رمان برزخ ارباب😍❤

96 عضو

را باد کرد و نفسش را آرام آرام بیرون داد کنترل تلویزیون را برداشت و آن را خاموش کرد


با قدم هایی کوتاه سمت اتاق رفت و به درگاه تکیه داد. دست هایش را روی سینه جمع کرد
و نگاهی به اروشا انداخت

دندون خرگوشی زرنگیا یدفعه سر میخوری در میری...

لحنش شوخ بود اروشا لب گزید.

و برگشت سمت ایمان و خودشو انداخت تو ب.غ.ل‌.ش

با تبسمی خواستنی خزید و توی آغوش ایمان گم شد

ایمان صورتش را تشنه و ناآرام از کنار گردن ظریف اروشا لابه لای

ابریشمی های طلایی و معطر او فرو برد دستش درون موهاش فرو برد

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_571
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

زیر گوش اروشا که پچ میزد

حرف هایش آدرنالین خالص بود
دل میداد و دل میبرد

خون بودتوی رگ های اروشا که به قلیان در میآمد

چیزی شبیه شرم و نیاز و عشق !

از عشق،شور،شوق زیرگوشش میگفت
و لاله گوشش میسوخت از هرم داغ نفسش

ناخوداگاه اروشا از شدت هیجان چشمهایش را بست
صدای قلبشو با گوشش میشنیدایمان خوب بلد بوددلشو به تب وتاب بندازه
اروشا
و با صدایی لرزان زمزمه کرد: با من داری چکار میکنی ایمان؟؟

چرا من اینقدر میخوامت؟

درحدی که تحمل ندارم یه لحظه نگاه یه زنی روت بچرخه
در این حد مستبدممممممم ایمان....

تا این‌حد حسودددددد....

نزار چیزی بینمون فاصله بندازه
باشه؟

ایمان با رخوت پلک زد با گفتن یا صاحب صبر باز شروع شد

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_572
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

از کی تو اینقدر لوس و غرغرو شدی؟

بزار ببینم امممممم!!!

_لوس که هستی ولی غر نمیزدی جدیدا خیلی غرغرو شدی

دیوونه من چی بگم به توآخه؟

مگه عقلمو از دست دادم وقتی یه عروسک خوشکل مشکل

دندون خرگوشی دارم
که پدر این دلمو در اورده برم سراغ یکی دیگه؟

حقته حالا بگیرم حسابی تامیخوری بزنمت
که دیگه حاجیتونو اینقده اذیت نکنی

اروشا باگونه ی سرخ شده نگاشو به چشای ایمان داد حتی بانگاش
مثل یه گربه خودشو لوس میکرد

ایمان پیشونیشو ب.و.س.ی.د و با لحنی پرشیطنت گفت

خودم درستت میکنم اروشا و یهو‌...

بند دل اروشا پاره شد وقتی ک...

خشن وبا حرص م.ی.ب.و.س.ی.د

بعد چنددقیقه

آروم آروم سرشو بالا گرفت و با شیطنت دور لبشو با نوک ز.ب.و.ن.ش پاک کرد

امممم چه خوشمزه ایی تو فسقلی

و چشمکی زد...

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_573
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
زبون تو رو خاله موشه فقط من میتونم به روش خودم کوتاه کنم

درس و سواد نمیخوام که تورو بلدباشم من همینجوریش

1402/04/31 10:42

تو رو از بَرم

میخوای یه نمه دیگه شو نشونت بدم

اروشا

حرصمو دراورد منو بین دستاش قفل کرده و داره میخنده

_سرمو بلند کردم و به چشمای تخس و شرورش نگاه کردم ومشتی به س.ی.ن.ه.اش زدم

_ولم کن بدجنس...

فرصت طلب سوءاستفاده گر میخواستم از ب.غ.ل.ش دربیام

هرچند ب.و.س.ه اش خشن بود ولی به دلم نشست من ایمانو اینجوری دوسش دارم

میخواستم اذیتش کنم یه فکری به سرم زد من که اسیر بودم تو دستاش تو یه لحظه...

