مثبت_باش ❣

788 عضو

#نکته #خانومانه

?تعادل را حفظ کنید ?

?بعضی از خانوم ها متاسفانه از این ور بوم فاصله میگیرن و از اون ور بوم میفتن❗

اصلا بعضی ها انقدر افراط میکنن که "فرصت" را از شوهرشون میگیرن

مثلا انقدر هرروز صبح پیام صبح بخیر به شوهرش میده که اصلا به شوهرش فرصت نمیده که یه بار هم اون یه پیام واسش بفرسته

یا هرروز غذاهاش تزئین های آنچنانی دارن

یا تندتند کادو میخره واسه شوهرش

یا هرثانیه قربون صدقه ی شوهرش میره

?خانوم گلم مواظب باش
هرچیزی باید در حد تعادل باشه
کاری نکن که این اینکارا دل شوهرتو بزنن... یا براش عادی بشن... یا فرصت را از اون بگیری... زن باید یه مدت پایه ی زندگیش را با محبت بدون چشم داشت شروع کنه ?بعدش به شوهرش هم اجازه ی پارو زدن بده...


#مثبت_باش ?

1401/10/05 08:06

#مادرانه

?مهارت جرأت ورزی!!

این جملات رو حذف کنید :

⚠️"صدات رو نشنوم"
⚠️" ديگه نشنوم از اين حرفا بزني"
⚠️ "اين مسائل چرا نداره چون من ميگم"
⚠️"اين مسائل به تو ربطي نداره"

اگر ميخواهيد فرزندتان در جامعه زماني كه ديگران به او آسيب ميزنند يا تقاضاي اشتباه دارند، جرات اعتراض يا سوال كردن را داشته باشد، اجازه دهيد در محيط امن خانه ابراز وجود كند.
به جاي خاموش كردن يا از كار انداختن فرزندتان براي همه عمر روش درست اعتراض يا ابراز وجود را بياموزيد.


#مثبت_باش ?

1401/10/05 08:06

سلام ب دوستان عزیز
?چله پرفضلیت سوره یس
?چله پرفضلیت دعای 6 قفل
?چله حق الناس
❤ختم قرآن ماهانه
ب جمع مون بیاین تا باهم برای هم دعا کنیم ?❤
nini.plus/dostanbeheshty

1401/10/05 08:08

✅ روشن کردن‌ تیرگی بدن

✨حلقه‌های خیار و پوست خیار را روی قسمت‌های تیره بمالید. خیار هم بعد از اپیلاسیون پوست را خنک و التهاب را کم می‌کند و هم رنگ پوست را #روشن و #شفاف می‌کند.

#سلامت
#مثبت_باش ?

1401/10/05 12:13

✅ماسک برای از بین بردن خستگی پوست صورت

⚜این ماسک با تنظیم pH اپیدرم و رطوبت رسانی به پوست خستگی را از چهره می گیرد.

♨️ یک خیار را بشویید و با پوست ریز خرد کنید و در آب بریزید. اجازه دهید خیارها در یک ظرف چینی دربسته تا صبح در آب بماند. بعد آب را صاف و دستمالی را با آن نمناک کنید و روی تمام صورت جز دور چشم ها بزنید. این ماسک را می توانید تا 3 روز نگه دارید و استفاده کنید.

? برای دوستاتون فوروارد کنید ?

#سلامت
#مثبت_باش ?

1401/10/05 12:13

‌ ✅کرم دست

⚜ #نرم کننده وبرطرف کننده #لک های_قهوه ای و تیره روی دست

♨️10 قاشق غذاخوری روغن نارگیل، سه قاشق غذا خوری روغن شیرین و چهار قاشق غذاخوری موم زنبور عسل را در یک ظرف روی حرارت بخار آب قرار دهید. وقتی ذوب شد از روی حرارت بردارید و پنج قطره اسانس روغن لیمو به آن بیافزایید.
✨بعد از خنک شدن دست ها را با آن ماساژ دهید

? #سلامت?
#مثبت_باش ?

1401/10/05 12:14

✅ماسک صورت کلاژن ساز

⚜ این ماسک که از ویژگی های آنتی اکسیدان و ضد پیری شکلات استفاده می کند و با ترکیب با پروتئین موجود در شیر یا خامه باعث ایجاد یک ماسک فوق العاده برای پوست می شود.

