791 عضو
قسمت 20
سر کوچه ی بن بستمان از مهناز خداحافظی کردم و در رنگ و رو رفته مان که نیمه باز بود را هول دادم و به حیاط پا گذاشتم.
با دیدن صحنه ی پیش رویم، کوله و ساکم را روی زمین انداختم و به طرف مامان که سلاله را بغل کرده بود و هر دو اشک می ریختند، قدم هایم را تند کردم.
کنارشان روی زمین نشستم و به جای سلام و احوالپرسی با نگرانی پرسیدم: چی شده؟
سلاله از آغوش مادر بیرون آمد و توانستم و خون خشک شده روی بینی و گوشه ی لبش را ببینم. چشمان درشت و زیبای سبز رنگش که به مامان رفته بود، از گریه کاسه ای خون شده بود.
- چی شده؟ چرا هیچی نمیگین؟ مردم از نگرانی. اتفاقی برای کسی افتاده؟
سلاله هق زد: دیگه می خوای چی بشه؟ این فریبرز نامرد باز اومده.
اخم هایم را درهم رفت.
- واسه چی اومده؟
- مثل همیشه دیگه. اومده بود باز پول موادش رو از من بگیره. این دفعه می گفت اگه پول رو ندی بچهها رو ازت می گیرم.
حرص زدم: غلط کرده.
از جا بلند شدم و کوله ام را روی شانه ام انداختم.
- می دونم باهاش چی کار کنم.
مامان با نگرانی بلند شد.
- کجا می خوای بری؟ ولش کن مادر. باز تو شرخر شدی!
توجهی به صدا کردن ها و لقبی که به نافم بست نکردم و از خانه بیرون زدم.
با قدم های بلند و پر حرص از خیابان ها می گذشتم.
میگفتند کم طاقتی، شرخری، تندی و صبر را نمیشناسی! اشکالی ندارد بگویند؛ بله من کم طاقت بودم و تحمل ظلم و حرف زور را نداشتم، اصلا دلم میخواست چشم روی دختر بودنم ببندم و مثل پسرها رگ غیرتم را قلنبه کنم در برابر خانواده ام، خانواده ای که مرد نداشت، دختر شرخر را میطلبید دیگر... نمیطلبید!؟
فاصله ی چندان دوری نبود و آن قدر هم از حرص و عصبانیت سریع راه می رفتم که خیلی زود به میدان تره بار رسیدم.
وارد فضای شلوغ و پر از رفت و آمد آن جا شدم. می دانستم که فریبرز در کدام غرفه است. با قدم های تند و در حالی که از عصبانیت نفس نفس می زدم، مقابل غرفه ایستادم. در آهنی را طوری هول دادم که محکم به دیوار برخورد کرد و صدای بدی داد.
فریبرز که میان چند جعبه و کارتن میوه ها خواب بود، با شنیدن صدای در با هول از جا پرید و هراسان به من نگاهی کرد. در را بستم که چشم فضول ها شرخری ام را شاهد نباشند.
- تو اینجا چی کار می کنی؟
بی حرف با نفرت نگاهش کردم و به سمتش رفتم و از حرص لگدی به جعبه ها زدم که چون پشتشان خالی بود همگی سقوط کردند و میوه ها روی زمین پخش شدند.
از جا بلند شد و با عصبانیت نگاهم کرد و روی سر کچل شده اش کوبید: چی کار می کنی دختره ی دیوونه؟ چرا اینا رو به هم ریختی؟ بیچاره م کردی که!