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_574
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

از این فکر شیطانی خودمم خنده ام گرفته بود
بزور خندمو قورت میدادم

یهو بازوشو گرفتم
و دندونامو محکم تو گوشتش فرو دادم

حالا هی اون سرمو میکشید که سرمو بلند کنم
من بازوشو دودستی چسبیده بودم ودندونامو فشار میدادم

_آی آی دندون خرگوشی چرا گاز میگیری آخه بچه؟
سوختم وای میخورمت فسقلی زبون دراز

محکم با انگشت شصت و اشاره اش بینیمو گرفت وکشید
جیغم دراومد

دستمو رو موهای نرم ق.ف.س.ه س.ی.ن.ه اش کشیدم و موهاشو کشیدم

ایمان به تلافی کارم سرشو پایین برد و چ.و.ن.ه.مو اینبار محکم گاز گرفت

اینجوریاست دیگه...؟اره خانم ؟

من غلفای پوستتو میکنم اما به روش خودم


خب خب منو چه به سیاست والله اصلا ازاین به بعدباتوفقط بایستی اینجوری تا کرد
وبلند خندید

ایمان

_محکم این ریزه میزه سرتق رو ب.غ.ل.ش کردم و زی.ر گ.ل.وش.و
نرم ب.و.س.ی.د.م که تو ب.غ.ل.م جمع شد

زیر گوشش آروم گفتم:

اروشا فقط به من اعتماد کن من همچی رو درست میکنم باشه؟
به من اعتماد داری؟

_اعتماد دارم
پس نصف راه و رفتیم.

دیگه نشنوم از این حرفا بزنیا

چون بلدم چطوری به روش خودم زبونتو کوتاه کنم
_خندیدم و گفتم: هرچی آقامون بگه

خودم میدونستم باید به ایمان فرصت بدم

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_575
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
ونباید بهش فشار میوردم چون ایمان صبر ایوب نداره و وای به روزی که از کوره در بره
زمین و زمانو بهم میریزه

وحشتناک میشه جوری که حتی جرات ندارم به چشماش نگاه کنم

قبل از اینکه بخوابیم رفتم که مسواک بزنم

اومد دیدم ایمان جامونو روبرو شومینه انداخته
هنوز نگام به رختخواب بود که

تا خواستم بچرخم برای یه لحظه نفهمیدم چی شد

خودمو بین زمین و آسمون دیدم

به حدی هیجان زده بودم که جیغی زدم
و دستامو دور گ.رد.ن.ش حلقه کردم

برای اینکه صدام بیرون از کلبه نره لبامو گاز گرفتم
والا آبرومون می رفت با چشای گردشده سرمو بلند کردم
نگاهمون تو هم گره خورد هردومون هیجان زده بودیم
_این چه کاری

1402/04/31 10:42

بود دیوونه ترسیدم

_ اروشا
_جاننننننم
پیش من نبند موهاتو ....
وقتی جلوی چشم منی
بازشون کن بذار موهات حال دلمو عوض کنن

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_576
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
دختره ی بی انصاف میترسی عقل از سرم بپره که اینا رو می بندی؟

نمیدونی که دلم واسه این طلاییای لعنتی رفته؟

تونیک اروشا را از روی شانه بین دو انگشت گرفت تشر زد:

دیگه هم آستین دار نبینم به تنت شال و روسری که اصلا
نمیبینی جنبه شو ندارم یهو درسته قورتت میدم
قلب ایمان هم یک جا بند نمیشد

نفسشو به سختی ها کرد نفسهاش تند شده بود

خواست کنار بکشه ولی یه لحظه
پشیمون شد.


عطر اروشا... نگاهش.. نفسهای پرهیجان و مقطعش ... دیوونه‌ش کرده بود
داشت روانی میشد

بی هوا چنگ انداخت دور کم.ر او و بلندش کرد.

چه کار میکنی ؟... ایمان ؟!

همونطور که کمرشوفشار میداداروشا را به دیوار چ..س.بوند.

