#پارت198
من??و??تو باهم زیر بارون☔
با دیدنم دهنش باز موند منم ماتش شده بودم این پدرصلواتی?چ ناز شده
اومد سمتم گفت: نسیمم چ خوشگل شده..خوشگل بودی خوشگل تر شدی که
حرفی برا گفتن نداشتم اصلا هیچ واژه ای الان وصف حالم نیست خم شد گونمو آروم بوسید گفت: میدونم منم خوشگل شدم
زدم زیرخندع دستامو دور گردنش حلقه کردم محکم گونشو ماچ کردم ک رد رژم رو گونش موند گفتم: خوبه ک میدونی?
خندید و ازم دور شد باهم رفتیم سمت ماشین نازش سوارش شدم گوشیم و از تو کیفم در آوردم با دیدن 12تا تماس بی پاسخ از ازراییل نیشم باز شد ک با حرص گفت : بله دیگه بایدم بخندی این همه زنگت زدم جواب ندادی
برگشتم سمتش با لحن لوسی گفتم: ببخشید اخامون
لبخندی نشست رو لبش و هیچی نگفت....
توی باغ عروسیشع ماشین و پارک کردیم پیاده شدیم اومد سمتم دستشو گرفت سمتم با تموم وجودم دستش و گرفتم رفتیم سمت باغ
اوه اوه چ شلوغه اینجا دور تا دور نگامو چرخوندم با دیدن بچها جیغی زدم دوییدم سمتشون دست آرشام وهم دنبال خودم کشیدم ?
وقتی بهشون رسیدم اوناهم جیغی زدن س تاییشون جیغی زدن پریدن بغلم ک طلا گفت: دهنت سرویس بشه بچه چ خوشگل شدی دهن سرویس
نیشمو باز کردم گفتم: بوووودم خوشگل
مانی با خنده گفت: ما ک خوشگلی از تو ندیدیم
چشمکی زدم گفتم: چشم بصیرت میخواد دیدن خوشگلی من?
مانی:خخ بابا تسلیییم
همگی زدیم زیرخندع با آرشام رفتیم سمت جایگاه عروس دوماد وای ک چقدر شاهانس عروس با دلبری برا سامی میخندید آخ کی بشه اونروزی ک من توی اون لباس برا آرشام بخندم?
صدای آرشام و از نزدیکی شنیدم : کی بشه من و تو اونجا وایسیم
باورم نمیشه ک آرشام هم ب ازدواج فکر میکنه برگشتم سمتش ک با حس خاصی نگاهش ب جایگاه بود دیگه رسیده بودیم بهشون عروس خیلی خوشگل شده بود اسمش سحر هسته سامی و سحر بهمدیگه میان بعداز کلی دیونه بازی با سامی و سحر ک عین سامی دیونه بود برگشتیم بریم پیش بچها ک نگام توی ی نگاه مملو از نفرت افتاد..
@manootoo_baham_zirbaroon
نویسنده
#Fati♥️?
1398/06/16 20:52