The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

رمان های جذاب

282 عضو

من *** مارکت دارم،یه شب درمغازه خیلی گرسنم بود زنگ زدم پیتزا سفارش دادم?
خلاصه پیتزا اومد و گذاشتم تو کشوی زیر میز و میخوردم.هر از گاهیم مشتری میومد و من کشو رومیبستم و مشتری و جواب میدادم?
یه خانومه خوشگل و شیک اومد و چند قلم جنس گذاشت رومیزم و داشتم واسش حساب میکردم و دهنم پر بود بدجووور?خانومه جلوم وایساده بود وداشت نیگا میکرد
نایلون و برداشتم ک جنسارو بزارم داخلش،من عادت دارم یه فوت تو نایلون میکنم که درش باز بشه و جنس و بزارم داخلش
اقااا چشمتون روز بدنبینه???
اومدم با دهن پر فوت کردم تو نایلون و یهو لقمه پیتزام از تو دهنم با سرعت 300مایل درساعت از دهنم پرید بیرون و خورد ته نایلونی ک تو دستم بود???????دقیقا عین زمانی که توپ فوتبال میخوره ب تور دروازه و میخواد پارش کنه?‍♂?‍♂?‍♂???تنها چیزی که یادم میاد اینه که تو دلم گفتم:خدایا یه رعد و برقی چیزی بزن من ازینجا گم وگوربشم??????

1399/10/25 21:34

کلاس پنجم دبستان بودم
ظهر با خانواده ناهار خوردیم

سفره همینطور پهن مونده بود و مادرم داشت خیاطی میکرد

مادرم گفت منیژه برو به مهتاب دختر همسايه بگو مامانم گفته بيا سفره ما را جمع كن ?

مهتاب منزلشون روبرو خونه ما بود

پيغام مادرمو به دختر همسايه رسوندم

مادرش هم خنديد و گفت مادرت اونو گفته که يعنی خودت سفره رو جمع كنی?‍♀?

من ??
مهتاب ??
همسایه ?????????

#سوتی_بفرست?


?

1399/10/25 21:33

خیلی کوشولو بودم ک داداشم ب دنیا اومده بود?

داداشم ک چهارماهش شد ختنش کردیم منم نمیدونستم ختنه کردن چی هس اصن?

تا چند روز با بابا مامانم حرف نمیزدم میگفتم چرا منو ختنه نکردین?????

بابامم روش نمیشد برا دخترش توضیح بده چی ب چیه

میگف ن بابا اون موقع این چیزا نبوده تازه مد شده??????

1399/10/25 20:33

ی سری مامان دوستم اومد جلو ما کلاس بیاد

بنده خدا میخواس بگه کمپوت فقط سیب و گلابی گفت :
کمپوت سیب فقط گلابی?

دوستم?
من?
مامانش???‍♀??‍♀

#سوتی_بفرست?

1399/10/25 20:33

من خانوم هستم و صاحب کارم ی آقای خیییلی پرابهت و خشکه..اصلا هم نمیخنده ??

چندروز پیش بعداز ساعت کاری میخواستم برم خونه ک دیدم ی پژو جلوی ماشین من پارکه و سدمعبر کرده و ازصبح اونجا بود

منم رفتم داخل پیش رییسم گفتم این پژو هنوز هس ک چرا نمیره؟؟??

رییسمم برگشت مثلا خواست درکمال ابهت نمک بریزه خیلی جدی گفت مگه دست خودشه نره الان میرینمش ???

حالا هیچکی جرئت خندیدن نداشت??

یهو خودش فهمید انقد خندیدیم روده بر شدیم هنوزم ک همو میبینیم میخندیم وازون روز یکم واداده

#سوتی_بفرست?

1399/10/25 20:33

یه مادرشوهر دارم اییینقد منو دوست داره????
چند وقت پیش نوبت ام آر آی داشت دنبالش رفتم
لباس عوض کرد کمکش کردم رفت خوابید جای مخصوص یهو مسئول اونجا به من گفت بریم بیرون دستگاه اشعه داره خطرناکه تا دستگاه روشن کنم
یهو مادرشوهر گفت من تنهایی میترسم عروسم پیشم بمونه
مسئول ام آر ای گفت اشعه اش خطرناکه باید بیرون باشه
یهو مادرشوهر گفت نه عروسم چیزیش نمیشه??
مسئول که آقا بود خنده اش گرفت میگفت خدا به داد برسه چقد دوستتون داره????

