791 عضو
ریزش مو بعد از زایمان به دلیل افت هورمون استروژن طبیعی است. از آجیل و میوه و سبزیجات بیشتر استفاده کنید و با مشورت پزشک از کلسیم و آهن نیز استفاده کنید. تا 9 ماه بعد از زایمان موهایتان به حالت عادی برمی گردد.
#مثبت_باش ?#سلامت ?
❤️? #خانم_با_سیاست
✍رايج ترين شيوه اي كه زن با به كار بردن اون ناآگاهانه مشاجره رو آغاز ميكنه اينه كه احساسات خودش رو مستقيم مطرح نميكن
?به عنوان مثال:
?وقتي كه مرد دير ميكنه ممكنه كه خانم احساسش اين باشه كه:
" دوست ندارم منتظر بمونم وقتي دير ميكني"
"نگرانت شدم نكنه اتفاقي برات افتاده"
✍ولي وقتي شوهرش به خونه ميرسه همسرش به جاي اينكه همون احساسش رو مستقيم باهاش درميون بزاره اينجوري ميگه:
❎چقدر دير كردی⁉️
❎وقتي دير ميكني من بايدچه فكري كنم❓
❎فكر نكردي بايد بهم زنگ بزني❗️
?اين معمولا باعث جر و بحث و دعوا ميشه?
✍پس بياين با يه كوچولو كم و زياد كردن جمله ها هم زبون نرمي داشته باشيم تا طرف مقابل رو با خودمون همراه كنيم.
#مثبت_باش ?
#دلبری
❣? فال احساسی ?❣
?تاريخ: شنبه 10 تیر 1402
? #فروردین:قهر و جدایی به صلاح هیچکدامتان نیست.
? #اردیبهشت:بزودی شخصی از سر راهتان کنار میرود.
? #خرداد:یه رقیب سرسخت داری ولی پوچ میشه.
? #تیر:حسادت نکنید تورابطه فاصله میفته.
? #مرداد:دررابطه باشخص مورد علاقه خود تحقیق کنید پنهانکاری دارد.
? #شهریور:مدتی بینتان فاصله ایجادمیشود که موقتی است.
? #مهر: رقیب را دست کم نگیرید.
? #آبان:ازکسی دورمیشی که بنفعته
? #آذر:ممکن است جروبحثی پیش بیاد خونسردباش.
? #دی: از موردتوجه بودن نترس اعتماد بنفستو بالاببر.
? #بهمن: بزودی ازرازی با خبر میشوید.
? #اسفند:درگیری ونزاع نداشته باشید.
#مثبت_باش?
#تلنگر
چوب حراج
به آبروی هیچکس نزنید؛
برایتان گران تمام میشود!
خانم،آقا؛
آنجا که گوشتان را تیز میکنید
و با چشمانتان، رفتار و اعمال انسانها را برای رو کردن دستشان دنبال میکنید؛
دقیقاً در جادهای قــرار گرفتهاید
که خطر سقوط تهدیدتان میکند؛
زیرا آبروی بنده خدا، خط قرمز خداست
و شما با بازگو کردن آنچه که شنیده یا حتی دیدهاید، از این خط قرمز، رد شدهاید...
آنچه بین او و خدا بود، با کنکاش شما، حالا برای همه برملا شده، و آب ریخته را هرگز نمیتوان جمع کرد
و آبرویی که هر لحظه، با نقل به نقل شدن آنچه شما فاش کردید، ریخته میشود، نه تنها جمع شدنی نیست؛ بلکه آتشی شده و دامن شما را تا ابد خواهد گرفت...
انسانیّت بدون «ستاریت»ممکن نیست
تمرین کنیم از همین امروز، بجای رونمایی از اشتباههای دیگران، پوششی برای خطاهایشان باشیم!
#مثبت_باش ?
وقتی داری خیانت می کنی
یه لحظه چشماتو ببند ببین طاقتشو داری که اونم بهت خیانت کنه؟
#مثبت_باش?
بانو جان ، مهم ترين لوازم آرايشت اعتماد به نفس توست
مهم نیست ظاهر یک زن
چه شکلی است...!
وچگونه به نظر مى رسد،
زمانی که او...
واقعا اعتماد به نفس کامل دارد،
زیباست...!
#مثبت_باش?
