The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

سوتی های زنونه😅😉❤❤

94 عضو

ماهک کوچولواعلام هویت کن بزارهمه بشناسنت

1398/04/31 21:43

????

1398/04/31 21:44

????

1398/04/31 21:44

من زهرا مامان امیر عباس 11 ماهه هستم و ادمین

1398/04/31 21:44

بنام خدا

1398/04/31 21:44

???????

1398/04/31 21:45

سلام کانالتون واقعاحرف نداره?

خاطره من مال دو هفته پیشه که ب اتفاق همسرم وپسر9 سال َم رفتیم فروشگاه همینطورکه یکی یکی ازپیش قفسه هاردمیشدیم رسیدیم به یه قفسه که پسرم گفت اوووچقدرآدامس میوه ای???باباشم گفت آدامس نیستن توتونه قلیونه? واقعاهم شبیه ادامس بودهم توتون قلیون خلاصه ماسه تافقط پیش اون قفسه بودیم همینطورداشتیم دنبال اسم ومارکش میگشتیم که ببینیم چیه یهوپسرم باصدای بلندگف. نوشته ک.ا.ن.د.و.م?
ازاونجاکه ماتاحالاکاندوم استفاده نکردیم ونمیدونستیم چ جوریه باشوهرم زدیم زیرخنده ??و سریع دست پسرم وگرفتیم کلی ازاون قفسه دورشدیم وتایه مدت یادمون می افتادمیخندیدیم???
به شوهرم گفتم الان یکی مارودیده باشه میگه اینابابچه اومدن کاندوم بخرن???


#سوتی_های_زنونه
@zaanone

1398/04/31 21:45

باسلام خدمت همه عزیزان

سوتی که میخوام تعریف کنم مربوط به دوستانمه که ساکن اراک هستن.
من دوسال تو شهرکی در اراک زندگی میکردم،تو شهرکی که ما بودیم خانم آرایشگری از تهران اومده بود سالن آرایشگاه باز کرده بود.

ایام نزدیک عید نوروز بود.
چند تا از دوستانم که ترک زبان هم بودند تمام هم و غم خودشون رو گذاشته بودن برا خونه تکونی و نظافت،تا به قول معروف زندگیشون برق بندازن و قرار گذاشته بودن همگی روز آخر،یعنی یک روز مونده به عید برن پیش آرایشگر تهرونی به خودشون برسن و مو رنگ کنن و....
القصه روز موعود خانمهای خسته و هلاک رفتن آرایشگاه و به محض ورود به حیاط منزل آرایشگر متوجه وضع بهم ریخته و نابسامان خانه شدند.با سرک کشیدن و فضولی دیدن بله خونه هم نگو شلخته خونه بگو...
خلاصه وارد آرایشگاه میشن و شروع میکنم به زبون ترکی از این خانم آرایشگر بد گفتن که...
چقدر شلخته اس،بیچاره شوهر و بچه هاش،مگه واجبه پول در بیاره بشینه به زندگیش برسه؛اگه هوو بیارن سرش حقشه و از این قبیل حرفها...
تا تونستن حرف زدن تا نوبتشون شده
خانم آرایشگر هم براشون سنگ تموم گذاشته و البته در سکوت
موقع حساب کردن پول رو گرفته و با لهجه شیرین ترکی تشکر کرده و سال خوبی رو براشون آرزو کرده...
این بندگان خدا اینقدر شوکه شدن که بقول خودشون برای بیرون رفتن همدیگه رو هل دادن از خجالت...
دیگه نتیجه گیری با خودتون عزیزان
???????

#سوتی_های_زنونه
@zaanone

1398/04/31 21:47

سلام میخوام یه سوتی براتون تعریف کنم
این سوتی مال دوران عقدمه
وقتی تازه عقد کرده بودیم شوهرم ازم خواست نزدیکی داشته باشیم
خلاصه اونشب خواهر شوهرمم خونه مادرشوهرم خوابیدن
و ما باید اروم و توی تاریکی نزدیکی میداشتیم
اونشب بعد از رابطه لباس رو تو تاریکی پوشیدیم و خوابیدیم
صبح واسه صبحانه رفتیم پیش خانواده شوهرم یهو همه گفتن چرا شلوارتو وارونه پوشیدی ?
واااای منو بگی سرخ و سفید شدم
هنوز که هنوزه که ازدواج کردم و دخترم نزدیک یک سالشه خواهر شوهرم میگه یادته اشتباهی پوشیده بودی شلوارتو??
@zaanone

