The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

من و تو باهم 💏زیر بارون ☔

4 عضو

#نهال_38

رادین لبخندی زد و از اتاق بیرون رفت
واقعا باید با این رفتارای رادین چیکارمی کردم؟
توآینه نگاهی به خودم انداختم
لپام گل انداخته بود....این بخاطر حرص و عصبانیت بود
تواینه به خودم پوزخندی زدم و اروم از اتاق بیرون رفتم
همه سرشون گرم بود...میگفتن و میخندیدن!
سوئیشرتمو رو دوشم انداختم و وارد باغ پشت خونه شدم...
خونه ما یه خونه قدیمی دوطبقه انتهای یه باغ بود....
ولی بازسازی کرده بودیم و درش جنوبی بازمیشد و داخل باغ زیاد رفت و امدی نبود
دی ماه بود و بادسردی می وزید...
دستمو دور خودم حلقه کردم و ازپله های ایوان پایین اومدم...
چراغ باغ خاموش بود و توظلمات فرو رفته بود...
ولی تا یک متر جلوم بانور خونه که ازپنجره ها افتاده بود روشن شده بود....
نگاهی به نیمکتی که جلوتر بود انداختم
به سمتش رفتم
روش نشستم....
اطرافم پر ازدرخت بود ....
خیلی وقت بود که هیچکس به این باغ رسیدگی نکرده بود و کلی برگ زیر پاهام خش خش می کرد....
با گوشیم یه اهنگ پلی کردم که حضور کسی روی حس کردم
باترس سرم رو بالا اوردم که با محیط خالی اطرافم رو به رو شدم....
صدای پا ازپشت سرم اومد
تند ازجام بلندشدم....
عقب عقب رفتم...
بسم الله ای زیر لب گفتم ....خواستم به سمت خونه برگردم که دستم از پشت کشیده شد و به عقب کشیده شدم...
از ترس جیغی زدم که بلافاصله جلوز دهنم گرفته شد....
باراد_هیس...منم....
با عصبانیت از جام بلندشدم و گوشیمو که روی زمین افتاده بود چنگ زدم و برداشتم
به طرف خونه رفتم که باز بازوم رو چنگ زد
باراد_کجا میری نهاال...صبرکن
چی شد حالا مگه....یکم میخواستم بترسونمت
نهال_ یکم؟فقط یکمت این بود؟واقعاکه....داشتم از ترس سکته می کردم

نذاشتم حرفی بزنه با دو وارد خونه شدم

$رادین$
روشا با عشوه رو مبل نشست و پاهاشو جوری قرار داد که به راحتی شورت قرمزش مشخص بود....
نگاهم رو دزدیدم و دستمو بین موهام کردم...
خودمم به داستانی که برام گفته بود مشکوک بودم !
هیچکس جای نهال کوچولوی منو نمیگیره
روشا-رادین جان شما نمیخوری؟
حلقه سیب رو به طرفم گرفت
رادین-مرسی...میل ندارم...
زن عمو-نهال کو؟

@PeranSs_Ko

1398/05/12 18:15

#رادین_39

با حرف زنعمو سیخ نشستم و زوم شدم رو جای خالیه باراد....
ناخوداگاه دستم مشت شد...
ازجام بلندشدم....به سمت اتاقش رفتم
که بااتاق خالیش رو به رو شدم‌.‌....
زن عمو_رادین چی شد؟
دندونامو روی هم ساییدم و گفتم
پیداش کردم زن عمو نگران نباش...تو تراسه!
از اتاقش بیرون اومدم و به سمت تراس رفتم که نهال با عجله به این سمت می دویید
منو ندیده بود...
از پله ها بالا اومد که مچ دستشو گرفتم....
به چشماش نگاه کردم که با ترس بهم خیره شده بود....
رادین_خوش گذشت؟
نهال_رادین...
رادین_حرف نزن....چیزی که باید میدیدم دیدم....لابد زیرش خوابیده بودی هوم؟
نهال_نبخداااا....اینجوری نیست
اون یهو اومد....
به عقب هولش دادم و غریدم
بهت گفتم دور این بچه *** نگرد...
ولی انگار خودتم خوشت میاد انگشتت کنه...

تا خواست حرفی بزنه دستمو جلوی بینیم گرفتم....
رادین_نشنوم صداتو....گمشو تو...
قطره اشکش چکید و به سرعت وارد خونه شد ....
گریه هاش جون منو می گرفتن‌...
به سمت باراد که خودشو سرگرم نشون میداد رفتم
دربرابر من خیلی کوچیک و ریزتر بود...
رادین_دیگه دور و برش نبینمت...
وگرنه قول نمیدم که زنده بزارمت
ازش فاصله گرفتم...
داشتم دیوونه میشدم...
حرفای روشا...کمک گرفتنش...
نهال.....حسادتش....لجبازیاش....
شاید بخاطر حرفام میخواد با نزدیک شدن به باراد تلافی کنه....
نمیزارم....اون دختر کوچولو تمام زندگیه منه!
شیشه عمرمه
مطمئنم حسی که من بهش دارم از ستایش کردن کمتر نیست ...
اون کوچولوی دوست داشتنی هم بدجوری بهم وابستس....
بااین حرفا ته دلم یه جوری شد....انگار یک نسیم خنک بهاری عبور کرد....
ازماشین پیاده شدم و به سمت عروسک فروشی رفتم‌...
عاشق عروسکای بزرگ و پشمالو بود....
یک خرس بزرگ سفید با کلاه ودامن قرمز چشممو گرفت....ستشم بود
یک خرس سفید با تاپ و شلوار ابی ....
جفتشونو خریدم و به سمت خونه حرکت کردم....
نگاهی به ساعت کردم
22:45 رو نشون میداد.....
با لرزش گوشیم پیامکو باز کردم
پرنسس کوچولوم "رادینم میدونم ناراحتی
ولی بیا شام بخور....منکه میدونم گشنت بشه معدت عصبی میشه...توروخدا بیا....ببخشید"

دلم ضعف میرفت ازاین توجهش....ازاین لوس کردن منه خرس گنده!

@PeranSs_KO

1398/05/12 18:15

#نهال_40
میز غذا رو چیده بودن و همه چیز اماده بودولی همه منتظر اومدن رادین بودن ...
ولی هیچکس مثل حس من رو نداشت...
اون از من ناراحته...ازدستم دلخوره....
یک لحظه هم دلم نمیاد ناراحتیشو ببینم....
رفتم توالبوم گوشیدم و روی عکسش زوم کردم....
الهی نهال فدات بشه...خدا چرا من اینقدر رادین رو دوستش دارم.....
قلبم هرلحظه تندتر و تندتر از قبل میکوبید....
تو یک تصمیم ناگهانی بهش پیام زدم
شاهزاده من"رادینم میدونم ناراحتی
ولی بیا شام بخور...منکه میدونم گشنت بشه معدت عصبی میشه...توروخدا بیا...ببخشید"
با یه ایموجی ناراحت کنارش گذاشتم و سند کردم
دستامو توهم پیچیدم که حضور کسی رو کنارم حس کردم
سرمو بالا اوردم که چشمم به روشا افتاد...
وجودم پر از نفرت شد....
الان که بزرگ تر شده بودم چهره ام از زیبایی کمتر از روشا نبود بلکه بانمک تر و ناز ترهم بودم...
روشا_چیه عزیزم...صورتم کثیفه یا موهام بهم ریخته
سرمو تکون دادم و گفتم
هیچی....توفکر بودم...
روشا قشنگ لم داد به مبل و گفت
از اونموقع که از حیاط اومدی دمغی...
با رادین بحثت شده؟!
شاخکام فعال شد....میخواست زیر زبونم رو بکشه...
فکرکرده من هنوز اون دختر 12سالم که بشینم واسش از سرتا ته پیازو تعریف کنم...
بخور اش به همین خیال باش روشا خانوم...