#رفع_ڪدورت_بین_زن_و_شوهر
?ابتدا نیت ڪند و 7صلوات و سپس سورہ مبارڪہ نسا را بخواند و سپس 7 صلوات دیگربفرستد. میان آنها حب و دوستے و محبت شدید ایجاد خواهد شد مجرب است ??
#مثبت_باش?
قسمت 146
چای و شيرينی را توی سينی می گذارم و برايش می برم...سرش را به پشتی کاناپه تکيه داده و چشمانش را
...بسته...خستگی در تمام اعضای بدنش موج می زند...کنارش می نشينم و موهای نيمه مرطوبش را نوازش می کنم
...پاشو برو سرجات بخواب عزيزم-
چشم باز می کند و می گويد
... خصوصا سرم انگار با يه کاميون تصادف کردم...همه جام درد می کنه... -
...دستم را ميان موهايش می چرخانم
می خوای يه مسکن واست بيارم؟-
چای داغش را يک نفس بالا می کشد و می گويد
...نه...از خستگيه..بخوابم خوب می شم-
:سريع استکان را از دستش می گيرم....تلويزيون را خاموش می کنم و می گويم
...خب پس زودتر برو-
.ميان راه از سوالش خشک می شوم
تو کی می آی؟
...اب دهانم را قورت می دهم...دلم فغان می کند...هرگز...من از آن تخت بيزارم
!...اينا رو که بشورم ميام-
...مسواکم را می زنم و از حمام خارج می شوم...با لپ تاپش مشغول است
...مگه نمی گی خوابت مياد...خاموش کن اونو...بگير بخواب-
:بدون اينکه چشم از مانيتور بگيرد می گويد
....منتظر توام خوشگل خانوم...تنهايی که خوابم نمی بره-
لباس خواب حرير و کوتاهم را میپوشم...موهايم را شانه می کنم...به دست و صورتم کرم می مالم و زير پتو می
خزم...سرم را روی بازويم می گذارم و نگاهش می کنم...لپ تاپ را خاموش می کند و کش و قوسی به بدنش می
:دهد...تيشرتش را در می آورد و دراز می کشد...ماساژی به گردن و شانه اش می دهد و می گويد
....از بس سر اين عملا گردنم خم می مونه...احتمال می دم به زودی مبتلا به آرتوروز بشم
خودم را به سمتش می کشم...با دلی لرزان...آهسته دستم را روی گردنش می گذارم...زمزمه می کنم
...به پشت بخواب تا من واست ماساژ بدم
سريعا استقبال می کند و می گويد
عاليه...چه پيشنهادی بهتر از اين؟
ادامه دارد...
نویسنده P*E*G*A*H
قسمت 147
نيروی تحليل رفته ام را متمرکز می کنم و در سر انگشتانم می ريزم...از نفسهای آرام وعميقش پی به آرامشش می
برم...شايد اين اولين باريست که من هم توانسته ام او را آرام کنم...به سمتم می چرخد و در آغوشم می گيرد...بی حال و
کرخت می گويد
...چه بوی خوبی می دی
:از تنش فاصله می گيرم و می گويم
...امشبو راحت بخواب...عضلاتت گرفته...سنگينی وزن من بدترش می کنه-
..چشمانش بسته می شوند...صدايش خواب آلود و گرفته است...اما کمرم را می گيرد و محکم به طرف خودش می کشد
...از اين تجويزا واسه من نکن خانوم دکتر...تو کيسه آب گرممی...عضلاتمو نرم می کنی
سرم را حريصانه توی سينه اش فرو می برم...انگار قلبم ديگر تير نمی کشد...بوسه ای بر ماهيچه های حجيمش می زنم
.و در دلم می گويم
اين قسمت ماجرا از دست من خارجه دکتر نبوی...اينجاش ديگه تقصير من نيست...!با تکان شديد تخت و از جا پريدن
ناگهانی کيان از خواب می پرم...وحشت زده روی تخت می نشينم و به او که نا آرام ومنقطع نفس می کشد و سرش را
:می فشارد خيره می شوم...پتو را کنار می زنم و رو به رويش می نشينم
چی شده کيان؟خواب ديدی؟
جواب نمی دهد...به آشپزخانه می روم و برايش آب می آورم...نفسش کشيدنش آرام شده...اما هنوز توی شوک است....