1398/05/01 11:43

سلام سوتی من مال چند سال پیش هست و البته مال خودم نیست مال مامانم هست
خاله بابام که زن مومن و فوق العاده مهربونی بود فوت میکنه و مامانم اینا هم میرن برای مراسم که تو شهر دیگه ی بود بعد صرف غذا و مراسم موقع برگشتن کلی تعارف میکنن بهم و ..... مامانم بر میگرده و به دختر مرحوم میگه خاله زن خوب و مهربونی بود خدا لعنتش کنه ?????????
مامانم ??
دختر مرحوم ??
خود مرحوم ??
نتیجه اخلاقی رو خودتون برداشت کنید
@zaanone

1398/05/01 11:44

سلام به دوستان خوب و گل کانال
سوتی دیگه که میگم مال مادر شوهر هستش
همه میدونید که رامبد جوان همسرش رو برای زایمان برده کاندا تا اونجا بدنیا بیاد و بچه اش هر وقت خواست راحت بره و موقیم هر کشور خواست بشه
این خبر رو مادر شوهرم تو کانال خبر تلگرام دید و به من و خواهر شوهرم گفت و ما هم میدونستم کلی نقد و برسی میکردیم که همین حین پدر شوهر اومد کفت چیشده چه بحثی میکنید بعد مادر شوهر با هیجان زیاد گفت میدونی رامبد زنش رو برده کاندا تا اونجا حامله اش کنه......?????????
منو خواهر شوهرم رو میگی نمیدونستیم خجالت بکشیم یا سقف رو از خنده گاز بگیریم بعد دیدم نمیشه فرار کردیم آشپزخونه کلی خندیدم در حد منفجر شدن
پدر شوهر بیچاره هم یواشکی انقد خندید که اشکش در اومد
اون وسط مادر شوهرم?????
@zaanone

1398/05/01 11:45

سلام خسته نباشید یه داستان از دختر داییم که اومده بود خونمون
اسم بابام جاسمه 8ماهه که به رحمت خدا رفته یه عمو دارم اسمش قاسمه داداشم اسمش کاظمه چی شد ???
دخترداییم اومده بود خونمون بعد داشتن در میزدن یهو برمیگرده به خواهرم میگه دارن در میزنن برو درو باز کن جاسمه ???
خواهرم اینطوری شد ??? میگه جاسم کیه
دوباره دخترداییم میگه برو. درو باز کنا قاسمه
باز خواهرم با تعجب میپرسه قاسم کیه ??????
دوباره دخترداییم میگه بابا کاظمه داداشته برو باز کن درو ???
بيچاره خواهرم فکر کرده بود بابام زنده شده ???
@zaanone

1398/05/01 14:08

ما اخر شهريور 96بود ک نامزد کرديم دقيقا چند روز مونده ب ماه محرم..همون اوايل نامزدی يه سری شيطونيا کرديم که باعث رسواييمون شد?تازه عقد کردع بوديمو جو گير?حين رابطه گردن شوهريم يع کوچولو يههه ذره کبود شد،منم گفتم بيا درستش کنيم کاريه ک شدع?با هزار ترفند رفتم از يخچال مادرشوهرم يخ کش برم ک برادرشوهرم ديد?گف زن داداش يخ ميخاستين؟گفتم اره اب يخ ميخام درست کنم گف پارچ آب يخ بالا هس?منم تازه عروس خيلی افت داشت برام اينجوری
اين اوليش?
خلاصه اونو دکش کردم رف يخو بردم اتاق شوهرم گذاشتم گردنش بلکه بره کبوديه هرکار کرديم نشد?شبم قرار بود بريم هيعت بعدشم قربونی داشتن تو پارکينگ بايد اين کبودی ميرفت از گردنش..يهو ب ذهنم رسيد يکم کرم پودر بزنم شايد ديده نشه?کرمامو آوردم شروع کردم ماليدن ب گردن شوهرم?اون طفليم ميگه تورووو خدااا درستش کن?خلاصه کرمو زدم ديدم نخيرر اين هنو تابلوعه??
کرمو شستيم چشم خورد ب چفيه رنگيه تو اتاق شوهرم?گفتم آهااا فهميدم?اينو ببند دور گردنت?بستيمو ديگه کبوديه معلوم نبود
خيلی راضی از موفقيتمون آماده شدم بريم هيعت
بعد از هيعت قرار بود همگی فاميلاشون بيان خونه اينا برای قربونی..
تو پارکينگ بوديم پدرشوهرم گوسفندو گرف ک ذبح کنه از شوهرمو برادر شوهرم خاست گوسفندو نگهدارن?
شوهرم گوسفندو گرفتع بود ک يهو برادرشوهرم گف بابا باز کن اون چفيه رو خفه نشدی؟شوهرم گف ن راحتم?يکم بعدش دوباره گير داد ب چفيه شوهرمو آخرم مستر فوضول دستشو انداخت باز کرد چفيه رو????همه ام تو پارکينگيم?يدفه پرسيد عه دادا گردنت چيشده?شوهرمم گف خورده ب گوشه مبل?همه اونايی ک گيرايشون بالا بود زدن زيرخنده?يدفه پدر شوهرم پرسيد پسرم گردنت چيشده؟شوهرم هزار بار رنگ عوض کرد?گف بابا از درخت پايين اومدني گير کرد ب شاخه درخت?
منم همش دارم حرص ميخورم از فوضوليع برادرشوهرمو تو دلم ميگم کاش اين وضع تموم بشع ک يدفه برادرشوهرم پرسيد عهههه زن داداش يخو برا اين ميخاستی؟ميگفتی خب?
منو ديگه کارد ميزدی خونم در نميومد از گيجيه اين بشر?پسره ب چسب دوقولو ي سور زده بود ول نميکرد مارو
اون شب تموم شد ولی يادو خاطرش در ذهن همگان زندس
الانم يادم ميفته حرصم ميگيرع?
@zaanone

