شد.
خانمی سی ساله بود که از سر و وضعش پیدا بود، روستایی نبود!
بعد از پرسیدن اسم و سن و سایر اطلاعاتی که باید ثبت می شد، شرح حال گویی آغاز شد.
غفاری دو دستش را روی میز گذاشته بود و گفت: بفرمایید. شروع کنید...
خانم بااین جمله آغاز کرد.
-گاهی اوقات طوری فکرهای جورواجور پیدا می کنم که فرصت نمی کنم آن هارا بگویم. بیشتر وقت ها پدر و مادرم منو وادار به اطاعت می کنند حتی در زمانی که غیر منطقی به نظر می رسه. از وضعیت کنونی خسته شدم. سریع یک موضوعی شادم می کنه و کمی بعد با کوچکترین حرکتی، ناراحت می شم!
نفسی تازه کرد و گفت: آقای دکتر، کم آوردم. خیلی وقت ها زمانم صرف خیالبافی های بی مورد می شه که هیچ کدومش تو واقعیت رخ نمی ده!
وقتی حالم خوبه، خیلی شادم و خوشحالم می رقصم و جشن می گیرم و خرید می روم، اما وای به روزی که حالم بد باشه... دنیام جهنم می شه. حالم که گرفته باشه، حوصله خودمم ندارم! مدام به همه چیز گیر می دم.
غفاری پرسید: چه چیزی ناراحتت می کنه؟
خانم فوری جواب داد.
-حرف مردم...
غفاری انگار توضیحات برایش کافی بود.
نگاهم کرد و مرا مخاطب قرار داد.
-خانم توکلی، گزارشات دقیق ثبت بشه. هرجا جاموندی اعلام کن صبر کنم.
-بله آقای غفاری.
غفاری سمت خانم نگاه کرد و گفت: شخصیت شما از نوع " شیدایی " است.
منتظر توضیح بیشتری بود. به دهان غفاری زل زده بود.
غفاری مثل بلبل برایش توضیح داد. من متعجب از این همه سواد و علم او بودم.
-شخصیت شیدایی یعنی تحریک پذیر... با کوچکترین محرکی دگرگون می شی.
یک وضعیت می تونه حالت رو دگرگون کنه.
توضیحات کامل غفاری واقعا نشان از تسلط و علم بالای او داشت.
نفر دومی که وارد شد، مردی سی هشت ساله با ظاهری نامرتب...
غفاری طبق معمول از او توضیح خواست.
مرد نگاهی به گلدان شمعدانی انداخت و گفت: تصمیم گرفتن برام خیلی سخته.
غفاری سکوت کرد تا ادامه بدهد.
-بیشتر وقت ها گرفتار تپش قلب هستم، گرفتاری های جزئی اعصابم را بهم می ریزده و پریشونم می کنه.. همیشه احساس خستگی و فرسودگی می کنم. یک ترسی عجیبی همیشه همراه منه. هیچوقت از پس مشکلاتم برنمیام...
غفاری نگاهی به من انداخت، انگار می خواست ببیند که من عقب نیفتادم!
منم انقدر به مباحث علاقه داشتم که به سرعت می نوشتم.
غفاری رو آقا کرد و گفت:
متاسفانه شما دچار« اختلال اضطراب فراگیر» هستی. اغلب نمی تونی احساس ارامش بکنی. سردرد داری؟!
-بله بیشتر اوقات.
-تپش قلب چطور؟! کجا ها بیشتر احساس فشار و درد داری؟
نوشته : محدثه نوری
ادامه دارد...
قسمت 53
کمی فکر کرد و گفت: بیشتر قلبم تیر می کشه؟ سرمم هی مدام گیچ میره. چاره چیه آقای دکتر؟
غفاری نگاهی
1401/09/13 22:28