?مواد لازم:
?2 قاشق غذا خوری پودر کاکائو
?شیر یا خامه
♨️شیر یا خامه را به پودر کاکائو اضافه کنید و آن را بر روی پوست صورت خود بمالید و پس از? 15 دقیقه آن را با آب بشویید.

? #مثبت_باش ?

1401/10/05 12:14

#سلامتی

? بيش از دو موز در روز نخوريد

مصرف موز به تعادل اعصاب كمك مي كند اما مصرف بيش از حد آن برعكس عمل كرده و تعادل اعصاب را بر هم ميزند

#مثبت_باش ?

1401/10/05 14:41

❗️قرص اورژانسى نقل و نبات نيست

خانوم هاى عزيز لطفا توجه كنيد كه قرص اورژانسی فقط در موارد اضطرارى استفاده شود.

بيشتر از 7_6 بار در سال نمي شود استفاده كرد.

#مثبت_باش ?

1401/10/05 14:42

#سلامتی

? خانم هایی که دچار افسردگی و وسواس شده اند برای درمان از میوه ها کمک بگیرند

? خوردن میوه افسردگی و وسواس را از بین می برد و نشاط آور نیز است

#مثبت_باش ?

1401/10/05 14:43

#فرزند-پروری

?جلوی بچه‌ها ...


?جلوی بچه‌ها قرآن بخوانید!
?جلوی بچه‌ها دعا بخوانید!
?مقابل چشم بچه‌ ها از خدای متعال بخواهید!
?دعا کردن و حرف زدنِ با خدا را عملاً یاد بدهید!
?جلوی بچه‌ها دروغ نگویید!
?غیبت نکنید!
?اظهار ذلتّ در پیش غیر خدا نکنید!
?طمع به مال را نشان ندهید!

✅اگر اینطور شد، فرزند ما هم اینطوری بار می‌آید..

? در عمل الگوی بچه ها باشیم نه در زبان.

1401/10/05 14:53

#حکایت

خروس و شيرى باهم رفيق شده و به صحرا رفته بودند .
شب که شد خروس برای خوابيدن روى يک درخت رفت و شير هم پاى درخت دراز کشيد .

هنگام صبح خروس مطابق معمول شروع به خواندن کرد .

روباهى که در ان حوالى بود به طمع افتاد و نزدیک درخت امده و به خروس گفت:
بفرمائيد پائين تا به شما اقتدا کرده و نماز جماعت بخوانيم!

خروس گفت : همان طورى که مى بينى بنده فقط مؤذن هستم ، پيش نماز پاى درخت است او را بيدار کن ..

روباه که تازه متوجه حضور شير شده بود ، با غرش شير پا به فرار گذشت .

خروس پرسید : کجا تشريف مى بريد؟ مگر نمى خواستيد نماز جماعت بخوانيد؟ روباه در حال فرار گفت : دارم مى روم تجدید وضو کنم .

#مثبت_باش ?

1401/10/05 15:02

#سیاست-زنانه

?
زن‌ها همیشه نگران چیزهایی هستند که مردان فراموش می‌کنند!

و مردان همیشه نگران چیزهایی هستند که زن‌ها به‌خاطر می سپارند.

#مثبت_باش ?

1401/10/05 15:11

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

#مثبت_باش ?

1401/10/05 15:50

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

#مثبت_باش ?

1401/10/05 15:50

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

#مثبت_باش ?

1401/10/05 15:50

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

#مثبت_باش ?

1401/10/05 15:51

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

#مثبت_باش ?

1401/10/05 15:51

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

#مثبت_باش ?

1401/10/05 15:51

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

#مثبت_باش ?

1401/10/05 15:51

#نکته

?مسواک هنگام استفاده باید کاملاً خشک باشد

❗️زیرا رطوبت موجب کاهش کارایی مسواک، در برداشتن پلاک های میکروبی دندان می شود.

#مثبت_باش ?

1401/10/05 22:54

?داستانی فوق العاده زیبا

زنی زیبا که صاحب فرزند نمیشد
پیش پیامبر میرود و میگوید از خدا فرزندی صالح برایم بخواه.