ليوان را به دستش می دهم...نگاهی به من می کند...چشمانش را محکم فشار می دهد و زيرلب می گويد
...لعنتی
آب را ميخورد....ليوان را روی پاتختی می گذارم...دستم را از پشت دور کمرش حلقه می کنم و لبم را روی شانه اش
می گذارم...کمی بی حرکت می ماند...پوفی می کند و دراز می کشد...روی تنش خيمه می زنم و صورت عرق کرده
:اش را می بوسم...چقدر داغ است...!!!آهسته می گويم
بهتری؟
.گردنم را نوازش می کند و سرم را روی سينه اش می گذارد
...آره عزيزم...ببخش که بدخوابت کردم
ادامه دارد...
نویسنده P*E*G*A*H
قسمت 148
دستم را روی سينه اش می گذارم و چانه ام را روی آن قرار می دهم
خواب چيو ديدی؟
چهره اش دوباره در هم فرو می رود.فکش منقبض می شود
....پدر و مادرم
. خودم را بالا می کشم...دستم را بين موهايش می برم... گردنش را می بوسم و زمزمه می کنم
....کيان
محکم نگهم می دارد...با فشار دستش روی تخت دراز می کشم...سرش را روی شکمم می گذارد و می گويد
...هيش...هيچی نگو...من خوبم...خوبم-
موهايش را نرم نرم نوازش می کنم...طول می کشد...اما بالاخره می خوابد...هنوز هوا روشن نشده....دستم را به سمت
ميز می برم...موبايلم را بر ميدارم و صفحه اش را روشن می کنم...پنج ونيم...خواب از چشمان من فرار کرده...ميل
شديدی برای بوسيدنش دارم...برای بوييدنش...نوازش کردنش...دستانم را مشت می کنم...لبم را گاز می گيرم و به
اشکهايم اجازه سرازير شدن می دهم....تمام خاطرات گذشته ام با کيان جلوی چشمم رژه می روند...چطور نفهميده
بودم؟چطور دردش را نفهميده بودم؟چطور زجر کشيدنش را...رنج و غم مخفی شده در نگاهش را نفهميده بودم؟پس
چطور او همه چيز را می دانست؟چطور از همه چيز من خبر داشت؟چطور هيچ چيز من از او مخفی نبود؟
...فشار روی لبم را بيشتر ميکنم
از تصور اينکه وقتی به خيالم با من عشقبازی می کرده چه حس بدی داشته...از خودم بيزار می شوم....او هر کاری
برای راضی نگه داشتن من...آرامش من کرده...ولی من....من احمق...من بی خيال...توی بدترين شرايط روحی ترکش
....کرده بودم...چقدر هم خودم را حق به جانب و طلبکار می دانستم
صورتم را بر می گردانم و توی بالش او فرو می برم....از ضعفی که سراسر وجودم را فرا گرفته...می ترسم....من
هيچ وقت کيان را نشناختم...فقط ادعا داشته ام....فقط عذابش داده ام...برای کمک کردن به آدم ناشناس و ؼريبی مثل
او...من خيلی ضعيفم...خيلی....هميشه بار بوده ام روی دوشش...چطور می توانم اينبار بار از دوشش بردارم...؟من
احمقی که حتی نمی دانستم کابوس مرگ پدر و مادرش هنوز او را رها نکرده و فکر می کردم فقط خودم کابوس می بينم
و عذاب می کشم...من احمقی که حتی يک بار پای درد و دلش ننشسته ام و فقط خودم را ديده ام و خواسته ها و مشکالت
خودم را....منی که هيچ وقت کيان و دردهايش را نفهميده ام و درک نکردم...با کدام جرئت...با کدام قدرت می توانم
ادامه دارد...