1399/10/25 20:32

چن سال قبل ی مسابقه بود ب اسم در صد ثانیه

تلفن رو تکرار بود ک خط آزاد شه شرکت کنم و روی بلندگو بود

یهو یه صدای آقا اومد گف الو سلاممم

هوووول شدم گفتم الو مسابقه در صد ثانیه؟☺️

بعد دیدم طرف خندیدد خودشو معرفی کرد
دوستت داداشم بود??????

ی لحظه ک خطمون آزاد شده بودد این زنگ زده بود خونمون?

خلاصه ابروم رفتت تا ی مدت میدیدمش محو میشدم?

#سوتی_بفرست?

1399/10/25 20:32

یبارم برادر شوهرم تعریف میکرد مادرش مریض شده بود و برده بودش بیمارستان

میگفت دکتر براش دارو و شربت نوشت و سرم زدن بهش

و من رفتم داروهاشو گرفتم آوردم و شربتو باز کردم دادم بخوره میگه شربتو گرفته بودم طرف پرستار و مریضای دیگه بهشون تعارف میکردم میگفتم بفرمایید بفرمایید?

بعد دیگه دیدم چپ چپ نگا میکنن فهمیدم چ سوتی ای دادم مستقیم قاشق شربت رو گذاشتم دهان مادرم?

1399/10/25 20:32

قدیما من فیس بوک میرفتم.خیلیم بهش معتاد شده بودم?

خلاصه امتحان داشتم میخواستم برم دانشگاه اونقد تو راه فکرم غرقه فیس بوک بود که به جای این که به راننده تاکسی بگم آقا دانشگاه میرین،
خیلی جدی بهش گفتم ببخشیدآقا فیس بوک میرین؟?
راننده بیچاره جا خورد گفت نه دخترم فرصت ندارم برم اینجور جاها ??
خودمم نفهمیدم چی گفتم بعد که فهمیدم جا خوردم?

#سوتی_بفرست?

1399/10/25 20:32

حرف از شوهر های بی احساس و بی بخار شد گفتم منم جا نمونم??

جونم براتون بگه که اون اوایل که ما عقد کرده بودیم(هنوزم توعقدم)همسرم خیلییییییییییی خجالتی بود یعنی میومد خونمون اینطوری???بود

اصلا سرشو نمیاورد بالا بقیه رو نگاه کنه...

یادمه چند شب گذشت اومد خونمون بعد ماکه تنها شدیم رفتیم اتاق من هی به من میگفت لیلا خانم ی لیوان آب میدین??????

لیلا خانم بیزحمت بیاین بغلم???????

کلا منو جمع صدا میکرد اصلا نمیتونست مفرد بگه???????


بعد شوهرم از بابام خیلی خجالت میکشید اون اولا، ی شب خونه ما بود موقع خواب شد بابام گفت خب دیگه شما برید بخوابید،پدرم میدونست همسرم خجالت میکشه میخواست ی کاری کنه خجالتو بزاره کنار...
منم منتظر که آقا لطف کنه بیاد تو اتاق بریم بخوابیم...

یهو پتو و بالشتشو گذاشت کنار بابام گفت نه آقاجون من همینجا میخوابم?????????????

دراین حد گلابی بود ینی...

من همونیم که شوهرم روز مراسم عقدمون خواب مونده بود??????????????

#سوتی_بفرست

1399/10/25 20:32

‌یه اعتراف ?

من بچه که بودم وقتی میگفتن نماز شکسته شده یعنی باید مهر رو باید بشکونی و بعد نماز بخونی

برای همین هر وقت مسافرت میرفتیم توی نماز خونه های بین راهی همه مهر هارو میشکوندم???

‌......
......
......


یبار برای خواهرم خاستگار اومده بود شیک و پیک با کلاس بودن
آخرای حرفشون بود بلند شدن خدافظی کنن برن?