موهامو پشت گوشم زدم و گفتم
چه بحثی میتونه بین من و پسرعموم پیش بیاد؟
ابروشو بالا انداخت
روشا_یعنی بین تو و رادین روابط خاصی نیست؟!
رومو ازش گرفتم
نهال_نچ....
زنگ در بلند شد که به طرف ایفون پرواز کردم که چهره رادین از پشتش خودنمایی کرد...
باشیطنت برداشتم و گفتم
کیه؟!
رادین_مثلا منو ندیدی یا میخوای صدامو بشنوی پرنسس کوچولوم

ته دلم قیلی ویلی رفت
رادین_عشقم وقت برای ذوق کردن بسیاره
درو باز کن که الان اقات یخ میزنه
اروم زمزمه کردم
خودم گرمت میکنم اقایی...دوستت دارم...
درو باز کردم
در واحدم باز گذاشتم و رو به جمع گفتم
پسرعمو رادینم اومد
حالا بریم شام بخوریم ...
عمو بلند خندید و شکمویی بهم گفت
رادینم اومد و همه دور میز نشستیم که باحرف عمه سکوتی جمع رو گرفت!
قلبم به شدت به سینم میکوبید

@PeranSs_Ko

1398/05/12 18:16

#نهال_41

عمه_مجید نمیخوای دیگه رادینو داماد کنی؟!
الان فکر کنم 30 سالش باشه دیگه...
لبامو تودهنم کشیدم و بااسترس به رادین نگاه کردم...‌
راحت داشت غذاشو میخوردو انگار که نشنیده بود عمه چی گفته!
عمومجید-دیگه هروقت خودش بخواد ماهم باهاش میریم...مهم تصمیم خودشه
عمه_رادین نظرت چیه؟!
نمیخوای ازدواج کنی؟
رادین لقمشو قورت داد و نگاه گیرایی بهم انداخت و لب زد
توفکرشم...
با این حرفش گر گرفتم و لبم کش اومد
سرمو بالا اوردم که متوجه پوزخند روشا شدم...
روشا_ایول....کی هست این عروس خوشبخت؟!
رادین_به وقتش معلوم میشه
عمه_پس یعنی کسی رو انتخاب کردی درسته؟!
رادین_بله...
زن عمو با ذوق خندید و گفت
من الهی قربونت برم....ازهمین الان دلم ضعف رفت عروسمو ببینم
رادین_میبینی مامان جان....به وقتش
*...*...***...***
بعد از رفتن همه وارد اتاقم شدم ولباسام رو دراوردم....
خمیازه تی کشیدم که نشون از خوابم میداد...
به سمت تختم رفتم و روش دراز کشیدم که ضربه ای به شیشه اتاقم خورد....
باترس به پنجره نگاه کردم و شروع کردم آیت الکرسی خوندن....
باز تقه ای به شیشه خورد که سرمو زیر پتو کردم
ولی یه صدایی به گوشم خورد...
اونم صدای رادین بود.....اره خودش بود
اه ....چه خنگ شده بودم....
راه جدید پیدا کرده بود برای اومدن به اتاقم
با عجله از تخت پایین پریدم و در بالکن رو باز کردم
رادین با یه رکابی و شلوار با دوتا خرس گنده اومد تو...
رادین_اووووف یخ زدم دختر
نگاهی به سرتا پاش کردم و لب زدم
رادییین....رکابی و شلوارک....جوراب چی میگه این وسط....
رادین خرسارو روی تخت گذاشت و خودشگ دراز کشید
رادین_پام کردم اگر معطل شدم سرما نخورم
با حرفش زدم زیر خنده وتیکه تیکه گفتم
اخ.ه لخت اومدی اگر جوراب پات نمی کردی یعنی سر.ما می.خوردی....وااای دلم...
رادین با حرص دستمو کشیدو روی خودش درازم کرد
رادین_نخندا وگرنه اون کاری که اونشب باهات نکردم و میکنم
ابروهامو بالا انداختم و لب زدم
دوست دارم زن شدنم توخونه خودمون باشهههه رادین....

@PeranSs_Ko

1398/05/12 18:16

#نهال_42

بااین حرفم رادین بی قرار سرشو توگردنم کرد و گازی از زیر گلوم گرفت...
رادین_اخ من فدای عطرتنت بشم الهی
دلم ضعف رفت و خودمو روی تنش تاب دادم
نفساش توگردنم قلقلکم میداد...
دوتا دستشو دور کمرم گذاشت و به طرف بالا کشیدم
منظورشو فهمیدم و دستامو برای نگه داشتن بدنم چنگ زدم
زل زدم به صورت سرخ شدش...
نفس نفس میزد
با دستاش یخه تاپمو پایین کشید و دستشو به هلوهام رسوند و مالشی بهشون داد که
ا.ه.‌.ی کشیدم
سو.تی.ن.م رو باز کرد و زبونش که روش نشست اختیار از کف دادم و اه و نا.ل.م بلند شد...
تویک حرکت جامون عوض شد و دوباره اومد سراغ لبام....
همراهیش می کردم...همش دنبال طعم لباش بودم که مثل تمشک ترش ملسه ملس بود!
هیچکدوممون راضی به فاصله بین لبامون نبودیم ولی دیگه نفسی برام نمونده بود
سرمو عقب کشیدم که لبای رادینم کش اومد
دستامو دو طرف صورتش گذاشتم و گونم به شقیقه اش چسبوندم...
نهال_رادین....
رادین_جون دلم خانومم
دلم غنج رفت و با ذوق چشمامو روی هم گذاشتم
رادین_نهالم
باصدای خمارگفتم
جونم اقاییم....
رادین گازی از گونم گرفت
رادین_اخ که من دیوونه اقایی گفتناتم
با عشوه ریز خندیدم
نهال_منم خل و چل خانومم گفتناتم خو
رادین عمیق بهم نگاه کرد و خم شد....
پلکامو بستم که مثل همیشه بوسید و ازم فاصله گرفت...
دستمو کشید مجبورم کرد روی تخت بشینم...
رادین_بیا خانومم..ببین واست خرس گرفتم
خم شد اون یک اباژور رو هم روشن کرد و خرسای بزرگ ست رو جلوم گرفت
باصدای نازک زنونه شروع کرد به حرف زدن و خرس دختر رو تکون داد

@PeranSs_KO

1398/05/12 20:46

#نهال_43

رادین_سلام نهال جونـ...اقارادین منو به عنوان هدیه برات خریده که هرروز بهت بگم دیوانه وار عاشقته...
همزمان صدای مردونشو دراورد و با خرس پسرگفت
منم بایدهرروز بگم یادت نره که رادین تنها عسق زندگیته...اگر هواست بره پی یکی دیگه زنده نمیمونی
غش غش میخندیدم و به این مسخره بازی رادین نگاه می کردم که ضربه ای به دراتاق خورد
با ترس از تخت پایین پریدم
مامان_نهال؟بیداری؟
دراتاقت چرا قفله
رادین_هول نکن...گوشیتو بردار بگو توتلگرام داشتم جوک میخوندم
بااسترس درو بازکردم و باصدای گرفته ای گفتم
جانم مامان....یهو نصفه شبی چی میگی
مامان کنارم زد و اومد تواتاق...
از استرس تنم یخ کرده بود
تا خواست برقو بزنه دستشو گرفتم
نهال_نـه!چشممو اذیت میکنه
تو تاریکی متوجه چشم غره رفتنش شدم
مامان_بگیر بخواب که باز صبح خواب نمونی مدیرت زنگ بزنه از بی نظمیات بگه
وگرنه این دفعه به بابات میگم
فهمیدی؟؟؟
نهال_چشم...هرچی شما بگید
الان میخوابم
مامان بدون حرفی از اتاق بیرون رفت
درو اروم بستم که دستی دور کمرم حلقه شد
رادین_من فدای خانوم بی نظمم بشم
با حرص بین حصار دستاش چرخیدم و مشتمو تو سینش کوبیدم
نهال-بی نظم و کوفت
همش تقصیر توعه....همه درسام افت کرده
دیگه اون دختر منظم و درس خون که شاگرد اول کلاس بود نیستم
یه دختر تنبل بی نظم چرتی شدم که ته کلاس میشینه و هرروز باید تذکر بگیره
همشش تقصیره توعه رادین اه...
انگار رادین از این حرص خوردنام خوشش میومد که با ذوق می گفت
خب خب؟
نهال_مرگ و خب خب
بیا برو میخوام بخوابمـ....
رادین_چشم عشقم فقط خرسارو بغل کن انگار منو بغل می کنی...
پیشونیمو عمیق بوسید و چنگی به بین پام زد که ضعف رفتم
بدجنس...حالا که می خواست بره میخواست داغم کنه....
رادین_نهال...
با شنیدن اسمم سرمو بالا اوردم که چشماش برق زد
رادین_قول بده که هیچ وقت همو تنها نذاریم
هرچی که شد....هرچی شنیدیم ....همو ترک نکنیم
قول بده که تا ابد مال من میمونی

