The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

سوتی های زنونه😅😉❤❤

94 عضو

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1398/12/25 16:10

جواب چالش?

1398/12/25 16:11

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1398/12/25 16:11

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1398/12/25 22:09

با زدن کد ?اینترنت رایگان بگیرید ?

ایرانسل ? #1399*

رایتل ? #225*

همراه اول ? #99*1*

کد 100گیگ ??#98*

#پیوستن_بزنید ?✌️?????

1399/01/02 02:23

سلام دیشب خودمو خالم بچه هامون گذاشتیم پیش داداشم ک مجرده و رفتیم لباس بخریم وقتی برگشتیم داداشم گف بچه هاتون از بسکه گریه کردن منو روانی کردن ایلیا از یور امیر علی و حسینم یور میگفتن مامانمو میخوام مامانمو میخوام منم گذاشتمشون رو زمین و میزدم تو سرم و بلند ب حالت گریه میگفتم ماااااااااما نمو میخوام ???? یدفه دیدم همشون ساکت شدن امیرعلی ک بچه خالمه و 2 سالو نیمسه گف گریه نکن مامانت الان میاد رفته برات شوکولات
بخره بزار زنگ بزنم کیکم برات بخره ?? میگه ی پلاستیک براشون چیز خریدم گفتم ی ژله میدی بمن گف ژله بدم پفک بدم رانی بدم آب‌نبات بدم کدوم بدم??? منم گفتم همشو بده گف ن دیگه پولو نشو دیده

1399/01/04 16:07

ی سوتی دیگم بگم البته خدا ببخشه اونروزی ک هواپیما اوکراین منحدم شد بابام گف سپاه بی اهم نگفته بود گف هم زمینی هم هوایی میزنم آمریکارو حالا هم هوایی زد تو هواپیما خودی هم زمینی خفشون کرد تو تشیع سردار ? یهو من گفتم ن بابا میدونی آدم وقتی اولین نفر میفته باید زود بلند شه ک بقیه نیفتن روش خالم گف ن حتما اون یدختری بوده ی پسریو دیده همونجا افتاده گفته وای آخ پام بابام گف آره پسره هم افتاده رو دختره گفته عجب جایی افتادم به به دوباره گف ی پسر قزوینیم افتاده سر اون پسره دیگه واویلا شده ????

1399/01/04 16:08

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

جواب چالش?

1399/01/04 16:21

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1399/01/10 18:39

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1399/01/10 20:12

سلام مهربانو های عزیز?
به کانال خودتون خوش اومدین

ما توی این کانال میخواهیم حرف هایی که خانم ها دوست دارن صمیمی و دورهمی با هم بزنن و یا خاطرات خوب و بامزه ای که توی زندگیشون داشتن رو درج کنیم
اینجا فقط درد و دل و حرف های خودمونیه
میخواهیم به هم انرژی مثبت بدیم و بخندیم
پس اتفاق های جالب و بامزه تونو برامون بزارین تا توی کانال بزاریم
به این ایدی بفرستین

@mehrbanQ

کانالمونو به خانم های خوش اخلاق و شاد معرفی کنید?

ان شالله که همیشه موفق باشین و زندگیتون سرشار از شادی و عشق باشه
فراموش نکنید که ما خودمون زندگیمونو میسازیم پس میتونیم خوب بسازیمش?♥️

#مهربانوجان❤

1398/04/23 16:42

دوستان سوتی و خاطره های جذاب مجردی نامزدی و متهلی بفرستید تا بزارم بلاگ ی کم دورهم بخندیم??
@mehrbanQ

1398/04/24 21:22

سلام منم میخوام خاطره عقدمو بگم
یه روز ظهر روی تختم دراز کشیده بودم اقایی اومد تو اتاق اونم اومد تو اتاق دید همه چی مهیاست اومد دراز کشید که کارشو شروع کنه یهو بابام(خدا رحمتش کنه) سایلنت اومد تو اتاق نه یاالله ای نه چیزی ??? مارو دید بنده خدا سرشو انداخت پایین رفت بیرون دوباره البته بگم اتاق خواب خودشون بود ?????? وااااای هروقت یادم میفته خندم میگیره
@zaanone

