برادر شوهر من زمانی که مجرد بود زیاد خونه ما میومد... چند سال پیش یه روز که خونه ما بود،من دامن پوشیده بودم رفتم wc اومدم تو پذیرایی و قششنگ از جلوش رد شدم و رفتم آشپزخونه و... دیدم بلهههه دامن از پشت مونده تو شورتم??? از خجالت آب شدم تا دو ساعت از آشپزخونه بیرون نرفتم... خدا رحم کرد شوهرم خونه نبود?
یه بارم که خییییعلی بدتر شد???? من حموم بودم و آبگرمکن خاموش شده بود.. جلوی در حموم که باز بود منتظر بودم همسری آبگرم کن رو روشن کنه... لخت لخت وایساده بودم که نگو قبل اینکه من بیام در حمومو باز کنم... زنگ در رو زدن و من متوجه نشدم...و شوهرم آیفونو زده و باز رفته حیاط... برادر شوهرم( که8سالی ازم کوچکتره،اما جوونه) اومده تو... من از همه جا بی خبر درحمومو باز کرده بودم و قششنگ دیده میشدم (با تمام جزئیات??) که اونی که نباید میشد شد?? یه لحظه چشمش افتاد به من سریع سرشو انداخت پایین.. منم عین برق گرفته ها یه هین بلند گفتمو و پریدم تو حموم....
اما چه فایده?? هنوزم یادش میفتم میگم یعنی هنوزبعد 19 سال یادش هست ??البته اینبارهم شوهرم متوجه چیزی نشد ?
#بازم_آخه_سوتی??
?┅┅❅
1399/10/26 12:05