#نهال_79
تو رویاهام غرق بودم که زنگ گوشیش جفتمونو از جا پروند....
نگاهمو ازش دزدیدم و به صندلی تکیه زدم
حرف زیر لبیشو شنیدم
رادین_لعنت بهت...
نهال؟
نهال_بله...
رادین_میری خونه؟
فقط به تکون دادن سرم اکتفا کردم که کمتر از نیم ساعت با سرعت سرسام اوری منو رسوند خونه
وایستاد تا وارد خونه بشم و بعد رفت
کجا رفت خدا میدونه...حتما خونه عمه...
نفسمو اه مانند بیرون دادم و از پله ها بالا اومدم
مامان بادیدنم پشت دستش کوبید
مامان_دختر چرا این ریختی شدی؟
ارایش چشمت ریخته پایین...گریه کردی؟
رژ لبت دور دهنت پخش شده
مطمئنی رفتی جشن تولد؟
وای...حواسم به این یه قسمتش نبود
نهال_مامان جان دعوا چیه
فقط اونجا یکم شیطنت بچگانه کردیم
ساغر اب پرتغال زد توصورتم
میوه زورکی تودهن همدیگه کردیم
چالش بازی کردیم
مامان به ظاهر باور کرده بود
اروم وارد اتاقم شدم و لباسامو ازتنم کندم
خدا لعنتت کنه دل ضعیف...
چرا عاشقشی...اخه چرا میبینیش ریتمت میره بالا؟
چرا دیوونم میکنی...چرا برای اون به سینم میکوبی...
اشکام روی صورتم ریخت...
چشمامم قرمز شده بود
شیر پاک کنو روی صورتم میمالیدم و اشک میریختم...
با صدای پیامک گوشیم
بهش نگاه کردم با دیدن اسم رادین دستم لرزید و باز کردم...
عکس من بود..
کی گرفته بود که نفهمیدم
نیم رخم بود که رژم تا فکم اومده بود
لبخندی بین گریم زدم که
رفت روی تایپینگ...
هرکجا عشق آید و ساکن شود
هرچه ناممکن بود ممکن شود
-مولانا
خوندم و دلم زیر و رو شد
ولی به فرستادن یک ایموجی لبخند اکتفا کردم...
1398/05/15 13:01