@PeranSs_ko

1398/05/12 20:46

#رادین_44

با تموم شدن حرفم روی پنجه هاش بلندشدو لبشو به لبم چسبوند...
بی حرکت لبمون بهم چسبیده بودکه بوسه ریزی روی لب پایینش نشوندم و سرمو عقب کشیدم...
نهال_تاابد مال توام....
خیلی دوستت دارم رادین....
چرا دروغ بگم....منم انسان بودم...
احساساتی بودم....عاشق بودم .
عاشق یک دختربچه زیبا و دلربا...
دختری که از بچگی همه جسم و روحم متعلق به اون بود
*...*...***...***
باصدای الارم گوشیم از خواب بیدارشدم و طبق هرروز سرمو از بالکن بیرون کردم که چشمم به صورت سفید و پف کرده نهال افتاد
قول داده بودیم که هرروز صبح اینجابهم سلام کنیم....
بوسه ای رو هوابرام فرستاد و لب زد
"دوستت دارم عشق بچگی"
لب خونیم قوی بود مثل خودش....
بعد از خوردن صبونه و زود از خونه بیرون زدم
به طرف شرکت می رفتم که صدای گوشیم بلند شد
کی میتونست باشه این موقع صبح !
گوشی رو برداشتم بادیدن اسم روشا روی صفحه تعجب کردم
چراغ راهنما زدم و کنار ماشینو نگه داشتم...
رادین_سلام...صبح بخیر
روشا_سلام عزیزم صبح توام بخیر
کجایی؟!

رادین_تومسیر شرکت چطور؟!
روشا_من تا ده میام اونجا
کارواجبی باهات دارم ...میبوسمت فعلا
باصدای بوق بوق گوشی به خودم اومدم
اصلا مهلت حرف زدن نداد...‌مگه من دعوتت کردم که میخوای بیای عفریته
حس بدی بهش داشتم‌.‌‌...اه لعنتی
باسرعت بیشتری خودم رو به شرکت رسوندم
رو به دریا منشی ام کردم
رادین_ببین زنگ بزن به مرتضی
بگو بره دنبال نهال...زود بیارتش اینجا...
دریا_چشم...
ولی اگر نهال میومد اینجا بد می شد
باید ببینم این عفریته پیش من چی میخواد
مطمئنم یه نقشه ای داره....
با حرفای عمه شکم به یقین تبدیل شده بود
تو یک حرکت به عقب چرخیدم
رادین_دریا زنگ نزن....کنسله
ساعت ده یه مهمون دارم
سریع راهنماییش کن داخل

@PeranSs_Ko

1398/05/12 20:46

#نهال_45

سر کلاس شیمی بودم...
همش تو چرت بودم و چیزی نمیفهمیدم
با حرص سرمو روی میز گذاشتم که تو کسری از ثانیه چشمام سنگین شد ...
با فرورفتن انگشت توپهلوم ازجام پریدم که صدای نکره معلم بلند شد
خانم فروغی_نهال راد...بازم چرت؟؟؟
اصلا فصلای گذشته رو بلدی؟واقعا علت این بی نظمیات تو سال جاری رو نمیفهمم
با خجالت سرمو زیر انداختم ...
اشک توچشمام حلقه زده بود...اگر باز به خونه زنگ میزدن مامان حسابمو میذاشت با بابا....
وااای...
فروغی_جلسه بعد امتحان داریم...
راد کمتر از18بیاری میفرستمت دفتر...
امتحان میان ترمه و باید نمره کامل بیاری
چون اصلا نمره کلاسی نداری ....
با خوردن زنگ انگار دنیا رو بهم دادن....
نهال_چشم خانوم...درسمو میخونم
نگاه بدی بهم انداخت و خداکنه بلندی گفت که باعث خنده بعضیاشد
ساغر_حالا حرص بخور....چقدر گفتم
اینقدر خودتو درگیر رادین نکن...بابا همو دوست دارید قبول...بگو بیاد نشونت کنه
این مسخره بازیا چیه
حالا خوب شد افت تحصیلی کردی؟هوم
نهال_خفه شو ساغرحوصله ندارم...
زود از مدرسه بیرون زدم و جای همیشگی وایسادم منتظر رادین...
نیم ساعتی صبرکردم ولی انگار قصد اومدن نداشت...
لابد کاری واسش پیش اومده بود ....
راه خونه رو درپیش گرفتم...
*...*...***...***
لباسامو عوض کردم و روی تخت دراز کشیدم
گوشیمو برداشتم و شماره رادین رو گرفتم
هرچقدر منتظر موندم جوابی ازش نگرفتم
کلافه غلتی روی تخت زدم و پیامی براش نوشتم
"سلام رادینم کجایی؟نگرانتم امروزم نیومدی دنبالم...حالت خوبه؟"
سند کردم براش...پیام تحویل داده شد
منتظر بودم تا جوابی ازش بگیرم
ولی هرچقدر صبرکردم هیچی نیومد
باصدای مامان که برای ناهار صدام میزد از اتاقم بیرون رفتم
پشت میز نشستم و مشغول خوردن شدم
باحرف بابا غذا توگلوم پرید و باترس به مامان چشم دوختم...

@PeranSs_K0

1398/05/12 20:47

#نهال_46


بابا_نهال اوضاع مدرسه چطوره؟!
خوبه؟
لیوان دوغمو کمی نوشیدم تا لقمه توگلوم رد بشه
صدامو صاف کردم
نهال_اره باباجون...چطور مگه
بابا زیر چشمی نگاهی به طرف مامان انداخت و لب زد
هیچی...میخوام فردا بیام مدرست...یکم حال و احوال درستو بپرسم....میخوام خوب درس بخونی این دوسال باقی مونده رو تا بتونی دانشگاه خوبی قبول بشی....
ترس به جونم افتاده بود....دستی به موهام کشیدم
جرات مخالفت کردن نداشتم....
نهال_باشه باباجون
تشکرکردم و وارد اتاقم شدم
صدای ماشین رادین به گوشم خورد...
سریع رفتم توتلگرام و براش دو سه تا استیکر فرستادم
به ثانیه نکشید انلاین شد و سین کرد....
شروع کردم از ماجرای مدرسه و بابام گفتن....
هیچی نمی گفت فقط میخوند....
معلوم نیست چش شده
مغموم برنامه رو بستم که زنگ خورد
"شاهزاده من"
با دیدن اسمش بی تاب صداش وصل کردم
رادین_سلام عزیزم...
نهال_سلام...خوبی رادین؟چرا صدات گرفتس
رادین_چیزی نیست نفس رادین...امروز یکم کار شرکت زیاد بود عزیزم
توهم درستوبخون....ازاین بعد دیگه همش نباید انلاین باشی منم وسط روز مزاحمت نمیشم
تو الان باید تنها چیزی که برات مهم باشه درست باشه
فهمیدی؟!پس درستو بخون منم دورا دور حواسم بهت هست
مثل بادکنک خالی شدم....نمیفهمیدم
مگه میتونستم یک روز ازش دور باشم
باصدای تحلیل رفتم اسمشو صدا زدم
رادین_صداشو نگا....توله خودمی...فکرکردی میخوام ولت کنم...این افکار مالیخولیایی نداشته باشا....الانم بشین سر مشق و درست
اخر شب میام تواتاقت....
دوستش داشتم‌....اشکی که روی گونم بود رو با شصتم گرفتم و باصدای بغض دارم لب زدم
رادین..من..من خیلی دوستت دارم...میتر..سم....میترسم یه روز ولم کنی....
میترسم...از..دستت.بدم...
نتونستم جلوی خودمو بگیرم و بغضم ترکید و هق هقم به هوا رفت....
گوشی از دستم افتاد و سرمو توبالشتم فرو کردم و اشک ریختم....
دلم بی قراری می کرد....اما ازچی؟
نمیدونستم....
دستی دور کمرم حلقه شد و بالا کشیدم که از پشت پرده تار چشمم رادینو دید....
دستمو دور گردنش حلقه کردم و سرمو به سینه ش چسبوندم....
این عطرتن لعنتیش ....این عطری که نشون از بودنش بود دیوونم می کرد....دلمو قرص می کرد...
رادین_هیییش....نهالم...
چرا گریه میکنی....میدونی اشکای تو شیشه عمرمنه؟؟میدونیو داری ازعمرم کم میکنی؟
هقی زدم و بی حرف لبمو به لبش چسبوندم...‌
حریص میبوسیدمش....

