصه سرتون رو به درد نیارم که باهزاربدبختی شوهرم مارو قانع کرد که این کفش خودشه ????
بعد که خیال اقاپلیسه ازبابت کفش راحت شد اومد خداحافظی کنه بره که یهو چشمم خورد به ظرفایی که چندروز پیشش رب گوجه گرفته بودم ??چنان ذوق زده شدم بیاوببین ?یهو گفتم واییییی اقای پلیس خداروشکر ظرفای رب گوجه هامم نتونستن باخودشون ببرن ??
تاهمینو گفتم خونه ازصدای خنده همسایه ها وپلیس وخونوادم رفت روهوا ???
@zaanone

1398/07/05 13:50

?????? طفلیا

1398/07/18 13:06

سلام..خوشکلا..

اینم یه سوتی باحال از یکی از اقواممون..

چند سال پیش که مادربزرگم مریض بود یکی از اقوام نزدیکمون که همسایمون بود میاد عیادت مادربزرگم..

بنده خدا کمپوت خریده بود, سوپری هم کمبود و میزاره تو نایلون مشکی .اونم میاره خونشون و میزاره تو یخچال..دست برقضا تو یخچالشون کلم بوده که اونم تو نایلون مشکی بوده ..بعدازظهر که میخاسته بیاد عیادت مادربزرگم بنده خدا نایلون کلم و برمیداره و میاره و اصلا متوجه نشده بود و میده دست مامانم..بعد اینکه اینا رفتم مامان رفت نایلون و باز کرد که جابجاش کنه میبینه که یه کلم توشه????????

ما از شدت خنده روده بر شدیم مامانم گفت نخندیدن حتما اشتباه شده..
اون بنده خدا هم میره خونه و سروقت یخچالشون که کلم و بگیره برای سالاد درست کردن میبینه کمپوت توشه..بعدش کمپوت میگیره و میاد خونمون..وای از شدت خجالت شده بود عین لبوو????

دیگه مامانم گفت عیب نداره حالا چرا آوردیش..گفت نه خیلی بد شد ببخشید..مامانمم هم کلم و داد بنده خدا برد خونشون????

ایشالا همیشه شاد باشید..??
@sooti

1398/07/20 19:38

میون سوتی ها جوک بزاریم یا با همون سوتیا بگذرونیم نظرتون?

1398/07/22 16:05

انقده حرف از گوز زدین خواب دیدم پیش برادر شوهرم و خاهر شوهرم گوزیدم خجالتم نمیکشم تو خواب میگم اخ جون گوزیدم برم داستان گوزمو بزارم تو کنال?

1398/07/23 10:41

سلام خدمت شما و همه ی دوستای سوتی ده??
اینم یه سوتی?
چند وقت پیش آبجی بزرگم آبجی کوچیکمو که تازه نامزد کرده بود پاگشا کرد. پدرشوهر و مادرشوهر آبجی کوچیکمم بودن.
سر سفره نمیدونم بحث از چی شد منم اومدم یه چی گفته باشم تا شروع کردم به حرف زدن یه دونه برنج از دهنم پرید تو سفره یه دونه هم افتاد رو لبم?
(لقمه مو قورت داده بودما، نمیدونم از کجا اومدن??)
همه ام داشتن منو نگاه میکردن مُردم از خجالت?
کسی به روم نیاورد
ولی همه این شکلی شدن?
بعد که شب رفتیم خونه بر شوهرم تعریف کردم و ترکیدیم از خنده???
@sooti

1398/07/23 16:03

اولین جواب چالش?
من 4 تا داداش داشتم وفضول دائمم تو وسایلشو ویدیو های پورن پیدا میکردم یبارم کاندوم تو جیب یکیشون پیدا کردم
یبارم یواشکی اومدم خونه حامله بودم شوهرم در حال خودارضایی دیدم ?
♦♦♦
@sooti

1398/07/23 16:19

جواب چالش?
سلام سلام شوهرم ی دایی دارن خیلی مذهبی گوشیش مشکل پیدا کرده بود دادن به شوهرم ببرن موبایل فروشی درست کنه شب وقتی اورد خونه من یواشکی پیامای خصوصیشون با خانمشون را سرک کشیدم و خوندم دایی شوهرم بخاطر کار همش شهرای دیگس تو ی پیامها نوشته بود حال ناز چطوره خانومش گفته بود خوبه حال جاز شما چطوره وای اونقدر خندم گرفته بود به شوهرم گفتم داییت به این مومنی وای انقدر خندیدیم
♦♦♦
@sooti

1398/07/23 16:19

سلام خسته نباشید خیلی خیلی کانالتون خوبه
جونم براتون بگه که دیروز با یکی از
اقوام که تازه از خارجه اومده بود رفتیم یه رستوران شیک و مجلسی ???

خلاصه که موقع سفارش گارسون اومد تا سفارش بگیره که یهو این دوست ما اومد با صدای بلند و اعتماد به سقف کامل گفت? یه پرس سلطان جوجه ای لطفا(میخواست بگه جوجه سلطانی) ?????
و اینگونه بود که رستورانی که تا اون موقع در سکوت به سر میبرد از خنده پوکید???

1398/08/03 18:30