نگاهش را بین میوه ها که پخش و پلا شده بودند، چرخاند و با ناله
ادامه داد: می دونی چه قدر باید خسارت اینا رو بدم؟
بی توجه به حرفش رو به رویش ایستادم و برای دق دادنش با چند لگد موزها را له کردم و غریدم: تو چرا دست از سر آبجی من برنمی داری؟ هان؟ واسه چی همش میای در خونه و با تهدید کردن هات می ترسونیش؟ طلاق گرفته مثلا. مهریه اش هم که ازت نخواست. خود دادگاه حق صلاحیت رو داد به سلاله که بچه هاش رو بزرگ کنه حالا چیه هی میای زرزر می کنی و میترسونیش! به جان خود سلاله قسم میخورم فریبرز یه بار دیگه بیای زر بزنی و تهدید توخالی کنیش تن بابات رو تو گور می لرزونم از عاقبت پسرش، فهمیدی!
پر اخم مثل من صدایش را بالا برد: به تو چه آخه بچه؟ کسی بزرگتر از تو نبود که بیاد از آبجیت دفاع کنه؟
اخم هایم را بیشتر درهم کشیدم.
- آره. من بچه ام. وقتی تو بزرگتری مثلا و اون رفتار رو با زنت می کنی، من بچه باشم بهتره. اصلا دلم نمی خواد بزرگ بشم که یکی عین تو بشم.
نویسنده : فاطمه و زهرا
ادامه دارد...
#قصه
داستان سگ ناراضی
✅هدف از قصه امشب: شادی کردن و لذت بردن در زندگی هست.
? @man_va_bacham
روزی روزگاری توی یه خونه کوچیک و قشنگ که توی یه روستای سرسبز قرار داشت یه سگ کوچولو و پشمالویی به اسم کودی زندگی میکرد ، اما کودی اصلا از زندگی خودش راضی نبود و احساس خوشحالی نمیکرد. یه روز همینطور که توی باغچه دراز کشیده بود یه گربه رو دید که بالای دیوار نشسته بود ، کودی پیش خودش آرزو کرد که ای کاش اونم میتونست مثل اون گربه از جاهای بلند بالا بره و مثلا بره رو دیوار بشینه ، کودی از اینکه نمیتونست مثل گربه بره بالای دیوار خیلی ناراحت و غمگین شد. به خاطر همین وقتی صاحب کودی براش ظرف شیر صبحشو آورد اصلا خوشحال نشد و دمشو براش تکون نداد.
بعد از اینکه کودی یه چرت کوچولویی زد پیش خودش گفت که بهتره برم پیش ماهی قرمز کوچولو که توی برکه شنا میکنه و اونو ببینم. وقتی کودی به برکه رسید دید که ماهی قرمز کوچولو داره برای خودش توی آب شنا و آب تنی میکنه ، کودی یه لحظه ناراحت شد و پیش خودش فکر کرد که ای کاش منم میتونستم مثل ماهی قرمز کوچولو توی آب زندگی کنم. بعد رو کرد به ماهی و بهش گفت : ماهی کوچولو من خیلی دلم میخواست که میتونستم مثل خودت توی این آب خنک آب تنی کنم. ماهی قرمز کوچولو که فهمید دوستش کودی از چی ناراحته بهش گفت: منم آرزو داشتم میتونستم مثل خودت روی این علفا و چمنای گرم و نرم غلط بزنم و بازی کنم و خوشحال باشم.