@PeranSs_KO

1398/05/13 09:33

#نهال_47

گاز ریزی از لبم گرفت و ازم فاصله گرفت
چشمای اشکیمو دوختم به صورتش...
لبخندجذابش روی صورتش خودنمایی می کرد
باحرص مشتمو به سینش کوبیدم و با صدای گرفته گفتم چرا میخندی...خیلی بیشعوری...
رادین_....عاشقتم خل و چل...ذوق میکنم وقتی میبینم اینقدر دوستم داری...عشقم بهت دو برابر میشه....
سفت تو آغوشم کشید و شقیقمو بوسیدم
رادین_من اگر حس کردی نمیتونم بغلت کنم...نوازشت کنم...جوابتو بدم...بدون اون روز من مردم....ولی هیچ وقت نمیتونی حس کنی که دوستت ندارم...من حتی بعد مرگمم میپرستمت!
شدت گریم بیشتر شد
رادین تکونم دادو اخمی چاشنیه صورتش کرد....
رادین_قلبم داره درد میگیره...نریز این لامصبارو...
لبخندی روی لبم نشست....با دستام اشکامو پس زدم
رادین_فکرکنم میخوای پریود بشیا...اخه زیادی دپی وحشیم شدی....علائم خاله خانومه...
جیغ ریزی زدم و پهلوشو چنگ زدم...
نهال_بی حیا...
رادین_حیا چیه بابا...خانوممونه!
چشمکیم زد و همزمان روی تخت درازم کرد
روم خیمه زد و لبشو از چونه ام تا خط سیـ.ـنه هام کشید و همزمان دستش وارد شلوارم شد...
با برخورد دست داغش به بهشـ._.ـتم اهی کشیدم و پاهام ازهم بازترشد....
رادیک لبشو به گوشم چسبوند و جون کشداری گفت...
رادین_خانومم تشنه شدی؟!
با سرم جواب مثبت بهش دادم که دستش دورانی روی حساسم حرکت کرد....
سرمو به بالشتم فشار دادم و همزمان لبمو گاز می گرفتم تا صدام درنیاد....
وگرنه مامان و بابا میفهمیدن...
رادین با لذت به پیچ و تاب بدنم نگاه می کرد....
اون یه دستش زیر لباسم رفت و سیـ±ـنمو چنگ زد
نهال_اومم چقدر دستت داغه رادین...
وای...
رادین_جون خانوم حشـ_ـری من....
پامو تا جایی که میشد باز کردم و کمرمو بالا اوردم ....
رادین متوجه شد نزدیک ارضـ±ـا شدنمه که با اوج نامردی ولم کرد...
با چشمای خمار و عصبیم نگاهش کردم....
چشمکی زد و تو یه حرکت شلوارو شورتمو ازپام دراورد
رادین_قانون رادین؟
باصدای تحلیل رفتم لب زدم
قانون رادین که باید تودهن رادینم منفجربشم...بخورش لعنتی دیوونه شدم...
رادین_ای جونم....ای من فدای این بهشتت که قراریه روزی بچه هامو توش بکارم.....
از حرفاش بی قرار تر میشدم...چقدر دوست داشتم مردونـ.ـگیشـ±ـو توم حس کنم...
بااین فکر انگشتمو روی چـوچـ±ـولم کشیدم
رادین_چخه دستتو از دارایی من بکش...
دستمو پس زد و سرشو پایین برد....
زبونش که به بهـ±ـشتم خورد طاقت نیاوردم و ناله ای سر دادم
رادین انگشتشو تودهنم کرد تا برای انگشتش سـ.ـاڪـ بزنم
زبونشو از بالا تا پایین چاکم کشید و درنهایت زبونشو روی حساسم چرخوند
نهال_اومممم...وایییی....خیلی کیف میده
همیشه بخورش لعنتی...اههه
با ملچ و مولوچ بیشتری

1398/05/13 09:33

#نهال_48
باحرص ناخنمو میجوییدم و به صفحه گوشیم زل زده بودم....
امشب تولد روشا بود و همه دعوت بودیم تو یه هتل مجلل....
تو لابی جشن گرفته بود و همه رو هم دعوت کرده بود
برای چندمین بار شماره رادین رو گرفتم
بوقش مثل ناقوس مرگ بود برام...د لعنتی جواب بده این ماس ماسکتو...
با صدای مامان اون کفشای تق تقیه دوست داشتنیمو پوشیدم و سوار ماشین شدم....
بعد از نیم ساعت جلوی هتلی که روشا ادرس داده بود پیاده شدیم
واوی گفتم که مامان با لبخند گفت
میدونستم روشا خیلی خوش سلیقه و دختر بینظیریه....
من برعکس مامان اصلا از روشا خوشم نمیاد
اون چشمای سبزش بدجور مرموز و بدجنس به نظر میومدن....
به قدمام سرعت بخشیدم و زودتر از بقیه وارد شدم
با دیدن خانواده عمو به طرفشون رفتم و سلام بلند بالایی کردم....
خیلی شلوغ بود و دختر_پسرای جوون اومده بودن....
زن عمو_برو لباستو عوض کن بیا
بدو تا شلوغتر نشده....
به طرف اتاق تعویض لباس رفتم
پالتوی بژی که تنم بود رو دراوردم
شالمم که یه تیکه حریر بود دور سرم باز کردم
یک ساپورت رنگ پا با لباس کوتاه پرنسسی سرخابی موهامم دم اسبی پشتم بسته بودم
یه تل سرخابی اکلیلی پاپیون دار روی سرم بود با کفش پاشه ده سانتی سرخابی....
لاکمم ست لباسم بود.....
ارایش ملایمی داشتم ....
دستی به لباسم کشیدم و از اتاق خارج شدم که چشمم به رادین افتاد....
خواستم بهش بی اعتنایی کنم که به سرعت به طرفم اومد و هولم داد تو اتاق
نهال_چته رادین....
دستمو روی جای ته ریشش کشیدم
زده بود؟چرااا
اون که میدونست من عاشق ته ریشم میگفت هیچوقت نمیزنم....
رادین لبشو به کف دستم چسبوند و لب زد
مجبورشدم....
قلبم تند تند خودشو به سینم میکوبید
نهال_رادین....رادینم
خوبی؟چرا جوابمو نمیدادی
رادین نفس عمیقی کشید وچشماشو رو هم فشارداد
رادین_نهالم هیچی نپرس....
فقط الان اومدم یه قولی ازت بگیرم ...خب؟
سرمو تکون دادم
لال شده بودم....عجیب بود....
رادین همیشگی نبود...ظاهرش مرتب بود ولی ذهنش اشفته بود...
گوشیشو دراورد و شروع کرد به فیلم گرفتن....
سرشو به سرم چسبوند و لب زد
من کنار تنها عشق زندگیم نهال....
میخوایم امشب یه قولی بهم بدیم....
که هیچ وقت همو تنها نذاریم....
نگاهی بهم کرد که متوجه شدم ازم میخواد همراهیش کنم
همزمان باهم اون اهنگ مورد نظرو خوندیم

"من باتوعاشق بودنو زود یاد گرفتم
اخه دل تومثل قلب ادما نیست
امروزی که اسمشم روشه و روز عشقه کسی به اندازه تو واسم عزیز نیست
تونفسام عطر تورو احساس کردم
من واسه تو از زندگیم نفس میگیرم
چه بهونه قشنگی داره دنیام
من واسه هرروز دیدنت کادو میگیرم
بیا امروزو که روز عشق
یه قراری باهم

1398/05/13 09:36

قرارمون این بمونه که هیچ موقع همدیگه رو تنها نذاریم"
با تموم شدن شعرگوشیشو توجیبش گذاشت و به دیوار چسبوندم
بین خودش و دیوار خفتم کرد و شروع به مکیدن لبام کرد.....
احساس می کردم قلبم داره کنده میشه....
احساس بدی می کردم‌.....
جو سنگینی بود.....بوسیدن رادین بوی دلتنگی میداد!

