رمان رعیت خان🔥♥

39 عضو

پاسخ به

چن سالتونه

28

1401/09/27 01:27

پاسخ به

نمیدونم کی بود ولی بهش میگفتم دادا‌ش ولی عاشقش شدم تو خواب همش قیافش جلو چشمم

تاثیرات رمانه??

1401/09/27 01:28

پاسخ به

28

21

1401/09/27 01:28

پاسخ به

بعد هیچکس مثل من پارت نمیزاره دیر دیر میزارن من خیلی زود زود گذاشتم

این حرفت قبول دارم واقعا دمت گرم

1401/09/27 01:30

منم 20

1401/09/27 01:31

من مجردی یه عالمه رمان میخوندم

1401/09/27 01:31

همشون ابکی بود اما این رعیت خان بعد جور تو دلم نشسته

1401/09/27 01:31

اره

1401/09/27 01:31

پاسخ به

تاثیرات رمانه??

ن بخدا

1401/09/27 01:36

پاسخ به

همشون ابکی بود اما این رعیت خان بعد جور تو دلم نشسته

هوم

1401/09/27 01:36

پاسخ به

21

ای جانم

1401/09/27 01:37

پاسخ به

پارت اومد

کووووو

1401/09/27 01:37

??????زهرا یا اینو بزار یا اونو

1401/09/27 01:41

عروس برادرم✨♥️
#Part297?
حکیمه با گریه ادامه داد

_اقا... خانم.... به ولا من نمیدونم

چی چی شده!

سرشو پایین انداخت

و سر طلا خانمو با لرز و

ترس بیشتر

به خودش

فشرد

_ ب به خ.دا من من اوم ددم دیدم
دیدم که.. که... طلا خانم خ.ون.ین اینجا افتاده...

من من خبر ندارم....


خان با قدم های لرزون نزدیک طلا خانم شد

و من بیشتر تو خودم

جمع شدم...

از مریم اینبار پرسید که سکوت کرد


نکنه میخواد اسم منو

به زبون بیارره؟؟

⊰᯽⊱┈── ✨ ⃟♥️──┈⊰᯽⊱

1401/09/27 10:10

سلامم

1401/09/27 10:11

صبحتون بخیر

1401/09/27 10:11

سلام خوبی آبجی

1401/09/27 10:12

صبح بخیر

1401/09/27 10:12

سلام عزیزم صبح شمام بخیر

1401/09/27 10:12

پاسخ به

سلام خوبی آبجی

قربونت به خوبیت

1401/09/27 10:14

???

1401/09/27 10:14

فدات

1401/09/27 10:15

زهرا جون پس این رمان چیشد

1401/09/27 11:20

پاسخ به

عروس برادرم✨♥️ #Part297? حکیمه با گریه ادامه داد _اقا... خانم.... به ولا من نمیدونم چی چی شده! سرشو...

بقیه نداره

1401/09/27 11:47

پاسخ به

زهرا جون پس این رمان چیشد

نیومده فعلا?

1401/09/27 11:55