مامانمم دندوناش مصنوعی یدونه شکلات گذاشت دهنش بلند شد راهیشون کنه که شکلاته میچسبه به دندوناش و نمیتونه دندوناشو باز بکنه و خدافظی کنه تا دم در با سر جواب میداد نمیتونست دهنشو باز کنه????

#سوتی_بفرست?

1399/10/25 20:31

سلام دوستم چند ماه پیش پدرش فوت کرد.....امروز زنگ زدم به دوستم سراغ برادرش رو بگیرم بنده خدارو عمل کرده بودن ....

منم حواسم نبود احوال پرسی کردم اصلا نفهمیده بودم که پرسیدم پدرتون بهتر انشاالله عملش خوب بود بنده خدا گفت پدرم انشاالله اون دنیا جاش خوبه?
منم خیلی جدی گفتم ای وای فوت شدن برادرتون ?یهو دوستم گفت برادرم خوبه اما انگار تو اصلا حالت خوب نیس???

1399/10/25 20:31

ختم بابابزرگم کلی فنجون چایی رو شستم( نصف بیشتر فنجون های مامان بزرگ بود) حوصلم نبود چندتا چندتا ببرم
یه سبد برداشتم همرو چیدم توش رفتم حیاط برگشتم دیدم یه خود شیرین سبد رو بلند کرده مامانم‌بش میگه چرا زحمت کشیدی خودمون میشستم و... دختره هم ب روی خودش نمیاره ک من شستم ن اونن?
یهو سبد پاره شد کل فنجون های مامان بزرگم خرددد شد??نگو سبد پوسیده بوده گذاشته بودن جلوی در انباری ک بندازن دور من برش داشتم??
آخ دلم خنک شد میرفتم میومدم تیکه می‌انداختم ب دختره?

1399/10/25 20:31

یبار خونه مادربزرگم بودیم
همه ی فامیلامون هم بودن

مادر بزرگم اومد با یکم پول
گفت بیا ?
هی اصرار میکرد منم هی میگفتم ن مرسی نمیخواد

چهار دقیقه هی میگفت بگیر منم هی میگفتم نمیخوام

اخرش گفت بابا بگیر برو میوه بخر ?

ینی جلوی همه فامیلا اب شدمااااااا?

1399/10/25 20:31

اول دبیرستان بودم که برا بار اول برا دخترا دبیراقا برای کتاب دین و زندگی اومد هم ما راحت نبودیم با دبیر مرد هم معلم حول شده بود و حسابی عرق کرده بود

مثل اینکه اونم بار اولش بود تدریس میکرد اقا همه ساکت منتظر بودیم دبیر شروع کنه درسو

خواست بگه کتمو در بیارم که یهو گفت بچه ها خیلی گرممه بزارین لخت شم ?

اقا یهو کل کلاس رفت تو هوا دیگه تا زنگ خورد ما میخندیدم دبیرمون عرق میرخت دیگه همون بود کلا اون مدرسه نیومد مثل اینکه انتقالی گرفت بیچاره ولی باحال بود????

#سوتی_بفرست?

1399/10/25 20:22

اسم پسر دخترداییم آرمینه و اسم شوهرش رامین

بعد اینا پسرشونو ختنه کرده بودن منم زنگ زدم حالشو بپرسم که مادرشوهر دختر داییم گوشیو برداشت

آقا جونم براتون بگه که:با کلی ناز و افاده گفتم به سلامتی رامین جونو ختنه کردید ؟☺️

جالبه که مادر شوهرشم کم نیورد و گفت والا اونو که 30 سال پیش ختنه کردیم یعنی انقدر هول شدم که بدون هیچ حرفی قطع کردم??


#سوتی_بفرست?

1399/10/25 20:22

سلام
من دو سال پیش توی ایام محرم روز عاشورا یکی از دوستام زنگ زد مثلا خواستم کلاس بزارم گفتم میخوام برم تولد
گفت زهرا ?
گفتم بله
گفت عاشوراس?
از اونجایی ک خیلی ضایع شدم ولی نمیخواستم بیشتر ضایع شم گفتم عاشورا باشه ما ک نمیخوایم برقصیم ی مهمونیه ساده هست
بنده خدا دید از رو نمیرم گف باشه خوش بگذره
??