نویسنده P*E*G*A*H
قسمت 149
کمکش کنم....؟؟؟اوووف...چه موجود نفرت انگيزی هستی جلوه....چطور توانستی چشمت را به اين راحتی روی کيان
ببندی؟چطور توانستی اينقدر خودخواه و خودبين باشی؟چه تحملی دارد اين مرد....عجيب تحمل دارد اين مرد...چون تو
ؼير قابل تحملی...فراتر از تحملی..لعنت به تو...به حماقت های پياپي ات...به بچه بازيهای چندش آورت...به سادگی تهوع
...آورت...کاش بميری...کاش بميری جلوه...کاش بميرم خدا....به دادم برس خدا
سرم را بلند می کنم و به زحمت بوسه ای بر موهای پر پشتش می زنم...به معنای واقعی نفسم برايش می رود...هر چقدر
....هم بد باشم...عشقم به او غير قابل انکار است
از تکان بدنم بيدار می شود...به پشت روی تخت دراز می کشد و دستهايش را زير بالشش فرو می برد...لبخندی به
:معصوميت صورتش می زنم و از جا بر می خيزم...آهسته و با چشمهای بسته می پرسد
کجا....؟
ناتوان از کنترل احساساتم گونه اش را می بوسم و می گويم
...من خوابم نمياد...می خوام دوش بگيرم...تو بخواب...هنوز زوده
:سرش را تکان می دهد و با بی حالی می گويد
....باشه نفس
انگشتانم را در هم گره می کنم و به حمام می روم
...محکم بشين دلم...اين دور آخره
حوله را دور موهايم می پيچم و به کيان
**
که همچنان خواب است نگاه می کنم....آهی می کشم و از اتاق بيرون می روم....سرگيجه و تهوع همچنان اذيتم می
کند...ميز صبحانه را می چينم...برايش شيرعسل درست می کنم...خامه و مربای گل سرخ روی ميز می گذارم...حوله
را از سرم باز می کنم و تکانی به سرم می دهم تا موهايم دورم ريخته شوند...با ثابت شدن سرم کيان را درگاه آشپزخانه
:می بينم...لبخند بر لب...نگاهی به من و ميز می کند و با صدای گرفته می گويد
خدا پدر و مادر اين سونيا رو بيامرزه...نمی دونم با تماس ديروزش چيکارت کرده که يهويی اينقدر متحول شدی! خداييش
...يه تشکر بهش بدهکارم
حوله دستم را به سمتش پرتاب می کنم و با حرص از موهايش آويزان میشوم...بلند می خندد و در حاليکه هر دو دستم را
ميان يکی از دستانش محصور می کند می گويد
...مگه دروغ می گم؟
شده تو اين مدت يه بار شما به ما صبحونه بدی؟
هميشه من به خانوم سرويس می دم
راست می گويد و از اين حقيقت شرمنده ام می کند.اما از رو نمی روم و می گويم
...حقا که عالوه بر چشمات ذاتتم گربه ايه
چشمانش برق می زنند...صورتش را نزديک می آورد و می گويد
چی گفتی؟؟؟
زبانم را برايش در می آورم و می گويم
....همون که شنيدی
دستانم را به عقب ميبرد و پشت کمرم ميان دست خودش قفل می کند...هر چه دست و پا می زنم فايده ندارد...گاز
:محکمی از گلويم می گيرد...از ته دلم جيػ می زنم...با لذت می خندد و می گويد
....تا ياد بگيری با بزرگترت درست حرف بزنی
آنقدر از حرکتش دلم
ضعف رفته که نمی توانم عکس العملی نشان دهم...رهايم می کند...و در حاليکه به سمت اتاق می
:رود می گويد
...چای رو آماده کن ضعيفه...ديرم شده
ادامه دارد...
نویسنده P*E*G*A*H
قسمت 150
دوست دارم بروم و حسابی مشت بارانش کنم...اما از ياد آوری دقايق خوشی که گذرانده بودم لبخند روی لبم می
...نشيند...کنار او بدترين مصيبت ها هم به راحتی تحمل می شوند
با عجله چايش را سر می کشد و کتش را می پوشد...لقمه ای که برايش گرفته ام به دستش می دهم...گاز می زند و می گويد
...گلوم درد می کنه...فکر کنم سرما خوردم
:دستی به موهايش می کشم و می گويم
...بس که از حموم لخت ميای بيرون و ميشينی جلو کولر...طبيعيه که مريض شی عزيزم...از ديشب تنت داغه
بوسه ای به پيشانيم می زند و می گويد
آره...زياد حال خوشی ندارم...تو کی کلاس داری؟
...ساعد هر دو دستم را روی شانه هايش می گذارم
امروز دو ساعت کلاس داريم...يازده تا يک...می خوام برم دنبال چند تا سمسار...بايد اين مبال رو رد کنيم
...برن...عصر مبلای جديدمون رو ميارن
نگاهی به صفحه موبايلش می اندازد و می گويد
ديگه چی؟
همين مونده راه بيفتی دنبال سمسارا...بعدشم ورشون داری بياريشون تو خونه...تو نگران اين چيزا نباش خودم
...حلش می کنم
:معترضانه می گويم
...ای بابا...مگه چيه خب؟
من که بيکارم
سريع پيشانيم را می بوسد و می گويد
...گفتم نه خانومی...بحث نکن ديگه...وقتی من نيستم درست نيست مرد غريبه بياد تو خونه
...گيج می شوم...نمی دانم الان اين حرفش تعصب مردانه است يا نگرانی پدرانه
يقه حوله ام را در دستش می گيرد و ادامه می دهد
...زودترم برو اينو عوض کن...سرما می خوری...منم وسوسه می کنی
از تماس دستش با پوست سينه ام آتش می گيرم...سرم را پايين می اندازم تا گر گرفتگی ام را نفهمد...اما می فهمد...سرش را پايين می آورد و با شيطنت می گويد
....حيف که ديرمه...وگرنه از خجالت خودتو..اين حوله تو...اين موهای خيستو..اين لپای قرمزت در می اومدم-
اين حرفش دوباره بغض به گلويم می آورد...