چند روزی گذشت تا اینکه یه روز کودی یه گنجشک کوچولو رو دید که روی شاخه درختی نشسته بود ، کدی به گنجشک گفت : گنجشک کوچولو من خیلی دلم میخواست که میتونستم مثل شما پرواز کنم ، من بهت حسودیم میشه. گنجشک کوچولو لبخندی به کودی زد و بهش گفت: منم آرزو داشتم که میتونستم مثل شما تمام روز رو بازی کنم اون جوری دیگه مجبور نبودم برای خودم لونه بسازم و همش دنبال غذا بگردم چون بالای کوچیکم خیلی خسته میشن. بعد کودی همونجور که داشت برای خودش راه میرفت چشمش به یه الاغ افتاد که داشت بار میبرد ، الاغ رو کرد به کودی و بهش گفت: خیلی خوشبختی چون مجبور نیستی مثل من بار به این سنگینی ببری ، خروس که این حرف الاغ رو شنید به کودی گفت: آره واقعا خوش شانسی چون مجبور نیستی مثل من صاحبت رو صبح خیلی زود از خواب بیدار کنی و خودت صبح زود از خواب بیدار شی. گوسفند هم که داشت حرفای دوستاش رو میشنید سرشو به علامت تایید تکون داد و گفت: خوش به حالت چون مثل من مجبور نیستی صبر کنی تا پشماتو کوتاه کنن و بچینن ، من از چیده شدن پشمام بدم میاد. کودی که داشت حرفای دوستاشو میشنید پیش خودش فکر کرد که این اصلا درست نیست که
به خاطر چیزایی که داره خوشحال و راضی نباشه ، اون متوجه شد که هر کدوم از دوستاش برای خودشون مشکلاتی دارن ولی این باعث نشده که خوشحال نباشن ، به خاطر همین از فردای اون روز کودی تصمیم گرفت که از زندگیش لذت ببره و از خودش و زندگیش راضی باشه و نگران هیچ چیزی هم نباشه. بله عزیزای دل ، ما هم باید بابت نعمت هایی که بهمون داده شده و چیزهایی که داریم خوشحال و شاد باشیم و خودمونو همونجوری که هستیم دوست داشته باشیم.
?#مثبت_باش
چگونه زندگی کنیم!
1. اعتقاد: اهالی روستايی تصميم گرفتند که برای نزول باران دعا کنند! روزی که تمام اهالی برای دعا در محل مقرر جمع شدند فقط يک پسربچه با چتر آمده بود...!
اين يعنی اعتقاد...
2. اعتماد: اعتماد را می توان به احساس يک کودک يکساله تشبيه کرد! وقتی که شما آنرا به بالا پرتاب می کنيد او ميخندد ..... چرا که يقين دارد که شما او را خواهيد گرفت!
اين يعنی اعتماد...
3. اميد: هر شب ما به رختخواب می رويم بدون اطمينان از اينکه روز بعد زنده از خواب بيدار شويم.ولی شما هميشه برای روز بعد خود برنامه داريد!
اين يعنی اميد...
با اعتقاد و اعتماد و اميد زندگی کنيد!
شبتون زیبا?⭐
#پدر در نگاه #دختر
قوی ترین مرد است!
?رویای اورا با کمبود توجه،خراب نکنید
?اگر دختر ازتوجه پدر لبریز نشد
بیکار نمی نشیند توجه را از دیگران میگیرد
?او نیاز به توجه یک مرد دارد.
#مثبت_باش ?
??
گاهی حساسیت والدین به رفتار بد بچه ها در مهماني ها دامن میزند..
والدین به دلیل نگرانیهای خودشان، قبل از آنکه اتفاقی بیفتد بچه را از بعضی از کارها منع می کنند .
کودک از این طریق به حساسیت والدینش پی می برد و مخصوصا اقدام به انجام رفتار ممنوع شده می کند
ذهن کودک به محض ورود به جمع به سمت رفتارهای ممنوع می رود .
در مورد خردسالان و بچه های زیر پنج سال بهتر است ...
از تذکر های مکرر خودداری شود
از حضور در مهمانی های طولانی خودداری شود
?فرزندپروری #مثبت_باش ?
???
??
?
#حرف_شنویی
? براي اينكه فرزند #حرف_شنويي داشته باشيد.
? با او واضح و شفاف صحبت کنید .
? به او بگویید که چه کاری می خواهید انجام دهد ؟
? به او بیاموزید که چگونه آن کار را انجام دهد؟
مثلاً وقتی از فرزندتان می خواهید اطاقش را مرتب کند ،
طریقه ی انجام این کار را نیز برایش بازگو کنید:
? لطفا تختت را مرتب کن !
? لباسهای کثیف را داخل حمام و لباسهای تمیز را در کمد بگذار !
? اسباب بازیها را روی قفسه و کتابها را در جای خود قرار بده !