1398/05/01 17:15

سلام عزیزم
ما یبار رفته بودیم مجلس ختم با مامانم و ابجیم بعد طرف میشد پدر شوهر خواهر شوهرم خواهر موقع رفتن میخواست بگه خدا رحمت کنه به دفعه برداشت گفت خدا قبول کنه حال من و میگی داشتم از خنده داشتم میترکیدم ولی اونا چون داغ دار بودن متوجه نشدن ولی هنوز که یادش میفتم خندم میگیره و بهش میگم اجی خدا قبول کنه
@zaanone

1398/05/01 19:12

سوتی مال خودم نیست مال جاری بزرگمه
رفته بودن تبریزشوهرش شب بعدرابطه توتاریکی برادرشوهرم دست میکشه تای دستمالی پیدا کنه خودشونوپاک کنن صبح پامیشن مبیبنن سجاده پدرشوهرشه????
@zaanone

1398/05/01 21:56

???

1398/05/02 02:52

سلام دوستان من امروز نیستم اگ سوتی چیزی دارید بفرستید ب اون یکی ادمین

1398/05/02 11:23

???

1398/05/02 11:28

منو میگ

1398/05/02 11:28

سلامممممم??
گروهتونو دوس دارم?خسته نباشید ادمین جانا
سوتی من برمیگرده به دوران مجردیم که یه شب خونه مادرجونم بودیم و کلی فامیل که باهمشون رودربایسی داریم از قضا یکی از اونا خاستگار پرو پا قرص بنده بود?
سر سفره شام بودیم که من یه ظرف سالاد ریختم از شانس بده منم سس سالاد اون ور سفره بود و کلی بامن فاصله داشت
منم که روم نمیشد بگم سس و بدید اینور دیگ کلی باخودم کلنجار رفتم آخرش داد زدم میشه کو*ص سالاد و بدید???
وای یهوووو دیدم کل جمع رفت رو هوا
تازه فهمیدم چی چی گفتممم?
نگم براتون که واس این قضیه من به اون خاستگار جواب منفی دادم?
@zaaznone

1398/05/02 14:13

??اولین سوتی منتطر دومییم?

1398/05/02 14:14

دوستان سلام امروز سوتی نزاشتم چون کسی سوتی نفرستاده بود?

1398/05/03 21:30

?????

1398/05/03 21:32

این خاطره واسه دوران عقد مونه... من و شوهرم رفتیم باغ دوست ش شوهرم رفت شنا کنه ?
من شنا بلد نبودم کلی اصرار که بیا بهت یه کوچولو آموزش بدم
دوست ش و خانومش رفتن تو خونه باغ که من راحت باشم
ده دقیقه ای شنا آموزش داد بعد یهو منو از پشت گرفت بغلش ریز ریز بوسم می‌کرد ?
منم یهو دلم رفت برگشتم لب گرفتیم از هم بعدش داخل اون استخر *** کردیم با هم ?...
کلی خوش گذشت شد واسمون خاطره
بعد از یه مدتی از اون باغ برام میوه آورد گفت بگیر بخور آبیاری این درختای میوه از اون آب تو استخر بوده
یعنی آب کمرمون??????
میگفت که خیلی اون سال محصول شون خوب و پر بار بوده ?
اینم خاطرمون ?
اون میوه ها نجسه نه؟؟؟ ???
@zaanone

1398/05/05 04:20

سلام بچ ها من ازفردا ب مدت یک هفته نیستم هرچی سوتی یا خاطره دارید ب اون یکی ادمین بفرستید

1398/05/05 04:21