@PeranSs_Ko

1398/05/13 09:37

#نهال_49

سرش به سمت گردنم رفت و بوسید...
اه عمیقی کشیدم و پسش زدم...
نهال_رادین...
باچشمای خمارش زل زد بهم...
نهال_نگرانتم....رادینم بگو
بگو چیش شده؟
پیشونیمو بوسید و صاف ایستاد....
تواینه نگاهی به خودش کرد
رادین_قولمون یادت نره خانومم....
بدو برو به تولد برس...
با حرص پامو زمین کوبیدم
نهال_ایندفعه عمرا دیگه برات حرف بزنم
فهمیدی؟؟؟
عمراااا....
لبخندی زد و به طرف در هولم داد
رادین_برو عزیزم....
ته دلم قرص شد....رادین همیشه مال من بوده و هست....بچه نیست که گولش بزنن...
اون مرد منه....
لبخندی زدم و از اتاق بیرون اومدم
تا اخر شب فقط به خودم و رادین فکر کردم....
با زور روشا کمی رقصیدم .‌.••••‌
آخر شب اومدیم خونه با تنی کوفته و خسته رفتم روی تختم خوابیدم.
شور وشوق خاصی داشتم......نمیدونم چرا....
چشمام گرم شد و به خواب رفتم...
طبق عادت هرروز صبح رفتم توبالکن....
سرمو خم کردم که چشمم به رادین افتاد...روی صندلیش نشسته بودو با گوشی حرف می زد....
نمیشنیدم چی میگه ولی حرکاتش عصبی و کلافه بود....
نگران با احتیاط از بالکنم به سمت بالکنش رفتم و روی سکو نشستم که چشمش بهم افتاد....
با حرص نگاهم کرد و گوشیش رو قطع کرد
رادین_کی بهت گفت بیای؟به چه اجازه ای اومدی؟
بابهت نگاهش میکردم که به طرفم اومد و دستمو کشید و مجبورم کرد روی سکو وایستم...
نهال_رادین چته؟چرا اینجوری میکنی
محکم روی باس.نم کوبید و فریاد مانند گفت
کی به تواجازه داده هرموقع دلت خواست بیای توحریم خصوصیه من...گمشو برو تواتاقت...دفعه اخرت باشه....برووو...
خدای من....رادین چش شده بود....
قطره اشکم چکید
نگاه اشکبارمو به رادین دوختم و لب زدم
چته تو...روانی شدی
اره؟منم نهال....عشقت...کسی که دوستت داره
رادین_اصلا حوصله ندارم نهال...تنهام بذار...

@PeranSs_ko

1398/05/13 09:38

#نهال_50

سه روز گذشته و خبری از رادین نیست
اوضاع درسم خوب نبود که هیچ بدترهم شد....احساس می کردم دنیا سیاه شده....
احساس پوچی داشتم ....
دستی روی عکسمون کشیدم که باهم گرفته بودیم....
رادینم چی شدی؟....دلم برات تنگ شده....
بغض گلوم رو گرفته بود و چشمام لبالب اشک بود....
سرمو بالا گرفتم تا اشکام بیرون نریزن ولی لجبازتر ازمن بودن و ازگوشه چشمم فرو ریختن....
لبمو تودهنم کشیدم و اجازه باریدن به چشمام دادم...
آهنگ حمید هیراد(جنجال)پلی کردم
ترک ما کردی برو هم صحبت اغیار باش
یار ما چون نیستی با هرکه خواهی یار باش

ای دل غم دیده ی من تا سحر بیدار باش
تا ابد تکرار در تکرار در تکرار باش

عمر مرا گرفت گیسوی کافرش
وقتی جوون بودم مردم به خاطرش

حسم شبیه اون راه آهنیه که
عاشق شده ولی رفته مسافرش

جنجال رویش را تمام شهر میبینند
اما کنار من نقاب دیگری دارد
من عاشق او میشوم ، او عاشق عشقش !
عاشق همیشه قصه ی زجر آوری دارد

یادت نره شکستن دل تاوان داره
یادت نره عمر و جوونیت پایان داره

هر آن *** که مرا از تو جدا کرد
مرا با درد دوری آشنا کرد

مپرس از من چه ها دید و چه ها کرد
مرا تنهاترین تنها صدا کرد

جنجال رویش را تمام شهر میبینند
اما کنار من نقاب دیگری دارد
من عاشق او میشوم ، او عاشق عشقش !
عاشق همیشه قصه ی زجر آوری دارد

هق هقم به اوج اسمون رسیده بودکه با زنگ گوشیم اب دماغمو بالا کشیدم که با دیدن شماره شرکت رادین قلبم افتاد توشورتم....
درست میدیدم؟
واقعا زنگ زد؟بعد از سه روز؟
دوست داشتم بپرسم چی شده...
چرا اینجوری می کنه....
چرا بهم اعتنا نمیکنه....
با دستای لرزونم وصل کردم
رادین_نهال...
اب دهنم رو قورت دادم و لب زدم
بله؟
رادین_خوبی جانانم...
چشمامو با دلتنگی روی هم فشردم
رادین_نهالم....
بغضم بیصدا شکست و باصدای لرزونم
گفتم
چرا ولم کردی؟مگه چیکارکرده بودم
ازدستم ناراحت بودی؟
چون اومدم توبالکنت؟...آره؟

1398/05/13 09:38

#نهال_51

رادین_نه عزیزم...همه چیو برات میگم...
همه چی....به وقتش...یک چیزایی هست که نمیدونی....
کارای شرکت بیشتر شده...قرارداد و مشکلات....
توعشق منی....هیچ چیزی عشق و دوست داشتن منو به تو کم نمیکنه....
هیییچی....
توگریه خندیدم که به گوش رادین رسید
رادین_قربون خنده های بغض دارت...
نهال میشه یه خواهشی بکنم؟
نهال_اوهوم..
رادین_یه تاکسی بگیر و بیا به خونم...
اون خونه دونفرمون....خونه باهم بودنمون....
نهال_باشه عزیزم....تا یک ساعت دیگه خودمو میرسونم...
*...*...***...***
نگاه اخرمو توآینه اسانسور به خودم انداختم و لبخند هیجانی به رویخودم زدم ...
باایستادن آسانسور پیاده شدم که نگاهم به درباز افتاد...
اروم وارد شدم و کنجکاو نگاهمو دور خونه بهم ریخته انداختم...
جلوتر رفتم که چشمم به قیافه بهم ریخته و ژولیده پولیدش افتاد....
نگرانی تووجودم به غل غل دراومد...
نهال_رادین خوبی؟؟
رادین_خوش اومدی شیشه عمرم...
کیفمو روی میزانداختم و به طرفش دوییدم...
دستمو روی صورتش گذاشتم که نگاهم به زخم کنار لبش و کبودی پای چشمش افتاد
نهال_را..دیـ.ـن...
رادین کف دستمو بوسید
نهال_نکن...روانیم نکن...دلمو اتیش نزن...تایک ساعت پیش فکرمی کردم ازم سیرشدی ...میخوای فراموشم کنی
اما...اما...الان مظلومیت صورتت داره میکشتم...رادینم بگو چه اتفاقی افتاده
چرااین شکلی شدی
رادین_هیش...شیشه عمرم؟
نهال_جانم...جانم نفسم...جانم اکسیژنم...
رادین_وقتی پیشت نبودم به این روزافتادم....
میدونی چرا؟
سرمو تکون دادم
رادین_چون از شیشه عمرم دور بودم....
داشتم میمردم...
لعنتی چقدر نفس کشیدن بدون چشمات سخته...بدون لبات...بدون خنده هات...
تو یک حرکت بلندم کرد و روی کاناپه انداختم
روم خیمه زد و لبشو به گردنم چسبوند...
رادین_میخوامت....