ضربه ملایمی به بازويش می زنم و زيرلب می گويم
...برو ديگه...منم تضمين نمی کنم اگه تا پنج دقيقه ديگه تو خونه باشی مو رو سرت بمونه
می خندد...بغلم می کند و محکم گونه ام را می بوسد...از خانه که بيرون می زند ضعؾ بر وجودم غلبه می کند و همان
...جا روی زمين می نشينم
به زحمت دستم را به تلفن می رسانم و شماره دکتر نبوی را می گيرم.صدای مهربانش که در گوشی می پيچد بغضم
اگه سر باز می کند
....دکتر....من نمی تونم
ادامه دارد...
نویسنده P*E*G*A*H
.
#روز_بیست_و_یکم
#چله_رایگان_شکرگزاری
1. امروز ثواب همه اعمال و کارهای خوبی که انجام میدیم رو هدیه میکنیم به آقا امام حسن علیه السلام ?
2. غذای امروزمون رو نذر آقا امام حسن علیه السلام
3. امروز صبح با توجه و احساس عالی به آقا امام حسین علیه السلام سلام میدیم:
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ
وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ
عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ (اَبَداً)
ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ
وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
4. امروز ده تا از نعمت هایی که تو زندگیت داری رو با حس عالی و خوب بنویس و بابتش از خدای متعال شکرگزاری کن❤️❤️❤️
مثلا اینطوری بنویس ??
" خدایا شکرت بابت چشم هایی که بهم دادی و باهاش میتونم زیبایی های این دنیا رو ببینم. "
5. هر نعمتی رو که مینویسیم یک دلیل برای اینکه چرا اون نعمت تو زندگیمون مهمه هم مینویسیم.
مثلا : " خدایا شکرت که به من چشم دادی چون میتونم باهاشون زیبایی های دنیا رو ببینم. "
6. گوش دادن به مناجات الشاکرین امام سجاد علیه السلام
7. غر زدن و منفی بودن ممنوع ⛔️
8. این دعا رو بنویس و کنار تختخواب یا جایی که قبل خواب ببینی و یادش بیفتی بچسبون و شب قبل خواب 3 بار با تمام وجود بخون :
«الحمد للهِ الذی علا فَقَهَر و الحمد لله الذی بَطَنَ فَخَبَرَ، والحمدُلله الذی مَلَکَ فَقَدَر و الحمدُلله الذی یُحییِ المَوْتی و یُمیتَ الاَحیا و هُوَ عَلی کُلِّ شی قدیر.»
سپاس مخصوص خداوندی است که پیروز و غالب است، سپاس مخصوص خداوندی است که دانا به نهان و آشکار همه چیز است، سپاس مخصوص خداوندی است که مالک و تواناست، سپاس مخصوص خداوندی است که مردگان را زنده نموده و زندگان را میمیراند و او بر هر چیزی تواناست.
امام صادق علیه السلام
(ثواب الاعمال، ص 329)
9. ادامه چله ترک گناه
مرور ترک گناهان این هفته
19. از امشب، هر شب قبل از خواب، بهترین اتفاقی که در طول روز برات افتاده رو به یاد بیار و بابت اون اتفاق خوب خدا رو شکر کن. "
11. امروز از دیدن نعمت هایی که بقیه تو زندگیشون دارن با تماااام وجودت خوشحال شو و خدا رو شکر کن
12. سجده شکر
13. تکرار و مرور هفت جلسه گذشته
#مثبت_باش ?
