عروس برادرم✨♥️
#Part299?
تا حالا عصبانیتشو ندیده بودم...
اون با همه مهربون بود.
نمی تونستم این روشو باورم کنم
تو باورم نمی گنجید
مریم هم که ماتم زده کنار پله ایستاده بود
رو هم روبه روش قرار گرفت و عصبی
سه تا سیلی محکم تو صورتش کوبوند
چشم هام از حلقه بیرون زدن
و اشکام ریختن ...
به زودی سر منم همین بلاا رو میاوردن...
بدتر از اون شاید ...
_ د مگه تو خدمتکار شخصی زنم نشدی؟؟؟؟
مگه نباید همه جا مواظبس باشی؟؟؟
پس چ گ.وهی خوردی؟؟؟؟
جواب بده هان؟؟؟
د حواست کجا بود دختره احمققق؟؟؟
و دوباره سیلی به گوشش زد که صدای هق هق مریم
از گریه اش بلند شد
⊰᯽⊱┈── ✨ ⃟♥️──┈⊰᯽⊱
1401/09/29 10:20