The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

سوتی های زنونه😅😉❤❤

94 عضو

ولی ی سوتیم نمیایین بگین??

1398/05/14 12:28

سلام مرسی از کانال خوبتون

سوتی من مال چند شب قبله من یه پسر 5 ساله دارم خیلی شیطونه سر شب خوابید ما هم خوشحال شدیم ??

امشب زود خوابیده شوهرم چشمک زد یعنی برنامه??

خلاصه ساعت 1 بود ما توحموم و مشغول پسرم از صدای همسایه بالایی بیدارمیشه از عروسی اومده بودن

میبینه ما نیستیم شروع میکنه گریه کردن میره درو باز میکنه به همسایه میگه مامان و بابام نیستن??

اوناهم میگن برو تو اتاقا رو بگرد پیدا میشن که پسرم میاد میفهمه ما تو حمومیم

پسرم داد زد دوتایی تو حمومن تو حمومن??

خلاصه ابرومون رفت و هنوز روم نمیشه باهاشون سلام کنم چون خیلی باهاشون رابطه داریم???


سوتی_های_زنونه
@zaanone

1398/05/14 13:40

???

1398/05/14 13:43

چالش چالش?

1398/05/14 20:13

نمیدن نمیدن?

1398/05/14 20:15

سوتی من. نامزد بودیم. خونه پدرشوهرم یه اتاق خواب داره شب بعد شام مادرشوهرم اومد لباس برداره. ما وسط عملیات بودیم تند تند خودمو زدیم به خواب رفتیم زیر پتو. اومد و داشت میرفت برقو خاموش کرد. رفتم برقو روشن کنم دیدم شورت شوهرم و سوتین من وسط اتاق افتاده روم نمیشد صبح برم بیرون
@zaanone

1398/05/15 02:15

چالش اعتراف
شیطانی ترین کاری که تا به حال انجام دادین چی بوده؟ ?

1398/05/15 02:16

یکی دیگه از سوتیام اینه که. با یکی از دوستام که خیلی از من بزرگتره نشسته بودیم گوشیم دستش بود گفت زهرا اندرلاینت کجاست از اونجایی که نمیدونستم چیه گفتم خونه جا گذاشتم یه اهانی گفت بیخیال شد. الان متوجه شدم. (آندرلاین ) به خط فاصله میگن. از خجالت شمارمو عوض کردم دیگه نبینمش
@zaanone

1398/05/15 02:17

?( اولین چالش امشب شیطانی ترین کار اعضا )?
اول از همه شاه کار خودمو میگم.
من یه جاری خیلی حسود دارم در حدی که با هم بچه زاییدم.
یه مدت بود میخاستم خودمو تو دل پدرشوهرم بیشتر جا بدم. هر دفعه میرفتیم اونجا به جاریم میگفتم نرفتیم اصلا یه بار مادرشوهرم بهشون زنگ زد فردا بیاین.
از اونجایی که همش باهم میرفتیم جاریم زنگ زد بهم گفت میری گفتم نه بابا تحویل نمیگیرن برا چی برم. فرداش من رفتم اون نیومد کلیم پشتش حرف زدن با شوهرش دعوا افتاد من واسه چی باید بیام??????

1398/05/15 02:41

????

1398/05/16 22:07

شیطانی ترین کاری ک کردم ????? گناهه ک نمیشه گف زیاد انسان کار شیطانی میکنه ولی میگم ? یروز ک یدختر همسایه پولدار داشتیم ک خ بدجنسم بود همش منو میزد و بخاطراینکه بابام کارگر بود مسخره میکرد من هفت سالم بود یروز همه چیزامون بردیم پیش هم خاله بازی کنیم ی گردنبند ک ی نگین سبز داشت و قاتی اسباب بازیا اورد نشونم داد من اونو ازش دزدیدم ? یروز ک یا کلی خوشحالی از عروسی داییپ برمیگشتم گردنم بود خخخ دختره دم در خونمون میبینه کل خیابونو دنبالم کرد چنگ زد کند بردش خلاصه آبروم جلوش رفت حالا هروقت میبینم کلی میخندیم ک عجب دزدی بودیا منم میگم بس تو بدجنس بودیا دیگه چیزی ندارم بگم ک ابروم رف و هنوز ک هنوزه فک‌میکنم اون چکاری بود من کردم ???
@zaanone