#انحرافات_جنسی در کودکان
قسمت دوم
راه پیشگیری چیست؟
‼️برای پیشگیری از رخ دادن این مسائل در فرزندانمون لازمه پیش از هر روشی با فرزندانمون روابط دوستانه برقرار کنیم و با آموزش صحیح از جنس مخالف اونهارو نسبت به جنس حقیقی مکملشون آشنا کنیم.?
با کنترل(در حد اعتدال) مسیرهای دسترسی و فضای مجازی و دوستان مدرسه و.... اونهارو از خطر قرار گرفتن در معرض آسیبهای فیلمهای پورن مصون نگهداریم.✅
با شناخت از دوستان نزدیک و سنجش روابط فی مابین سعی کنیم میزان وابستگی جسمی اوناهارو بسنجیم(چسبیدن بیش از حد. بوسیدن طولانی و متعددو....)⚠️
فرزندانمون رو به مدت طولانی با دوستان خود در منزل تنها نگذاریم.
در محیط مدرسه به فرزندان خود بی اطلاع سر بزنید.?
به فرزندانتون نوید این رو بدید که در سنی مشخص با بلوغ عقلی و کسب صلاحیت ازدواج, میتونن مکمل مرد و یا زن خود را کنار خود داشته باشن و درکنارش خوشبخت باشن و تا پیش از اون با کنترل غرایض و تمرین خودداری در پی کسب علم و پیشرفت باشند تا مکمل بهتر و لایق تری در کنار خود داشته باشند و همچنین با کم کردن سخت گیری های ازدواج در فرزندان,برقراری صحیح رابطه جنسی رو امری دور از دسترس برای فرزندان نکنید.?
در مواقع لزوم با ایجاد شرایط بحث به فرزند خود آموزش دهید که رابطه با جنس موافق از نظر اجتماع و عرف مردود بوده ک نشون از انحرافات اخلاقی دارد.?
توجه کنید, چک کردن ها همه روزه و همه هفته و افراطی نباشه و شکل و فرم چک کردن نداشته باشه?
همچنین سخت گیری ها بصورتی نباشه که باعث آسیب جدی تر بشه?
مادرانه,دلسوزانه,دوستانه و پر از عشق راهنما باشید.✔️
نکته:
اگر مدتی بررسی کردید و هیچ مورد شکی نبود به فرزندتون اطمینان کنین و مجدد بعد از چندین ماه ذره بین مادرانتون رو بکار بندازید و بررسیش کنین??
اخطار مجدد:
دائم در حال بررسی و چک کردن فرزند نباشید اما هرگز غافل نشین و تمامی تلاشتون پیشگیری از طریق آموزش باشه نه درمان ? ?
ادامه دارد ??
#مثبت_باش ?
#انحرافات_جنسی_کودکان
⭕️⭕️شاید حتی کلمه ی #بلوغ_زودرس برای برخی والدین ناملموس باشد!
مگر بلوغ زودرس مگر چه آسیبهایی دارد!؟!?
?در اینجا باید گفته شود که بلوغ زودرس در فرزندان پسر و دختر باعث کنجکاوی بیش از حد نسبت به جنس مخالف و اسیب های روحی و جسمی احتمالی میگردد.
⭕️ همچنین باعث بروز رفتار های غلط جنسی مثل
? #خودارضائی
?تماشای فیلم های #پورن
? #فتیشیسم
?کنجکاوی نسبت به روابط پدر و مادر و آسیب های دیگر میگردد. ❌
" ⚠️⚠️لطفاً پس از مطالعه ی این مقاله ی کوتاه، خود را با فرزندانتان قیاس نکنید، عبارتی که به کرات از پدر و مادر ها شنیده میشه این هست که من در زمان خودم بدن مادر را دیده بودم و درکی نداشتم!
یا تحریکی صورت نگرفت یا بلوغ زودس نشد یا....
❌❌اما به یاد داشته باشید سطح هورمون های محرک جنسی در هر کسی متفاوت است
❌همچنین هوش و قدرت تحلیل و درک فرزندان این دهه با چند دهه ی قبل نیس تفاوت شایانی دارد پس بشدت از این استدلال ها پرهیز کنید!⚠️⚠️"
❗️مادران مهربان،در مقابل فرزندانتان چه پسر و چه دختر، حدود لباس رو رعایت کنین??