1398/04/25 13:15

مارفته بودیم شمال سه روز شمال بودیم که اصن منو شوهرم تنها نشده بودیم که کاری بکنیم یه روز همه رفتیم لب دریا شوهرم گفت بریم ویلا من خسته ام دوتایی رفتیم در حین کار بودیم که در خونه باز شد من بایه سرعت رفتم تواتاق خواب شوهرمم اومد بره توحموم حموم توحال بود جلو در حموم خورد زمین?????
پدرشوهرم که اومد داخل شوهرمو بااون وعض دید بعد گفت اخ اخ چه بد موقع اومدم خلاصه ابرومون حساااااابی رفت???تاچن ساعت تواتاق بودم روم نمیشد بیام بیرون
@zaanone

1398/04/25 13:16

سلام من حامله بودم .شوهرم صبح زود میرفت سرکار من یه روز صبح بلندشدم دیدم شوهرم کنارم نیست نگو اون بالا رو مبل نشسته بود منم باد شکممو با صدای خیلییی بلند خارج کردم بعد کارم تموم شد دیدم شوهرم سرفه میزنه یعنی من از خجالت تا ظهراز زیر پتو بیرون نیومدم????
@zaanone

1398/04/25 13:16

سلام منم میخوام از خاطرات دوران عقد بگم من خونه مادر شوهرم اینا بودم رفته بودم حموم و در اومدم رفتم نشستم پیش شوشو اونم وقت تلف نکرد با ترفندی ک مثلا دروغ میگه من میرم بخوابم به منم چشم ابرو اومد ک جیم شو بیا منم بدو رفتم تو اتاق اون موقع خواهر شوهرم خونه بود نگو وقتی ما داریم عملیات انجام میدیم?مادر شوهرم میاد خونه زود میاد اتاق درو ک باز کرد نصفه یه لحظه ک یه صدایی شنید زود درو بست و رفت وای یعنی یه وضعی شده بودا????
@zaanone

1398/04/25 13:16

سلام من دیشب با شوشو قهرکرده بودم بعد شوشو هی بهم میگفت اونجاموبگیرمنم نمیگرفتم??اخرش حرصش دراومددادکشیدمگ باتونیستم میگم بگیرش ک ی ر مو????بعدماطبقه بالای پدرشوهرم اینامیشینم ی دفعه دیدم صدای داداومدگفت ولش کن حسین نمیگیرش صدبارباید ی حرفوبگی تاانجامش بده?تافرداش غروب پایین نرفتم
من????
شوهرم??
پدرشوهرم?
@zaanone

1398/04/25 13:16

سلام من تازه عضو شدم دوستون دارم .. اواسط عقدمون بود ک شوهرم پیچوندببره خونه برادرشوهرم ک رفته بودن مسافرت برادرشوهرم ی آپارتمان هفت واحدی داره حالا از قرار معلوم دوربین مداربسته هم داره ما کلی کلنجار رفتیم ک من نمیامو آقا بزار برا یوقت دیگه خلاصه با اصرار اقا رفتیم خخخ من نشستم عقب ی پتو کشید سرم ب چ خواری ? بغلم کرد برد تو آسانسور ک ینی ایناپتوعه تو دستم خخخ اخرم ک رسیدیم بالا رفتیم تو اتاق خواب محیا بشیم یکی از اقوام ک طبقه پایین بود اومد در زد چون میدونس کلید دست همسر منه و شبا اونجا میخوابه ک بیا برقا ساختمون رفته وصل کنیم باهم‌ این هی از پشت در گف چشم الان میام اونم بند کرده بود ک پس بیا دیگه خلاصه شوهرم رف درس کرد باز اومد حین تماس بدنی ? باز اومد در زد ینی شوهرم میخواس خفش کنه یهو اومد بره هول شد شلوار منو پوشید چون دوتاش لی بود دیگه پوشیده بود ک گفتم معلومه زنونس گف تنگ مده و پاچه نود مده پوشید رف فکر نمیکرد مرد همسایه بیاد بالا اقا خلاصه همه مردا همسایه جم شدن رفتن بالا کمکش با اون شلوار دیدنش فک‌کنم کل ماجرارو فهمیدن چون کلی تیکه انداختن بشوهرم ?? برا سومین بار برگشت بنده خدا شلوارو ک در اورد هجومی پرید رو تخت عروسکا از بالا ریختن پایین رو سرمون یاخدا حالا چجور بچینم جاری نفهمه ما اینجا بودیم خلاصه همه فهمیدن یروزم جاری بهم گف تو اومدی اونجا من پتومو جم نمیکنم میکشم رو تخت چون میدونس شوهرم تنها تو اتاق خواب نمیره و کلی بهمون خندید گف دیگه باید بمونم خونه *** زنده ببینم چیه مسافرت
@zaanone