1398/05/19 09:03

سلام ما تازه عقد کرده بودیم که هوا سرد شد من و همسرم کلا یه طبقه جدا بودیم پدرهمسرمو صدا زدم گفتم این بخاریو برای من وصل کن خیلی سردمه...پدرشوهرم اومد میخواست بخاری و روی فرش نذاره فرشو بلند کرد که ببره اونور ماهم یک عالمه بند و بساط عملیات (دستمال و ....) ریخته بودیم زیره فرش شوهرم که خونه نبود منم مثل جت پریدم اصلا گوشیمو ندیده بودم گفتم من برم مامانم داره زنگ میزنه به گوشیم ??کلا دوروز نمیتونستم نگاش کنم...
@zaanone

1398/05/19 17:45

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

????بمب انرژی ????

1398/05/19 17:47

سلااااام من اومدم باز

1398/05/23 22:48

شرمنده یه هفته نبودم اخه بسته نداشتم خخخ??

1398/05/23 22:48

سلام سوتی من برای همین چندوقت پیشه که خونه مادرشوهرم اینا بودیم میخواستم به پسرم شیر بدم بجا اینکه بگم امیرحسین بیا شیربخور اشتباهی به شوهرم گفتم مصطفی بیاشیر بخور...?
بعد شوهرمم همون لحظه داشت قارچ تفت میداد حرف منو نشنیده بود یهو گفت چه چسبید?
قارچ به تابه چسبیده بود? یهو همه ترکیدیم ازخنده? منم آب شدم ازخجالت?

1398/05/23 22:50

سلام میخواستم یکی بزرگ ترین سوتی های زندگیمو بگم ی روز ک رفتم بهداشت واکسن دوماهگی دخترمو بزنم گفتم بزار خودمم وزن کنم ک دیدم نسبت ب ماه گذشته 6کیلو اضاف کردم چشمتون روز بد نبینه یکی پشت سرم گفت خانم بچتو بزار رو تخت بعد خودتو وزن کن???

1398/05/23 22:51

دوستان این بلاگ فقط مختصص سوتی نیس خاطره هم میتونیدبگید

1398/05/23 22:54

سلام بچ ها اگه سوتی چیزی دارید اومدید پی وی من دیدید انلاین نیستم به اون یکی ادمین بفرستید

1398/05/24 11:19

??

1398/05/24 12:12

منو میگ

1398/05/24 12:12

???

1398/05/24 12:13

این همه خاطره خوندیم خندیدیم بذار یه خاطره ای هم ما بگیم..

خاطرم ما ده سال پیشه که سوم راهنمایی بودم .. تو این سنم معمولا دخترا چون تازه به اصطلاح جوون میشن جوش زیاد میزنن، منم خیلی جوش جوشی بودم.. یه روز تو کلاس با دوستا دور هم نشسته بودیم بحث جوش و اینا بود که یهو یکی از دوستام برگشت به اون یکی گفت فلانی تو که پارسال صورتت از ما بدتر بود چیکار کردی انقد خوب شده امسال ?
فلانیم یه قیافه ای به خودش گرفت گف من دوسه بار حجامت کردم ..منم ک بار اول بود کلمه حجامتو میشنیدم خیلی پی گیرش شدم حسابی سوال پیچش کردم آخر سرم آدرس دکترشو گرفتم رفتم خونه..(ما با عموم اینا یجا میشینیم)

حالا سر سفره مامان و بابا و عمو و پسر عموها و داداشو خواهرو همه و همه نشستن من برگشتم گفتم مامان فلانی دوستم خیلی جوش داشت پارسال ،امسال رفته دوسه بار جنابت کرده خیلی خوب شده منم میخام جنابت کنم??