در این صورت کودک می داند از کجا و چطور شروع کند
وقتی او نداند که منظور شما چیست؟ نمیتواند فرمان شما را اجرا کند ، این امر باعث سوتفاهم شما شده و تصور میکنید که او لجبازی میکند و حرف گوش نمیکند .
?فرزندپروری #مثبت_باش ?
✍یک تکنیک مهم برای ایجاد آرامش در خانواده??
?برای ایجاد آرامش چند روش و تکنیک وجود داشته دارد.
اوّلین روش برای آرامش، آرامش های کلامی است؛
یعنی اگر پدر و مادر بخواهند به فرزند خود آرامش دهند
باید در ارتباط کلامی خود با نوجوان دقّت کنند.
نوجوانان آتش زیر خاکستر هستند؛
یعنی نیاز به یک باد و نسیم دارند تا آتش درونشان شعله ور شود؛
❗️ لذا پدر و مادر نباید بگذارند که این تلاطم و برانگیختگی در نوجوان به وجود بیاید.
❗️ یکی از چیزهایی که آدم را خیلی عصبی می کند، بد حرف زدن است.
در روایات دینی ما آمده است که:
"زیبا سخن بگویید تا زیبا سخن بشنوید"؛
لذا اگر پدر و مادر بخواهند از نوجوان سخن زیبا بشنوند
✌️ باید با او زیبا سخن بگویند.
?فرزندپروری #مثبت_باش ?
#فرزند_پروری
? با فرزندتان حرف بزنید
اتفاقاتی که در طول روز برایتان رخ داده را با فرزندانتان در میان بگذارید یا خاطره ای از دوره کودکی خود برایشان بازگو نمایید.
در این حالت جوی از نزدیکی واقعی بین خود و او ایجاد نموده اید.
این امر باعث می شود که فرزندتان نیز مسائلی مشابه که زیاد میلی به بیان آنها ندارد را با شما در میان بگذارند، همدردی کند و ارتباط برقرار نماید و از این طریق بیشتر با دنیای فرزندتان آشنا شوید.
♦️ شاید با این کار به او اعتماد و اطمینان کافی بدهید تا مشکلی را که با آن درگیر است مستقیماً و راحت با شما مطرح کرده و برای حل آن از شما کمک بخواهد.
#مثبت باش?
?لطفا زود قضاوت نکن
?صبح شد و مرد با انرژی و حس خوب مطابق هر روز سوار بر اتومبیلش شد و بهسمت محل کارش حرکت کرد.
?در جاده دوطرفه، ماشینی را دید که از روبهرو میآمد و راننده آن، خانم جوانی بود.
?وقتی این دو به هم نزدیک شدند، خانم در یک لحظه سر خود را از ماشین بیرون آورد و به مرد فریاد زد: «حیووووووووون!»
?مرد متعجب شد اما بلافاصله در جواب داد زد: «میمووووووون»
?و هر دو به راه خودشون ادامه دادند.
?مرد بهخاطر واکنش سریع و هوشمندانهای که نشون داده بود، خشنود و خوشحال بود و در ذهنش داشت به کلمات بیشتری که میتونست تو اون لحظه بار اون خانم کنه، فکر میکرد و از کلماتی که به ذهنش میرسید، خندهاش میگرفت.
?اما چند ثانیه بعد سر پیچ که رسید حیوانی وحشی که از لابهلای درختان کنار جاده درآمده بود، با شدت خورد توی شیشه جلوی ماشین و اتومبیل مرد بهسمت آن درختان منحرف شد.
?و آنجا بود که متوجه شد حرف اون خانم هشدار بوده نه فحش و فهمید اسیر قضاوتکردن زودهنگام شده.
#مثبت_باش?
#سیاست_های_زنانه
هنگامی که با همسر خود بیرون هستید نشان دهید که از بودن کنار او #خوشحال هستید
•دست اورا بگیرید، به او لبخند بزنید و
هیچگاه در #جمع_همسر خود را تحقیر نکنید.