@PeranSs_KO

1398/05/13 13:51

#نهال_52

سیب گلوش رو بوسیدم و زبونمو تا زیر گوشش کشیدم
رادین_نهالم....دیوونم نکن...
نهال_دیگه بی خبرم نذار....من بی تو میمیرم...
سرشو عقب کشید و نگاه عجیبی به چشمام انداخت
چونه اش رو بوسیدم که بی طاقت سرش تو گردنم رفت و شروع به مکیدن کرد...
اه و نالم دراومد ....
قلقلکم میشد و نفس نفس می زدم
دستش رو دکمه های مانتوم سر خورد و دونه دونه بازشون کرد
زیر مانتو فقط یه سوتین تنم بود...
دستای داغشو دور تنم کشید

@PeranSs_Ko

1398/05/13 13:51

#نهال_53
دستای داغشو دور تنم حلقه کرد
بالاتنه لختشو بهم چسبوند که ناله خفیفی از گرماش سر دادم...
سرشو به طرف س ی ن .م برد و ازنوکش گازی گرفت
نهال_اااخخخ...
رادین_جوونم...دردت اومد...الهی من فدای م م ه های کوچولوت بشم....
چقدر دلربان...
سرشو بعد از حرفش به قفسه سینم چسبوند و زبونشو تا نافم کشید...
دستمو ت.حر ی ک کننده روی کتفش کشیدم
نیم نگاهی به چشمام انداخت و دستشو تو شلوارم فرو کرد...
دستش روی به.شتم نشست که مثل شمع وا رفتم و پاهام بازترشد....
با انگشتش لای چاکمو کمی مالید که اه و نالم بلند شد....
نهال_اووم...
کمرمو بلندکردم که تو یه حرکت شلوار و شورتمو همزمان پایین کشید...
سرشو پایین برد و مشغول وارسیم شد...
دستشو روش حرکت میداد و من بی تاب تر میکرد...
نهال_اه...رادین دارم دیوونه میشم
رادین_جوون دلم ....دیوونه منی....
اجازه هست؟
متعجب نگاهش کردم که انگشتشو روی سوراخم چرخوند...
رادین_اول و اخرش که مال خودمی...
میخوام بچشم طعمتو....میخوام سند مالکیتمو بزنم...
شلوارشو پایین کشید...نگاهم به سالارش که افتاد باز ب*ن پ*م نبض گرفت....
پامو دور کمررادین حلقه کردم
بوسی براش فرستادم که چشماش برق زد...
خودشو بینم تنظیم کرد و گفت
اجازه هست؟!

@PeranSs_Ko

1398/05/13 13:51

#نهال_54

با دردی که زیر دلم پیچید چشمامو باز کردم که متوجه شدم هوا کمی تاریک شده....
اروم توحصار دستای رادین به طرفش چرخیدم که چشم توچشمش شدم...

چشماش قرمز شده بود و زل زده بود بهم...
پلکم نمی زد...
دستمو روی بازوش گذاشتم و خودمو نزدیک ترکردم...
نهال_رادینم....خوبی؟
رادین سرشو جلو اورد
لبخندی گوشه لبم نشست...من الان با رادین بودن رو تجربه کردم....
منم سرمو جلو بردم و لبامون بی حرکت روی هم قرارگرفت....
رادین هیچ حرکتی نمی کرد...
اروم لب پایینش رو بین لبام گرفتم و مکیدم...
کم کم همراهی کرد و دستاش دور کمرم حلقه شد
دستاش مثل گوی اتیش بودن و هرجا میرسید بدنمو میسوزوند....
دستش روی پهلوم حرکت کرد که اهی کشیدم
تو یه حرکت روم خیمه زد که صدای موبایلش بلند شد...
رادین_برخرمگس معرکه لعنت...
از روم کنار رفت و گوشیشو برداشت
خواست خاموشش کنه که بادیدن شماره چشماش یه حالتی شدن و کلافه پوفی کرد....
رادین_نهال صدات درنیاد...خب؟
بعد ازحرفش از اتاق بیرون رفت و در هم پشت سرش بست....
روی تخت دراز کشیدم و به سقف چشم دوختم...
چه حس خوبیه..کاش الان زن و شوهربودیم...
این خونمون بود...الان مامانم واسم کاچی می اورد ....
دیگه نیاز به پنهون کاری نبود...
امروز روز پاتختیم میشد ....غلتی زدم که لای پام تیرکشید...
اخ ارومی گفتم که صدای رادین به گوشم خورد...
چی شد درد داری؟
نهال_نه عزیزم...مگه میشه باتوباشم و بفهمم درد چیه؟
رادین به طرفم خم شد و بلندم کرد...
رادین_خوبه که درد نداری...
لباساتو بپوش برات زنگ زدم اژانس...
برو خونه...
با بهت بهش نگاه می کرد...
چرا اینقدر یخی و سرد صحبت می کرد...
شاید من حساس شده بودم...
لبمو گزیدم و با استرس اشکاری گفتم
رادین....خواستگاریـ...
جملم تموم نشده بود که از روی تخت هولم داد
رادین_نهال چقدر تو بچه ای
توچقدر احمقی....فقط دنبال یه فرصتی باز اون چرت و پرتای مضخرفو بگی
پاشو برو خونتون
بهمم زنگ نزن...فهمیدی؟
اشکام روی صورتم ریخت
نهال-چی میگی رااادین...یعنی چی؟
رادین جلو اومد مثل ادمای پشیمون تواغوشش کشیدم و لب زد
یعنی خودم بهت زنگ میزنم...حالا برو خونه عزیزم برو...
بوسه روی سرم کاشت و به سرعت از اتاق بیرون زد...

@PeranSs_ko

1398/05/13 13:51

#نهال_55

بدون وقفه مثل یک ربات تک به تک لباسام رو پوشیدم
کیفمو از روی مبل چنگ زدم که صدای یخی رادین باز به گوشم خورد...
رادین_کجا؟؟؟
نهال_دارم میرم خونمون....
رادین_هنوز اژانس نیومده...بشین تا بیاد....
بغضم شکست و اثراش باز از چشمام سرازیر شد
رادین با دیدن گریه نگاهشو ازم دزدید و سرشو بین دستاش گرفت
نهال_تونگرانمی؟تو رادین منی؟همون پسرعموی چندسال پیشی؟
همون مجنون عاشق....رادینِ نهالی؟
یه چیزی بگو....بگو که اون نیستی
بگو که تواصلا رادین نیستی....
رادین من اینجوری نبود...رادین من می گفت اشکات شیشه عمرمه ....رادین من می گفت نباید گریه کنی....چون میمیره....
رااااادیییین یه چیزی بگو توروخدا....
با صدای زنگ آیفون سرشو بالا اورد که متوجه صورت قرمز و خیسش افتاد...
گریه؟رادین؟؟
هنوز تو بهت صورتش بودم که باز قلبم یخ زد...
رادین_آژانس دم در منتظره....برو...
خدافظ...
بی هیچ حرفی وارد اتاقش شد و درو بهم کوبید....
توقلبم یه چیزی بالا پایین میشد...
یه احساس سنگین....احساس پوکیدن داشتم...
حال غریبی داشتم....
ازخونه بیرون زدم که متوجه شدت بارون شدم....
بدون اینکه نزدیک آژانس بشم از پیاده رو راه رو گرفتم و شروع به رفتن کردم...
بارون شدید بود و تا سر کوچه مثل موش اب کشیده خیس شده بودم....
زیر بارون کسی متوجه اشکام نمیشد و تا تونستم به اشکام اجازه باریدن دادم....
با زنگ گوشیم از فکر بیرون اومدم و متوجه شدم تو پارک رو به روی خونه ایستادم...
چجوری بااین سر و شکل میتونستم برم خونه...
گوشی رو جواب ندادم و به سمت خونه ساغر راه افتادم ...
شماره ساغر و گرفتم
ساغر_جووووونم عشقم
نهال_خونه ای؟