#سوتی_بفرس???

1399/10/27 12:23

خانومالطفاسوتی هاوخاطرات باحال تونو بفرستین تاتو کانال بزاریم??

1399/10/28 11:19

سلام ب مهساجوون و همه دوستان .

حالا این که میخوام‌ بگم بیشتر خاطره است تا سوتی‌
خوب ما کورد? هستیم و اهل استان کرمانشاه واینکه پدرم یه دوست داشتن که 30 سال پیش در زمان خدمت سربازی با هم‌ بودن و ایشون اهل رشت هستن
حالا هیچکدوم از همدیگه خبر نداشتن تا اینکا پارسال پدرم به فکر این افتاد که دوستشو پیدا کنه خلاصه که با هزار تا دردسر بعد چند وقت تونستیم شماره تلفنشون رو پیدا کنیم حالا پدرم تماس گرفت و خوشحالی هردوشون و تعریف خاطرات و...... چند ماه تلفنی در ارتباط بودیم بعد دعوتشون کردیم پارسال اومدن خونه ما و اینکه هردوطرف هیچ تصوری از طرف مقابل نداشتیم? چون خانواده ها آشنایی باهم نداشتیم
خلاصه چند روز بودن و خیلی به هردو خانواده خوش گذشت تا اینکه امسال به دعوتشون ما هم رفتیم رشت و اونجا با خواهر دوست پدرم هم اشنا شدیم
اولاش یکم باهامون سرد بود اما بعد که آشنا شد خیلی باهامون صمیمی شد و دعوتمون میکرد تا اینکه برادرشون چند روز بعدش گفتن پارسال که میخواستیم بیایم شهر شما خواهرم همش مخالفت میکرده و میگفته که نرو من تو رو دوست دارم

دوست ندارم برادرم بمیره ، بری اونجا سرتون رو میبرن?????‍♀️??‍♀️مگه داعشه عزیزه من ولی واقعا نفهمیدم چرا بعضی ها این شایعات الکی رو درست میکنن??☹?بعدش دلیل سرد بودنشونم فهمیدیم اما بعدش معذرت خواهی کردن و دلیل این حرف رو هم گفتن که از دیگران شنیدم خلاصه کلام راجبه شهر ها و استان‌های دیگه و ادیان مختلف هر چیزی رو که میشنوید باور نکنید و اونا رو قضاوت نکنید
ما کوردا عشقیم عشششق♥️♥️♥️♥️همتون رو دوست دارم مرسی که خوندید

منم باشم #بهاری‌ دختر کورد??

#بازم_آخه_سوتی??

?┅┅❅

1399/10/30 09:14

سلام خدمت همه سوتی دهندگان گرامی??و ادمین عزیز??
عارفه هستم از اصفهان❤️❤️❤️
من اومدم با یه سوتی جذاب?
این اولین باریه که می خوام سوتی بذارم
امیدوارم ادمین جان سوتیمو تو کانال بذاری☺️
من از اونهایی هستم که سوتی نمیدم و اگه دادم خیلی بد جور نیست?
آقا ما یه داماد داریم که غریبه هستش و خیلی هم باهاش رو در بایستی داریم(همین واسه من دردسر شد?)
این شوهر خواهر ما با گوشیش شارژ رایگان میگیره و هرموقع خواهرم می خواد به ما(من یا مامان بابام) تماس بگیره با گوشی شوهرش تماس میگیره(تا اینجا داشته باشید)
من هم برای مدرسه ام معلم مون گفته بودند که یه کلیپ بگیریم و براشون ارسال کنیم.
اونیکی خواهرم اومده بود ازم فیلم بگیره که بفرستیم تازه یه محیط ساکت آماده کرده بودیم تا ویدئو پر کنیم ? که دیدم خواهرم با گوشی شوهرش تماس گرفت? من گوشی رو از خواهرم گرفتم و جواب دادم قبل از اینکه بذارم خواهرم صحبت کنه گفتم الو تو خجالت نمیکشی که بلد نیستی چه موقع و چه وقتی زنگ بزنی?
دیدم یهو شوهر خواهرم پشت خط گفت الو خجالت نمیکشی اینجوری حرف میزنی???
منم گفتم ببخشید فکر کردم زهراست(خواهرم) و همون موقع خداحافظی کردم و دادم به مامانم??و تا چند وقت وقتی شوهر خواهرم تماس میگرفت جواب نمیدادم حتی اگه خود خواهرم پشت خط بود?
ببخشید سرتونو درد آوردم امیدوارم خندیده باشید و دلتون شاد شده باشه????