آدرس دکترشم گرفتم

یهو دیدم مامانم لبو شده هی میزنه پهلوم میگه خفه شو میگم چرا مامان اصن مگه چند میگیرن از یه جنابت؟

یهو یه قاشق ازون طرف سفره پرت شد طرفم حالا نگاه به حضار کردم دیدم همه سرخ شدن عموم که یه جوری نگام میکرد انگار میخواس بکشدم

بابام ازون بدتر پسر عموهامم هی نگاه هم میکردن ریز ریز میخندیدن داداشامم هی اونا رو میدیدن لب میگزیدن ???

تازه فهمیدم لابد جنابت چیز بدیه تا این که خواهرم کشیدم کنار گفت چیه????????????? ??

هنوزم یادم میوفته تیر میکشم ???????
سوتی_های_زنونه
@zaanone

1398/05/24 12:30

سلام ممنون بابت کانال بینظیرتون من که هرروز سوتیا رومیخونم میخندم مامانم چپ چپ نگام میکنه???

مایه فامیلی داریم خانوم مسن والبته خیلی یه دنده به جزخودش حرف هیشکی روقبول نداره

یه روز این خانومه یه کاری داشته بابچه هاش میخواد تماس بگیره که اینا بیان

شماره هر کدوم از بچه هاشوکه میگیره میگه موجودی شما کافی نمی باشد

شماره اون یکی رو میگیره باز همون حرف

هی ادامه میده اخرش که دیگه کلی عصبانی شده بوده و داشت پشت سربچه هاش بدو بیرا میگفته

که یکی ازعروساش ازدر میاد تو

این خانومه تا عروسو میبینه دست میکنه تو کیفش یه دو هزاری درمیاره میگه بگیر این کوفتیو
برو براگوشی تون شارژ بزن
هرچی زنگ میزنم میگه موجودی ندارد

شما چیکار میکنید این همه شارژو؟؟???
عروسش دیگه داشته ازخنده روده برمیشده هرچی هم توضیح میدادمگه قبول میکرد?????
سوتی_های_زنونه
@zaanone

1398/05/24 12:32

سلام به همه?
پدر بزرگم از دنیا رفته??
ما هم مراسم گرفته بودیم
ولی چن روز قبل من پام پیچ خورده بود حسابی درد میکرد به طوری که بد جور لنگ میزدم?
خلاصه تو مراسم سومی که ما گرفته بودیم
من پادرد داشتم و یه گوشه ای نشسته بودم وپا مو دراز کرده بودم و گریه میکردم که یه خانم چاقی? اومد به مامانمو ?مامانبزرگم ?‍?تسیلت گفت و عقبی اومد نشست .از نشستن این من پام درد عجیبی گرفت که یهو دیدم این خانوم با اون هیکل پای منو ندیده و نشسته روش ?‍♀?‍♀?‍♀من جیغ بلند کشیدم خودومو میزدم از درد ?‍♀ جالب اینجاست که تو اون لحظه حرفم نمیتونستم? بزنم لال شده بودم تازه همه اومده بودن منو اروم میکردن منم که پام درد گرفته بود جیغ میزدم ?گریه میکردم? از درد زیاد همه هم نگرانم شده بودن یکی اب قند میاوورد یکی بادم میزید یکی میگف خودتو زیاد اذیت نکن قسمتش این بوده همه مجلسو ول کرده بودن به من میرسیدن ?بعد 10دیقه تازه تونستم زیون باز کنم بگم چیشده ?‍♀که همه ولم کردن بیچاره زنه اینقد معذرت خواهی کرد اخرشم از خجالت فقط فرار کرد?‍♀?‍♀ منم که اینو دیدم وسط مجلس خندم گرفته بود?‍♀? همه فک میکردن دیوانه شدم خلاصه که ابروم رفت کل?

?????
ولی دور از اون ماجرا خیلی برای پدربزگم ناراحتم خیلی دوسش داشتم
اگه خنده رو لبتون اومد فاتحه بدید لطفا?
سوتی_های_زنونه
@zaanone

1398/05/24 13:47