@PeranSs_KO

1398/05/14 00:56

#نهال_56
ساغر_چی شده نهال خوبی؟
نهال_میگم خونه ای؟
ساغر_آره آره...چی شده
نهال_دارم میام خونتون...سر و وضعم مرتب نیست....یه جوری ببرم تواتاقت بقیه نبیننم....
ساغر_باشه الاغ...نگران شدم زود بیا...
باشه ای گفتم و قطع کردم....
بارون شدتش کمتر شده بود ولی قطع نشده بودم...
بدنم یخ زده بود و کرخت شده بودم...
کمی درد زیر دلم عذابم میداد....حس عذاب وجدان...سرخوردگی ....بدبختی...ـ
دردشم یه طرف ولی کم بود...برعکس همه که تعریف می کردن خیلی درد داره....ولی دردی حس نمی کردم...
زنگ در خونه رو اروم فشردم که با تیکی بازشد...
در اهنیه سنگینو هول دادم و رفتم تو
ساغر از پله بدو بدو پایین اومد که گوشیم زنگ خورد....
دستمو به معنی هیس جلو بینیم گرفتم و وصل کردم
نهال_سلام مامان جانم؟
مامان_علیک سلام ...هیچ معلومه کجایی تو؟ساعتو دیدی؟کی میای خونه پس
لبمو تودهنم کشیدم و لب زدم
خونه ساغرم مامان...شب میخوام اینجا بمونم لطفا!چند تا دیگه از دوستامم هستن
مامان_نه نمیشه...بیا خونه...
صدای بابا رو شنیدم که لب زدم
مامان خواهش میکنم...بزار بمونمـ...
هواهم بارونیه...
مامان_خیله خب...باشه
ولی فردا صبح میای خونه...
نهال_باش...زود میام
شب بخیر!
گوشی رو قطع کرد و به ساغر نگاه کردم
ساغر_قیافتو دیدی؟چرا این ریختی شدی
بیا تو دیگه....منم خیس شدم
از در وارد سالن شدم که باهیچکی رو به رو نشدم
همیشه عمو(بابای ساغر)توحال جلو تی وی نشسته بود ولی امروز نبود...
بهتر...سریع خودمو تواتاق ساغر انداختم
ساغر_چی شده نهال....حالت خوبه؟
نهال_بدبخت شدم ساغر
@PeranSs_Ko

1398/05/14 00:57

#نهال_57

بعد از حرفم شروع کردم به گریه کردن و صورتمو با دستام پوشوندم ....
لباسای خیسم به تنم چسبیده بود و لرزم چند برابر میشد
ساغر_هیس اروم باش عزیزم...اروم...فدات بشم الهی خواهری...پاشو برو یه دوش اب داغ بگیر..
دستمو گرفت و به سمت حموم هولم داد
ساغر-برو زودبیا...
*...*...***...***
ساغر کلاه رو به زور روی سرم گذاشت و زمزمه کرد
حالا بگو...تعریف کن..چی شده
با رادین دعوات شده؟مگه نه
لبام لرزید و قطره اشکم اروم لبامو تر کرد تا اینکه مزه شوریشو روی زبونم حس کردم...
ساغر_دقم دادی....حرف بزن...
نهال_من...من بکارتـ.مو ازدست دادم...
الان یه زنم...
ساغر_چــــی؟
نهال_تودیگه توروخدا دادنزن...ندای درونم همش داره عذابم میده تودیگه بدترش نکن...
رادین خواست...خودش پیشنهاد داد...خودش گفت اول و اخرش مال منی...خودخودش گفت ساغر..
خوووودش...
ساغر_هیش...آروم خواهری.اشکال نداره...
جفتتون همدیگه رو که میخواین...چرا خودتو اذیت میکنی عزیزدلم...
بهش بگو بیاد خواستگاریت...
هقی زدم و سرمو توآغوش ساغر فرو کردم
نهال_بهم گفت برم خونه...خیلی عوض شده ...بهم محل نمیده...جواب زنگ وپیامم نمیده...رفتارش عوض شده.....جلوش گریه کردم ولی ناراحت نشد....وای دارم دیوونه میشمممم.....بدبخت شدم
ابروم میره....رادین اگر ولم کنه بره چی
وای بابام میکشتم ساغر....میکشه!
هق هقم اوج گرفت....
ساغرحتی امیدی هم بهم نمیداد...
خودش همیشه بهم یاداوری می کرد که با رادین ادامه ندم....
نهال_الان میخوای مسخرم کنی؟میخوای بگی بهت گفتم و به حرفم گوش ندادی؟
ساغر_نه عزیزم.نه.
درد نداری؟
با حرفش اشک توچشمام جمع شد و سرمو بالا انداختم.
ساغر_بخواب عزیزم.‌.‌.‌.صبح باهم صحبت می کنیم باشه؟الان به استراحت نیازداری
کمی حساس شدی ولی مطمئنم رادین دوستت داره
پوزخندی زدم که از نگاهش دورنموند

@PeranSs_KO

1398/05/14 00:57

#ساغر_58

نگاهش کردم....چشماشو بسته بود
انگار خوابیده بود...خیلی نگرانش بودم
بهترین دوستم بود....
صفحه گوشیم روشن شد....پیام از عرشیا بود...الان وقت لاوترکوندن نبود
بهترین دوستم تو دردسرافتاده بود
دستمو روی دستش گذاشتم و تکونش دادم
ساغر_نهال؟
چندبار دیگه هم صداش کردم ولی خواب بود...
الان بهترین وقتش بود...وارد مخاطبینم شدم و شماره رادین رو گرفتم

بوق بوق ممتد گوشی نشون میداد قصد جواب دادن نداره....
ناامید گوشیو روی میز گذاشتم و ناراحت به چهره بی روح ومظلوم نهال خیره شدم
یهو سقف اتاق روشن شد ....
خم شدم واز کنارش گوشیشو برداشتم
رادین داشت زنگ می زد
لبمو گزیدم و اتصالو زدم
ساغر-الو
رادین_سلام...توبه من زنگ زدی؟نهال کجاست
ساغر_اره من زدم...نهال خوابه...چکارش داری
رادین_خودش گفت زنگ بزنی اره؟من یکم بهش فهموندم که هیچی عادی نیست
ساغر_ببین میشه واضح حرف بزنی
الان نهال اصلا حالش خوب نیست ...باید میدیدش بااین کاری که تو کردی باهاش داغون ترهم میشه....
گوشی از دستم کشیده شد
به عقب چرخیدم که نهال گوشیو روی اسپیکر گذاشت...
نهال_هیس...بگو چرا به نهال اهمیت نمیدی...
اب دهنم رو قورت دادم
رادین_الو
ساغر_میگم...چرا به نهال اهمیت نمیدی؟
چرا اون کارو باهاش کردی
رادین_باید بگم؟
ساغر_اره....
رادین_خب باشه...میگم ....میدونم که خود نهالم الان داره میشنوه
بهتره حقیقتو بگم...
*نهال*
قلبم به شدت خودشو به سینه ام میکوبید و منتظرجواب رادین بودمـ...
رادین_این چند سال باهاش بودم...اره دوستش داشتم....خاص بود ناب بود....هرچیزی یه طعمی داره دیگه ولی خب دیگه ادامه دادن این رابطه صلاحمون نبود....نهال زن زندگیه من نیست....بهتر بود این چندسال که باهاش بودم حداقل بدون استفاده ولش نکنم....یه بهره ای ازش ببرم
چشمه اشکم جوشید....ساغر با ترس بهم خیره شده بود....
واسه یه لحظه تمام خاطراتم بارادین از جلو چشمم عبور کرد
&فلش بک&
پفکو تودهنم گذاشت و به خوردنم خیره شد
قبل ازاینکه پفک دیگه ای رو تودهنم بذارم به سمتم خم شد و لبای پفکیمو مزه کرد
عکس گرفت و عقب رفت....
به عنوان پس زمینه گوشیش گذاشتش...
لوس سرمو رو شونش گذاشتم و اسمو گفتم
راادین_جون رادین خانومم
نهال_اگر یه روز ازهم جدا بشیم
توناراحت میشی؟
رادین_من عاشقتم....عاشقت شدم...عاشقت میمونم....
حتی خداهم بیاد واسه جداکردنت
جلوی خداهم وایمیستم...
مگه بدون شیشه عمرم میتونم زندگی کنم ؟