پیامبر وقتی دعا میکند ، وحی میرسد او را بدون فرزند خلق کردم.
زن میگوید خدا رحیم است و میرود.
سال بعد باز تکرار میشود و باز وحی می آید که بدون فرزند است.
زن این بار نیز به آسمان نگاه میکند و میرود.

سال سوم پیامبر زن را با کودکی در آغوش می بیند.
با تعجب از خدا میپرسد: بارالها، چگونه کودکی دارد او که بدون فرزند خلق شده بود. !

وحی میرسد: هر بار گفتم فرزندی نخواهد داشت، او باور نکرد و مرا رحیم خواند.
رحمتم بر سرنوشتش پیشی گرفت. با دعا سرنوشت تغییر می کند...

از رحمت الهی ناامید نشوید اینقدر به درگاهی الهی بزنید تا در باز شود...

ميان آرزوی تو و معجزه خداوند، ديواري است به نام اعتماد.

پس اگر دوست داري به آرزويت برسي با تمام وجود به او اعتماد کن.

هيچ کودکی نگران وعده بعدی غذايش نيست ! زيرا به مهربانی مادرش ايمان دارد.

#مثبت_باش ?

1401/10/05 22:56

?شهادت مظلومانه
?بانوی دوعالم
?حضرت فاطمه زهرا (س)
?تسلیت باد


امشب برای دل امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف صدقه یادتان نره

اللهم عجل لولیک الفرج

#مثبت-باش ?

1401/10/05 22:59

قسمت 56
با عصبانیت به من می توپد.
-من نمی فهمم‌تو چت شده. نه به اون روزهایی که دنبال بهونه بودی برای ملاقات متین، نه به الان که با پا پیش می کشیشو و با دست پس پی زنی.
حالت طبیعی خود را حفظ می کنم.
-گفتم چیزی نشده. اصلا حواسم به سیما نبود. اگه زود برگشتم اونجا می رم برای کمک...
به اتاق می روم و لباس هایم را به تن می کنم. با بی میلی نگاه به ساعت می اندازم و به انتظار آمدنش می نشینم

زن موجودی ضعیفی است. این جمله را از بچه گی از دهان پدر، مادر، اقوام و همه‌ی اطرافیان شنیده ام. جمله ایی که از بن و ریشه اشتباه است و اشتباه تعریف شده است. ای کاش به جای ضعیف بودن زن به ما می گفتند زن موجود ظریفی است. من‌ ظرافت زنانه را در ضعف آن نمی بینم. او آنقدر ظریف و با احساس است که خداوند روح مادری را در دامن وی نهاده است. زن مهربان و لطیف است. زن هرگز ضعیف نیست و اگر در تمدن ما زن را ضعیف و ناتوان شمرده اند، اشتباه و غلط است. شاید از لحاظ توان بدنی در مقابل جنس مرد از درجه پایین
تری برخورد است ولی هرگز نمی توان او را به طور کلی ضعیف شمرد. زن آنقدر قوی است که می تواند مادری را تجربه کند. حسی پر از درد، حسی پر از عشق...
صدای ویبره گوشی مرا از لاک خود بیرون می کشد. از جایم برمی خیزم و خداحافظی نرمی می کنم‌ و به سمت در می روم.
من به خود قول داده ام هرگز ضعیف نباشم و با قدرت تمام حرف دلم را به زبان می‌آورم. با تمام سیاست های زنانگی ام از حق خود دفاع کنم. من به عنوان یک دانشجوی روانشناسی باید آنقدر پر قدرت باشم که بتوانم در مقابل متین ایستادگی کنم. در را باز می کنم و چهره ی صبور و آرامش به یکباره قلب یک زن را متزلزل می کند. من چه می بینم؟ چرا همان دانشجوی رشته روانشناسی در برابر صلابت مردش، اینگونه نرم و خام می شود. پس بی جهت نمی گویند که زن ضعیف است.
-سلام.
جوابش را آرام‌می دهم و بدون صحبتی سوار می شوم.
به دنبال من سوار می شود و نگاهم می کند.
-اتفاقی افتاده غزاله؟
پلک هایم را می توانم در برابرش ببندم و او را نادیده بگیرم. با عطر تنش چه کنم؟
-غزاله!
نگاهش می کنم و مصداق جمله ی 'زن ضعیف است' نمی شوم.
-اینجا مکان مناسبی نیست. باید باهات حرف بزنم. همین الان...
خیره به من می ماند، ولی من به جاده خیره می شوم و خاموش می شوم.
چند ثانیه ایی می گذرد. خودرو را روشن می کند و پدال گاز را محکم فشار می دهد ولی طاقت نمی آورد و باز سکوت را می شکند.
-از من ناراحتی؟
جوابی نمی شنود.
-غزاله من‌کاری کردم که اینطور ناراحتی؟
و باز جوابی نمی شنود.
-آهاااا. من که به خاطر رفتار دیشبم معذرت خواستم. باور کن حال مامان، منو داغون