❗️(فرزندان خصوصا پسر ها نباید سینه و باسن، لباس های زیر،ران ها از زانو به بالا را ببینند این موضوعات 100% خاستگاه روانشناسی دارند و بدون کمترین جهت دهی دینی عنوان شده اند)✅
❗️〽️⚠️به یاد داشته باشید، خطر بلوغ زودرس در کمین فرزندان شما هم خواهد بود?❣
#احتیاط_کنید ?
#مثبت_باش ?
?????????
#فرزند_پروری
برخی از والدین در بدترین اوقات به کودک دستور می دهند
? مثلا وقتی کودک دارد کارتون مورد علاقه اش را از تلویزون می بیند
خب معلوم است که بچه به حرفشان گوش نخواهد داد...❗️
#مثبت_باش?
☘ والدین آگاه بدانند
⚠️جایزه دادن بیش از حد
حس اکتشاف و خلاقیت کودک را کم می کند؛
⁉️ آیا کودکی خلاق میخواهید یا دفتری پر از ستاره!
?کودک باید از مسیر رشد و آموختن خود لذت ببرد
از اینکه میتواند دنیا را کشف کند و مسائل جدید یاد بگیرد
❌نه اینکه تمام هدف کودک در گرفتن جایزه بیشتر خلاصه شود.
#مثبت_باش?
حکایت?
?عارفی که 30 سال مرتب ذکر می گفت:
استغفر الله
?مریدی به او گفت: چرا این همه استغفار می کنی، ما که از تو گناهی ندیدیم.
جواب داد: سی سال استغفار من به خاطر یک الحمد لله نابجاست!
?روزی خبر آوردند بازار بصره آتش گرفته، پرسیدم: حجره من چه؟
?گفتند: مال شما نسوخته…
?گفتم: الحمدلله…
?معنیش این بود که مال من نسوزد مال مردم به درک!
?آن الحمدلله از سر خودخواهی بود نه خداخواهی
?چه قدر از این الحمدلله ها گفتیم و فکر کردیم شاکریم؟
#مثبت_باش?
? تفاوت کودک بیش فعال با کودک کم تمرکز چیست؟
?کودک "بیش فعال" علایم واضحی برای روانشناس و روانپزشک دارد:
چنین کودکی علاوه بر توجه نکردن به محیط اطراف، گیج، خشمگین و پرخاشگر است و نمی تواند هیچ کاری را کامل کند و تنبیه می شود و این تنبیه ها بر خشم و پرخاشگری اش می افزاید.
کودک بیش فعال همچنین پرسش های نا به جای زیادی مطرح می کند و بسیاری از کارهایش تکراری است.
?متاسفانه اصطلاح بیش فعالی میان خانواده ها مد شده است و آنها به محض این که می بینند کودک شان شیطنت می کند یا حواس پرت است موضوع را به بیش فعالی نسبت می دهند و اصرار می دهند که برای فرزندشان دارو بگیرند در حالی که این داروها کودکان سالم را بیمار می کند برای مثال :
?کودکان 4-5 ساله، کمتر می توانند بنشینند یا راه بروند و ترجیح می دهند دائما جست و خیز کنند و اگر این بالا و پایین پریدن ها که به خیال پدر و مادر شلوغ کاریست اتفاق نیفتد، مغز کودک کامل نمی شود.
?به همین علت است که ما معمولا در مهد کودک ها از مربی ها می خواهیم کودکان بی تحرک و بیش از اندازه آرام را معرفی کنند و از دیدگاه ما امکان دارد این نوع کودکان سالم نباشند.
بنابراین اگر فرزندی دارید که تمرکز ندارد اولین احتمال تان نباید بیش فعالی باشد.
گروه تخصصی روانشناسی کودک و نوجوان
#مثبت_باش ?
زندگی کاروانی است زود گذر
خرابه ای ناپایدار
تابلویی زیبا و فریبنده
میسوزد و میسوزاند و هیچ وقت
در آن رنگ حقیقت نمیگیرد
#مثبت_باش?
از پیرمردی پرسیدند :
چرا ناراحتی ؟؟
گفت : جا سیگاریم شکست !!
گفتند : مگر چقدر قیمت داشت ؟؟
گفت : به قیمتش نیست ...
تمام
*جوانی ام *
را در آن
سوزاندم
#مثبت_باش?