@PeranSs_ko

1398/05/14 00:57

#نهال_59

&حال&
اشکام تند تند روی صورتم می ریخت و قلبم از حرکت ایستاده بود
حجم سنگینی تو گلوم سنگینی می کرد
دلم مردن میخواست....یه حس سرشار از خفگی ناامیدی خستگی دلزدگی.....
وای رادین....چیکارم کردی...
ساغر جیغ می زد و تکونم میداد
دنیام سیاه شده بود......داشتم به تک تک قولا و حرفای رادین فکر می کردم....
به همین راحتی تموم شدن؟
زد زیر حرفاش....ای خدا....چقدر روزگارت نامرده....
رادین....رادین من؟واقعا مال من؟
نه نه....اون مال من نیست
من زن زندگیش نیستم....من بچم...آررره...
وااااای....دلش نیومد دست نخورده ولم کنه....
بالاخره بغضم با یه جیغ بلند شکست
پی در پی جیغ می زدم و گریه می کردم....
اخههه چرا خدایا.....
رادین من نیست دیگه....چرا ترکم کرد....چرا گذاشتی....خیلی نامردی...
دیگه دوستت ندارم....
ساغر_نهال خفه شوووو
سیلی محکمی به صورتم زد که تمام صداهای درونم خفه شد....
به سکسکه زدن افتادم...
با چشمای خیسم به ساغر نگاه کردم که ناراحت و نگران خیره شده بود بهم
ساغر_ترسیدم...نهال ابجی اروم باش...
توروخدا...گریه نکن...
لبمو تودهنم جمع کردم و دستامو روی چشمام گذاشتم
بازم صدای قلبم...بازم حس سقوط....
توی دلم انگار داشتم از ارتفاع سقوط می کردم و ته دلم خالیه خالی بود...
نهال_ساغـ.ر
ساغر_جون دلم خواهری
با حرص هولش دادم عقب و با جیغ گفتم
نگو جون دلم....نگوووو
ساغر لباش لرزید و به سمتم اومد
تو بغلش فرو رفتم که با صدای بلند زدم زیر گریه
نهال_ساغر رادین راست گفت؟
دیگه ترکم کرده اره؟منو دوستم نداشت
کاش به حرفت گوش میدادم....اون عاشقم نبود
وای باورم نمیشه....دارم میمیرم...

@PeranSs_Ko

1398/05/14 00:57

#رادین_60

نگاه ناراحتمو روی صورت بشاشش چرخ دادم
دلم واسه اون لبخندات تنگ شده...واسه طعم لبات....
چقدر اون شب بد بود...چقدر سخت بود...
با عشقت یکی بشی ولی نتونی عشقتو ابراز کنی
چقدر سخت بود فردای اون روز
بجای اینکه اون چشمارو به ارامش دعوت کنم
شکمشو ماساژ بدم در اوج بی رحم براش تاکسی گرفتم و رفت
کمرم خم شد وقتی عشقمو هوس تلقی کردم....
چشمام تارشد...گوشی رو خاموش کردم و نم چشمامو گرفتم
تقه ای به در خورد
بدون اینکه منتظر جوابم باشه روشا با قدمای بلند وارد شد و به طرفم اومد
روشا_سلام عشقم...خوبی؟
امشب حتما اون لباس صورتیه که خودم خریدمو بپوشا....
با کت مشکیت....
حالم از سلیقش بهم میخورد....
از حرف زدنش...از وجود نحسش...
کاش اون شب پام میشکست و پا تو اون مهمونیه کذایی نمیذاشتم....
روشا_هی آقایی...
نگاه پر خشممو به سمتش انداختم که عشوه ای اومد و روی پاهام نشست
روشا_چرا عصبی اقام...
با حرص هولش دادم و مجبورش کردم از روی پام بلند بشه
رادین_ کی بهت اجازه داد بیای تو؟
اصلا کی بهت اجازه داد که روی پاهام بشینی...
نگاهشو ازم گرفت و با صدای لرزونی گفت
خب باشه....ببخشید نباید میومدم...
کلافه موهامو چنگ زدم که کیفشو برداشت و به طرف در رفت
روشا_فقط میخواستم یه چیزی بگم
این که...
من حاملم...مامان هم خیلی شاکی و ناراحته
عقد و عروسیمون باید باهم و هرچه سریع تر برگذاربشه...
انگار از یه برج هزار طبقه سقوط کردم
چی میگفت؟
حامله؟!مگه میشه....
وای خدای من.....
تا شب هزار بار اون سب لعنتیو با خودم مرور کردم
حتی یه ثانیه اشو هم یادم نیست....
لعنت به محبت بی خودیت رادین
لعـــنت...
*...*...***...***
نگاهم سر میخورد روی نهال...
با قیافه بی روحی انتهای مجلس نشسته بود و تنها....
نمیتونستم نگاهمو ازش بگیرم
کاش اینجا برای خواستگاری نهال اومده بودم...
بهم لبخند میزدیم....کاش نهال مال من میشد....الان اون دخترکوچولوی شاد من نیست
زن کوچولو ناراحت و افسرده منه....
خدایا یه راهی بزار جلو پام

@PeranSs_Ko

1398/05/14 00:57

#نهال_61

روی تختم کز کرده بودم و به اتفاقات اخیر فکر می کردم
توهمین دو روز خیلی عوض شده بودم حالم خوب نبود....
رادینمو از دست دادم...پس اون همه دوستت دارم و عشق یهو کجا رفت...
رادین رفت...بـ.ـاکرگـ ـیم رفت!
در اتاق باز شد و ساغر اومد تو..
ساغر_نهال خوبی عزیزم؟
برات سوپ اوردم...
نهال-نمیخوام...ببرش...
ساغر_مامانت وقتی داشت میرفت تورو سپرده به من...
باید الان این سوپو بخوری
وگرنه خودم میریزیم توحلقت...
دیگه مثل قبلا حوصله کل کل کردن باهاشو نداشتم
نهال_خوشم نیومد...ازترحمم خوشم نمیاد
پاشو برو خونتون...خب؟
ساغر_نهال
نهال_دست از سرم بردار
توهم برو....مثل رادین که رفت...خواهش میکنم برو....
چرا راحتم نمیذاری!
از تخت پایین اومدم و به طرف در رفتم
در خونه رو باز کردم
نهال_بسلامت!
ساغر ناراحت پالتوشو برداشت
گونه ام رو بوسید و ازخونه بیرون زد
بی حوصله و ناراحت خودمو روی کاناپه انداختم
به یه نقطه خیره شدم و فکرم فقط رادین بود....خاطره هامون...خنده هامون...قهرهامون....اشک ریختم و اشک
خونه تاریک شده بود
حتی زحمت به خودم ندادم یه لامپ کوچیک روشن کنم...
سرمو به پشتیه مبل تکیه دادم که صدای زنگ بلند شد....
نفسمو اه مانند بیرون دادم و با فکر اینکه مامان برگشته به سمت در رفتم و باز کردم
بادیدن رها پشت در ماتم برد...
نفرت وجودمو پرکرد...
روشا-سلام....
ولی نمیخواستم جلوش ضعیف باشم..
نمیخوام جلوش ناتوان باشم...
نهال-سلام...
روشا-میخواستم باهات حرف بزنم نهال
نهال-باشه بگو...
روشا-اینجا؟میشه بیام تو
سعی کردم خیلی جلوی خودم رو بگیرم و بغض نکنم...
سرمو تکون دادم و روی کاناپه نشستم
روشا رو به روم نشست و لب زد
اومدم کارت دعوت عروسیمو بهت بدم
کارتو روی میز گذاشت که چشمم به نوشتش افتاد
رادیــ✫ـن ؤ ڔؤشـ✫ـا
قلبم ریخت...شکست...ریزریزشد...نابودشدم
ته یه چاه عمیق بودم....
کاش اینجوری نمیشد...
رادین من مال یکی دیگه نمیشد!


@PeranSs_KO

1398/05/14 00:58