1401/10/05 23:05

کرد.
نگاهم می کند. پلک نمی زنم و باز جوابی نمی شنود‌
-غزاله دارم دیوونه می شم، می گی کجای کار می لنگه؟
با عصبانیت نگاهش می کنم و محکم لب می زنم‌
-کل کار می لنگه. از اولش...، از روز آشنایی مون...، از پنهان کاریت...، از اعتماد بی جای من. کل کار می لنگه آقا متین.
خشمم را از ریه ام فوت می کنم.
-کجای اعتمادتو بی جواب گذاشتم غزاله؟
با عصبانیت کنترل شده‌ای ادامه میدهد..
-خیلی بی انصافی. طوری حرف می زنی انگار جرم کردم.
با چشمان گرد شده و صورت غیظناک نگاهش می کنم‌ و عصبانیتم را در حنجره ام خالی می کنم.
-بی انصاف منم یااااتوووو.

نویسنده : ملودی

ادامه دارد...

قسمت 57


. تعادل رانندگی از دستش خارج می شود و محکم کنار جاده ترمز می کند و اینبار او با صورت خشمگین نگاهم می کند.
-درست حرف می زنی یا نه؟ اینقدر برام معما طرح نکن. صاف و پوست کنده برو سر اصل مطلب.
زیپ کیفم را باز می کنم و تلفن همراهم را خارج می کنم و عکس های سیو شده ی آن زن را را جلوی صورتش نمایش می دهم‌.
-اصل مطلب اینه... اصل مطلب این زنه. اصل مطلب من احمقم که گول حرفاتو خوردم. اصل مطلب اینهههه متین.
چانه اش می لرزد و رنگش می‌پرد. انگار خبری از متین قبلی نیست و حتی حالت ظاهری صورتش تغییر می کند.
-این عکسو از کجا آوردی؟
سوالش را با سوال جواب می‌دهم‌.
-این کیه متین؟ کیه؟
صدایش آرام تر از قبل می شود.
-دوست قدیمی.
خنده تمسخرآمیزی تحویلش می‌دهم...
-ههه... دوست قدیمی که دو ساعت پیش باهاش قرار داشتی؟
موهای پر پشتش را میان انگشتانش فرو می برد و کلافه جواب می دهد.
-تو گوشی منو چک کردی؟
سرم را تکان می دهم و با انگشت نم از چشم می گیرم‌.
-نه.
سرش را میان انگشت دو دستش فشار می دهد.
-تو چکار کردی غزاله. چکار کردی...؟
سینه ام را از دی اکسید انباشته خالی می کنم.
-حق من نبود متین. نبود...
چشمانش را محکم‌می بندد و توجهی نمی کند.
-تو که بریدی و دوختی زنگ می زدی ازش همه سوالاتت‌رو می‌پرسیدی و جواب می‌گرفتی.
نفسش با حرص بالا می آید و عصبانیت را در چهره اش می بینم‌.
-حالم خیلی بده... خیلیییی.
خودرو را روشن می کند و بدون صحبتی به سمت شمال شهر می رود. سکوت بین هر دوی ما را فرا می گیرد و تنها زمزمه آرام اهنگ و اشک ریختن من است که سکوت را گاهی خدشه دار می کند.
بام تهران که می رسد از خودرو پایین می آید و با اشاره به من می فهماند که پیاده شوم. با حالی خراب کنارش می ایستم ولی نگاه خیسم را به دور دست ها می اندازم و حتی به او نگاه نمی کنم.
-می شه گریه نکنی؟
عصبانیتی در صدایش نیست.
-گفته بودم از گریه بی زارم‌. تنها صلاح پر قدرت شما زن هااااا. گریه نکن غزاله.
خودم را جمع می

1401/10/05 23:05