قسمت 151
مکث می کند...طولانی...صدای نفسهايش از حضورش مطمئنم می کند...وقتی حرف می زند که من نصف بيشتر
اشکهايم را ريخته ام
چی شده جلوه جان...واسم تعريف کن...برايش می گويم...از دردی که مثل جذام به دلم افتاده و ذره ذره وجودم را در خود حل می کند...از ناتوانيم در مقاوم بودن...در قوی بودن...در تنها...فقط و فقط... زن بودن....می گويم که انگار
خودم هم در تمام اين مدت پدر بودن کيان را پذيرفته بودم...با آن کنار آمده بودم...اينطور زن بودن از توان من خارج
...است...دوری کردن از کيان از توان من خارج است...چون او هم اين دوری را نمی پذيرد
در سکوت گوش می دهد...می گذارد داد بزنم...گريه کنم...ضجه بزنم...وقتی به ناله کردن می افتم...دکتر می
.شود...طبيب می شود...همراز و مشاور می شود...پدر می شود
من از مشکلاتت با خبرم دخترم...هيچ وقت از تو و کيان دور نبودم...حرفاتو می فهمم..شرايطت رو درک می کنم...و
اونقدر خوب می شناسمت و اونقدر ازت مطمئنم...که همچين مسئوليتی رو روی دوشت گذاشتم...نيروی من نيروی
علمه...نيروی تو نيروی عشقه...اين دو تا قابل مقايسه نيستند...بايد به خاطر کيان و آرامشش قوی بمونی...هر جا کم
آوردی با من تماس بگير...من کنارتم...کنار هر دو تونم ...اما نذار کيان بفهمه...من مطمئنم با کمک تو مشکل خيلی
زود حل ميشه...کيان طعم ارتباط با تو رو چشيده...شايد با ناراحتی و عذاب وجدان...اما شک نکن...اگه تو حس زن
بودن خودت رو بهش القا کنی...بهش اثبات کنی...خيلی زودتر از اون چيزی که فکر می کنی کم مياره...چون همين
...الانم...با همين شرايط بهت عادت کرده
ناله می کنم
اگه بره سراغ يه زن ديگه چی؟-
می خندد...آرام و مهربان...-نه عزيزم...درد کيان از بودن با زنهای ديگه نداشتن تو بود...مطمئن باش اگه خيلی بهش
فشار بياد...حتی با همون عذاب وجدان مياد سراغ خودت...من کيانو خيلی خوب می شناسم...خيلی بهتر از تو...تو فقط
عاشقی...عشق هيچ وقت بهت اجازه نداده کيانو درست بشناسی و درست ببينی...ازش يه بت ساختی...يه خدا...خدايی که محاله نقص داشته باشه...ضعف داشته باشه...مشکل داشته باشه...حاال که اين بت...اين تفکر اشتباه شکسته شده و از بين رفته...تو بهتی...پذيرشش واست سخته...اما از اين به بعد شوهرتو به عنوان يه انسان...درست و دقيق می شناسی...و
می فهمی که کيان...با تمام قدرت جسمانی..با تمام درايت و عقل و هوشش...با وجود جراح بودنش...موفق
بودنش...جذاب بودنش...بازم يه انسانه...يه انسان که مثل همه انسانهای ديگه يه جاهايی از زندگيش کم مياره...می بره...و نياز به کمک داره...می فهمی که فقط تو نيستی که غم داری...تو زندگيت مشکل داری...خيلی جاها شکست
خوردی...همه ما انسانها به صورت روزمره درگير
مسائل و مشکلات خاص خودمون هستيم...اگه تو از همون بچگی تو
ناز ونعمت و توجهات پدر و مادرت و اطرافيانت غرق بودی...کيان از دوازده سالگی همه اينا رو از دست داده...حس بد
سربار بودن...هميشه اونو که يه آدم مغرور و متکی به نفسه اذيت کرده...اما ببينش...در کارش موفق ترينه...توی محل
کارش محترم ترينه...از لحاظ رفتاری معقول ترينه...اون حتی ياد گرفته به تنهايی و شجاعانه با مشکلات روحی روانيش رو به رو بشه...بپذيره و به جنگشون بره...کاری که تو نکردی...از روز اول وا دادی...يه لحظه فکر کردی اگه تو
جای کيان بودی الان چه حال و روزی داشتی؟واقعا فکر کردی؟
ادامه دارد...
نویسنده P*E*G*A*H
حال خوب،انرژی مثبت، پاکسازی ذهن،معرفی کتاب،زناشوئی، سیاست زندگی فرزندپروری، سلامت
791 عضو
این بخش در حال طراحی می باشد