#مثبت_باش?
#خانواده_خوشبخت
به خودتان، نوع لباسی که میپوشید، ظاهر زندگی تان و دست پخت تان توجه کنید.
•بی انگیزگی شما در #رسیدگی به اوضاع خانه، خورد و خوراک و پوشش؛
در همسرتان نیز تاثیر میگذارد.
•به وضع ظاهری #همسرتان اهمیت دهید.
و برای مرتب کردن و اتو کردن لباسهایش با عشق وقت بگذارید.
مطمئن باشید او متوجه این موضوع میشود.
#مثبت_باش?
#سلامتی
?خواص فوق العاده موز?
? سرشار از ویتامین C E و ?
تیامین
نیاسین
آهن
کلسیم
پتاسیم
منیزیم
فسفر
مس
آمینواسیدها
?مفید برای?
تقویت عضلات
بهبود کیفیت خواب
بالابردن سیستم ایمنی
#مثبت_باش?
#کودکانه
وقتی مادر بچه را از پدر می ترساند، دو تا مشکل پیش می آید:
اول اینکه یعنی:
«عزیزم، من ضعیف و بی عرضه ام،
باید وایستی پدرت تو رو ادب کنه»
دوم اینکه وحشت ایجاد می کنیم،
زمانی که این پسر یا دختر نیاز به پدر دارد، دیگر پدر ندارد. چون از او می ترسد رابطه قطع است.
دوره ی نوجوانی ، آنجاست که متوجه اشتباهمان می شویم. بچه ها را از پدرانشان نترسانیم.
#مثبت_باش?
? عبارات تاکیدی (ثروت)
باورهای ثروتساز ?
? من دست به هرچی میزنم طلا میشه?
❤️ ثروتمند شدن خیلی طبیعیه☺️
? من هر روز ثروتمندتر میشم???
? پول درآوردن مثل آب خوردنه?
✨ من لایق ثروت هستم?
?دنیا پر از پول و فراوانیست?
? نعمتها و ثروتها بی نهایت هستند
⭐️پول دنبال منه ????♀️?
? من در هر شرایطی به راحتی پول میسازم?
? من مغناطیس ثروت و خوشبختیم?
?من هر کجا سرمایه گذاری کنم از فضل خدا سود زیادی میکنم ?⬆️?
❣من توانایی پول سازی دارم???
? پول درآوردن آسانترین کار دنیاست?
? درآمد من هر روز بیشتر و بیشتر میشه???
#مثبت_باش ?
#مثبت_باش
هر روز با صدای بلند به خودتون بگید ?
من قوی هستم ? من میتوانم❤️ من قادر به انجام هر کاری هستم ?من به خودم و توانایی های خودم ایمان دارم ? من به تصمیمگیری های خودم اطمینان دارم ? من ارزشمند و منحصر به فرد هستم ? وجود من در جهان هستی ارزشمند است ? من تاج سر دنیا هستم ? من خودم را باور دارم ? من خودم را دوست دارم ? من برای خودم احترام زیادی قائل هستم ? من مهمترین شخص زندگیم هستم ? من برای دیگران آرزوهای خوب می کنم و آرزوهای خوبم نیز به واقعیت می پیوندند ❤️ من قلبی آکنده از عشق به خودم ،به بشریت و به این کهکشان دارم ? عشقی که از من به دیگران می جوشد مرا تقویت می کند ?
#مثبت_باش ?
#والدین_آگاه_بدانند
✍ از روش های عالی برخورد با رفتار نامطلوب کودکان این است که
در زمان انجام دادن کارهای نامطلوب و ناپسند، توجهی نشان ندهیم و بعد به ذکر کارهای خوب و مطلوب گذشته کودک بپردازیم.
? به طور مثال: یادته هفته پیش تو کارهای خونه به من کمک کردی؟
❤️چقدر اون کارت رو دوست داشتم.
