?????
????
???
??
?
#پارت_181
#دانشجوی_مغرور_من
°امیرصدرا°
_کاش برمیگشتیم خونه،اصلا حوصله ندارم.
نگاهی به چهره دَرهمش انداختم.
خدایا این دیگه چه بلایی بود،این دیگه چه بدبختی بود که داشت سرمهشیدم میومد.
من دیگه تحمل ندارم ناراحتیش رو ببینم.
دستی به ته ریشم کشیدم و سعی کردم اثری از ناراحتی توی چهرم نباشه،هرچند سخت بود اما بخاطر روحیه مهشید مجبور بودم.
_اوردمت اینجا بهت خوشبگذره نه اینجوری اخمو بشینی.
کلافه نگاهی بهم انداخت و گفت:
_چرا یجوری رفتار میکنی که انگار هیچی نشده؟
چرا مثل بچه ها بامن برخورد میکنی؟
نگاهی به اطراف انداختم و گفتم:
_عزیزم آروم باش چرا انقدر عصبی؟
_اون دوستت چی میگفت؟قلب من چشه؟
_میذاری بعدا سر فرصت حرف بزنیم؟
الان قشنگ با خیال خوش شام بخوریم باهم خوشبگذرونیم بعدش من درخدمتتم.
نیش خندی زد و دست به سینه شد و گفت:
_هه پس بگو نگران اینی اشتهات کور بشه.
و از جاش بلند شد و فورا از رستوران زد بیرون.
جدیدا خیلی زود بهش برمیخورد.
دستی میون موهام کشیدم و خواستم بلند بشم که همون لحظه سفارش هارو اوردن.
نگاهی به گارسون انداختم و ازش خواستم غذاهارو برام توی ظرف بذاره و با خودم ببریم.
••••••••••••○••••••••••○•••••••••••
ظرف غذا هارو روی صندلی عقب گذاشتم و در ماشین رو دوباره قفل کردم.
چشم چشم کردم تا مهشید رو پیدا کنم اما ندیدمش.
عصبی با پا ضربه ای به تایر ماشین زدم و زیر لب لعنتی گفتم.
شمارش رو گرفتم که بعد از خوردن دو بوق جواب داد.
_بله
_کجایی مهشید؟
_پشت رستورانم.
عصبی گفتم:
_آخه اونجا چه غلطی میکنی.
و گوشی رو قطع کردم و فورا سوار ماشین شدم و رفتم جایی که گفته بود.
محوطه پشت رستورانی که رفته بودیم یه پارک نسبتاً کوچیک و زیبا بود.
مهشید روی یکی از صندلی ها نشسته بود.
پیاده شدم و به سمتش رفتم.
نیم نگاهی بهم انداخت و دوباره نگاهشو به روبرو دوخت.
رفتم و کنارش نشستم.
_چرا اینجوری میکنی؟
چرا فکر میکنی برای من اهمیت نداری؟
چرا هنوز متوجه نشدی که تمام زندگی من تویی؟؟؟
نگاه پر از اشکش رو بهم دوخت و گفت:
_وقتی از اتاق اومدم بیرون دوستت چی گفت؟
نفس عمیقی کشیدم و گفتم:
_چیز مهمی نبود.
نیشخند صدا داری زد و گفت:
_قلبم باید پیوند بخوره؟
توی سکوت بهش خیره شدم،چی میگفتم،خودمم هنوز باورم نمیشد که مهشید من اسمش رفته جز کسایی که نیاز به قلب دارن.
_من نمیدونم دوستت به تو چی گفت ولی از حرفایی که جلوی خودم زد متوجه شدم قلبم مشکلش جدی تر از اون چیزیه که من میدونم و حقمه که بدونم مشکلم چیه.
نمیدونم چرا سکوت کرده
1399/10/11 17:08