#ســــــوتے_هاے_زَََنــــــونـــــــہ
➖➖➖⚜ @zaanone⚜➖➖➖

        ? مُُُنتظرِِ سوتے هاتون هَستیم?   

1399/11/01 15:38

يه بار با دوستم بيرون بوديم منتظر كسي
يه ماشينه هي بوق ميزد ما هم پشتمونو كرده بوديم بهش دوباره بوق ميزد ما هم محل نميذاشتيم مثلا يه قدم سمت مخالف برميداشتيم 
هي ميگفتيم چه كنه ايه
اومد پايين داد زد بريد اونور يه ساعت دارم بوق ميزنم ميخوام دنده عقب برم???? عوضي داد ميزد همه فهميدن????
......
يه بار با شوهرم قهر بودم تو ماشين بوديم رفت بيرون فك كردم رفت بستني بخره يهو اومد تو گفتم من نميخورما گفت چي ديدم هيچي تو دستش نيست انقدر ضايع شدم گريم گرفته بود??

#نفس
#سوتی_بفرس??

1399/11/02 12:12

خواستم سوتی داداش 7 سالمو بگم
آقا من یروز خواستم بستنی سنتی درست کنم??
برای بستنی مغز گردو لازم داشتم ک تو خونه نداشتیم .از داداشم خواستم بره از مغازه برام بگیره اونم رفت
وقتی برگشت دست خالی بود گفتم چی شد پس ؟
گفت نداشت
گفتم مطمئنی؟
گفت آره بهش گفتم عقل گردو بده (مغز گردو) گفت نداریم ???????
وااااییییی یعنی من قش کردم از خنده???????
#سوتی_بفرس?

1399/11/02 12:11

سلام من اولین بارم هس سوتی میفرستم اومیدارم بزارین کانال


منو شوهری یه روز رفتیم?‍♀️?‍♂️ خونه دوسته همسرم بعد زنه اینه خیلی افادی بود
بعد نشسته بودیم نمیدونم حرف از چی باز شد گفتش برادر من از بچه گی لب چای نزده نمیدونه ?‍♂️طعمه چای چه جوری هی بهش میگیم چای بخور خوبه نمیخوره
فقط از بچه گی اسپرسو خورده و قهوه جوز اینا هیچی نخورده بعد من هم باور نکردم چون اینا نمیدونستن اسپرسو چیه گفتم بزار بگه دیگه?
بعد شـوهری گفت زنگ بزن امین (برادر زنه) هم بیاد خوب میشه چون با هم رفیق بودن
بعد زنگ زد داداشش اومد اینا قلیون اینا اورده چیزای خودرنی بعد خواهر برگشت به داداشش گفت داداشی قهوه بیارم یا اسپرسو
گفت اجی نمیخورم برام چای بیار?
قیافه من??
قیافه خودش ???
قیافه داداشش??

#سوتی_بفرس?

1399/11/03 12:39

یه بار دوتاخواهرمو شوهراشون خونمون بودن
و یکیشون تازه عروسی? کرده بود
و کلی جهیزیه برده بود

و پارچه ی پرده ای رو که مامانم خریده بود دوست نداشت و قرارشده بود من بردارم ?

مامانمم تو جمع اومد شوخی کنه و بگه چیزی نمونده واست

گفت نسرین بخواد عروسی کنه هیچی نداره فقط پرده داره??

خواهرام ریسه رفتن از خنده ??

مادرمم خواست درستش کنه گفت نه منظورم پرده سلطنتیه ??

منو میگی میخواستم برم زیر زمین ?

حالا نمیشد درستش نکنی مادرمن???

1399/11/05 14:56

خانمای گل لطفاسوتیای بامزتونوپی ویی بفرستین تاتوکانال بزاریم فداتون???

1399/11/12 22:45