✴️ وقتی کودک متوجه بشه که رفتارهای ناپسندش مورد توجه قرار نمیگیرد
و رفتارهای مثبت گذشته، هنوز در ذهن والدین است،
✅ پس سعی می کند تا آن رفتارها را بیشتر انجام دهد.
?فرزندپروری #مثبت_باش ?
#والدین_آگاه_بدانند
✔️رفتار درست بچه ها را تقویت کنید
رفتار درست بچه ها را تقویت کنید
❗️ نه بد رفتاری شان را.
✔️درخواست های مؤدبانه ی بچه ها را تقویت کنید
⛔️ نه نالیدن ها
⛔️فریاد زدن ها
⛔️کج خلقی ها
⛔️ یا قهر کردن هایشان را.
?سعی کنید بحث و گفت و گوهای آرامی را که در بینتان وجود دارد، چند برابر کنید،
?نه مجادله کردن، پافشاری و جنگیدن هایی که گاه و بیگاه بینتان به وجود می آید.
?فرزندپروری #مثبت_باش ?
#بد_بویی_عرق_بدن??
?علت اصلی بدبویی بدن بیشتر ناشی از افزایش مواد زائد در بدن است که وقتی فضولات بدن دفع نشود معمولا موجب بدبویی عرق بدن میگردد??
??که برای جلوگیری از آن باید تغذیه را اصلاح نمود و از مصرف مواد کارخانهای مثل فست فودها، چربی و سرخکردنیها و تنقلات از قبیل چیپس خود داری نمود.
??انجام حجامت و فصد بسیار مفید میباشد
✍?مصرف عرق کاسنی و شاهتره و خوردن خوراکیهای خوشبو مثل گلاب و هل
#مثبت_باش?
سیاست-های_زنانه
??زنان براي تاثيرگذاري بيشتر بر مردان و اين که به غرغرو بودن متهم نشوند، بهتر است به جاي کلمه ي «تو» از کلمه ي «من» در صحبتهايشان استفاده نمايند.
مثلاً به جاي اين که بگويند «تو به من بي توجهي»، «تو منو درک نمي کني»، «تو همه مسئوليتها رو رو دوش من گذاشتي»
و ...
بگويند: «من احساس مي کنم منو درک نمي کني»، «من احساس مي کنم در انجام کارها تنها مانده ام» اين جملات به مراتب حالات دفاعي کمتري را در مردان ايجاد مي کند...
#مثبت_باش?
#سیاست_های_زنانه
??هیچ گاه همسرت را به عمد آزمایش نکن، سعی کن صبور و منطقی باشی و با زیر #نظر داشتن او در شرایط طبیعی به خواسته ات برسی.
•زیرا در آزمایشهای عمدی به این علت که او از تو توقع #چنین رفتار غیر منتظره ای را نداشته احتمال دارد عکس العملی خلاف میل باطنی اش انجام دهد، ضمن اینکه از اعتمادش نسبت به تو شدیدا کاسته می شود.
#مثبت_باش?
آرامش زندگیت
رو فدای حرف دیگران نکن
اونا تورو یادشون میره
اما این تویی که با حال بد زندگی میکنی
#مثبت_باش?
#سلامتی
♻️گلودرد،گرفتگی صدا،تورم حلق وگلو♻️
✔️ چهار تخمه بخاطر داشتن لعاب به نرمی سینه کمک میکنه و تورم گلو و گرفتگی صدا رو تسکین میده??
↩️ یک قاشق مرباخوری چهار تخمه رو داخل یک فنجان آب جوش ریخته و درش رو بذارید تا دم بکشه و لعاب بده و بعد نوش جان کنید ☺️
#مثبت_باش?
حال خوب،انرژی مثبت، پاکسازی ذهن،معرفی کتاب،زناشوئی، سیاست زندگی فرزندپروری، سلامت
791 عضو
این بخش در حال طراحی می باشد