1398/04/25 13:16

سلام سوتی بنده??سخته گفتنش
بچه هاجالبیش اینه که من سوتی زیاددادم

چهارماهی ازعقدمون گذشته بود رفته بودم خونه مادرشوهرم ایناخواهرشوهرمم باشوهرش اونجابودن شوشوم منوازسرشب برداتاقش تازه لخت شده بودیم ولی من لباس زیرداشتم یهواحساس کردیم زمین داره میلرزه نگوشوهر خواهر شوهرم زودترازمافهمیده اومده ماروصداکنه منم که همون موقع فهمیده بودم نفهمیدم لباس تنم نیست لخت پریدم بیرون که جماعت چشاشون شده بودگردودیگه هزخجالتم چن ماه نتونستم برم خونشون آخرسرم خودشون اومدن دنبالم ولی هی تیکه میندازن میگن اگه زلزله نبودبچتون توعروسیتون کمک میکرد??
@zaanone

1398/04/25 14:04

این سوتی ماله 5سال پیشه که 12سالم بود خواهرم سه سال از من کوچیک تره زمستون بود خواهرم مریض شده بود رو تخت کنار مادرم خوابیده بود منم رو زمین کنار تخت که داشتم خواب میدیدم خواهرم رو تخت ایستاده داره رو سرم میشاشه که یهو از خواب پریدم دیدم خواهرم تمام محتویات معدش رو سرم خالی کرده ???تو سرمای زمستون نمیدونستم گریه کنم یا بخندم ??
@zaanone

1398/04/27 12:42

ادمین جدیدمون انتخاب شد ماهک کوچولو

1398/04/31 21:43

ب منم سوتیاتونو بفرستین بزارم دیگ?من برگ چغندرم??

1398/05/02 03:01

سلام
این سوتی بنده برمیگرده ب زمان خواستگاریم ک پدرشوهرومادرشوهربا برادرشوهر بزرگم اومده بودن خواستگاری
بعدش بهم گفتن چایی رو بیار منم بدون استرس ی سینی پرچای رفتم پذیرایی براهمه گرفتم برداشتن ونوبت رسید ب شوهرم وبرادرشوهرم ک فقط ی چای تو سینی بود ک دوتاشونم همزمان دستشونو بردن ب استکان چایی ونمیدونم چیشد ک ریخت رو برادرشوهرم??????منم همچین بدون هیچ کاری????اینجوری شده بودم بعد میخواستم بگم واااااای پاتون سوخت برگشتم گفتم واااااای قشنگ چیزتون سوختااااا???????ینی ی لحظه سکوت مطلق همه جارو گرف????
الانم‌جاریم میگه نمیدونم توخ استگاری چی ب شوهرم گفتی ک الانم از مراسمت حرف میزنیم غش غش میخنده????????????????????????
@zaanone

1398/05/02 14:46

چالش امروز اگ یه روز بیان بگن شوهرتون باید زن دوم بگیره وگرنه میمیره جواب شما چیه؟منتظرجواباتون هستم??

1398/05/13 12:24

سلام
خدا روزی همه آرزومندا بکنه کربلا بودیم.
دوتا از هم سفرهامون زن و شوهر جوونی بودن.

صبح قرار بوده برن مسجد کوفه
آقا میره حمام غسل زیارت
خانم هم میره دو تیکه لباس بوده آب بکشه


این وسط دستگیره در حمام از طرف اطاق میفته و در به روی این زوج قفل میشه.

کاروان آماده حرکته و هوا گرم.

هم سفرها می بینن از این دوتا خبری نیست.
میرن در اطاق می بینن صدای آب از حموم میاد. کلی سر و صدا میکنن و می کوبن به در تا اون دوتا می فهمن و یهو می بینن در قفل شده.

با شنیدن سر و صداها مسافرای اطاقهای دیگه هم بیرون میان و بالاخره مدیریت هتل کلید یدک رو میاره؛ در رو باز می کنن و از حموم درشون میارن.

در مقابل نگاههای اطرافیان، خانم هول شده و داشت توضیح می داد که رفته لباس بشوره؛
شما جای من
باورتون میشه؟

اونم وقتی می بینید خانم هم خیس خیسه.
البته خودش می گفت عرق کرده
ولی...???
سوتی_های_زنونه
@zaanone

1398/05/24 12:31