توی این وضعیت پاهای اروشا به زمین نمیرسید

ولی صورتش روبه رو صورتِ ایمان بود

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_577
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

با صدایی سنگین و مردانه گفت

با این دلبریات... با این پدر سوخته بازیات... چند باردیگه میخوای دل ببری از دل شرف ندیده من ؟


اروشا لبخند زد:کدوم دلبری آخه؟

ایمان بدون اینکه نگاشو بگیره

با تن صدای بمی گفت:

چنگ میزنی به دلی که میدونی هلاکت شده آره فسقلی؟
من هلاکتم نیم وجبی
اندازه کف دستی ولی دل منو بردی

اروشا

دستمو دور گردن ایمان انداختم وگفتم:
آقامون
مگه من هلاک غیرت معرفت ومهربونیت نشدم
میخوای ایندفعه از خوشی سکته کنم بچه؟

قلب من همینجوریش هم قراضه ست
با یه شوک آب روغن قاطی میکنه

تو با این ناز کردنا منو بیچاره کردی

تو ناز میکنی
الانم تو ب.غ.ل.م.ی

کله‌مم داغ داغه قشنگ رد دادم

با حس و حالم ور نرو بزار نفسم بالا بیاد نیم وجبی

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_578
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

دل ایمان بازم شیطنت میخواست.

انگاری تشنه تر شده بود عطش داشت

اروشا با همه ی نازک نارنجی بودنش واقعاً ناز و تودل برو و خواستنی بود دیگه وای به دل ایمان از اینهمه ناز وادا

اروشا

تحمل اینهمه هیجانو نداشتم دلم داشت از دهنم بیرون میزد
یکم که سُر خوردم از تو بغلش خواستم دورشم ودر برم دوباره اسیرشدم
آی آی ایمان خفه شدم
بزار برم
ایمان با همون لبخند تخس و شرش بهش نگاه کرد

_اروشا بزار دو دقیقه خلوت دور از چشم بقیه نوش جونمون شه چته کوچولو

از این عقد و

1402/04/31 10:42

محرمیت بد میگم بگو بد میگی؟
از حرفش خنده ام گرفت

با نزدیک شدن دوباره ایمان زبونم بند اومد

صورتشو روبرو صورتم گرفت

و زیر گوشم لب زد... باز که آیه ی برم برما افتاده سر زبونت

نومزد بازی مفتِ چنگ.مون یه روزی رو که میتونی مال من باشی؟

حرف بزنیم حداقل و خندید
قول میدم همه اش عاشقونه باشه
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_579
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

خنده ام گرفته بود از حجم پررویی ایمان

اینبار شکممو قلقلک داد وگفت

چه دلی بردی از من اخه توفسقلی خوب اینقده ای؟
وکف دستشو نشون داد
_من کف دستم ایممممممان

انصاف تو شکر دختر....

با لحن گیرایی گفت چاکر خواتم به مولا

خندیدم وبهش گفتم:

کی دل بُرده؟ من یا تو؟

ایمان مردونه خندید سرشو جلو اوردوبینیمو گازگرفت و گفت:

دیگه من و تو نداره د لامصب....

بگی (ما)به من بیشتر میچسبه یه قواره ست... ولی وصله ی تن جفتمونه

تو دلمو بردی دختر دیگه میخوای بامن بدبخت چکارکنی
نمیبینی جنبه شو ندارم؟؟

توی بندانگشتی جوری وابسته ام کردی از خورد خوراک برام واجبتر شدی

ل.ب.مو محکم گاز گرفتم وبهش گفتم:
حاجی تو رو هرچی آدم پررونه، سفید کردی

باچشای لعنتیت بدجور ت.ن.م آدمو سوزن سوزن میکنی

ایمان لباشو رو هم فشار داد تا نخنده

حرصمو در اورده بود

_مرض چرا اینجوری نگاه میکنی

زنمی دوستم دارم اینجور نگات کنم حرفیه؟؟؟
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_580
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

ایمان دستمو کشید و منو سمت هال برد جایی که رختخوابمون رو انداخته

_خب خانم کوچولوم چرا فراری شده؟

_نمیگه دل حاجیشون میگیره

_آقامون من فرار نکردم داشتم میرفتم یه چیزی بیارم
_ ای کلک که رفتی چیزی بیاری

_بشین میخوام نگات کنم

به کی بگم منننننن دلم دندون خرگوشیمو میخواد

_خندیدم وخودمو تو ب.غ.ل.ش جا دادم

_آقامون ...

_جان آقاتون
_عمرآقاتون بگو چی میخوای

دست بردم و کش موهاشو باز کردم عطر موهاش دیوونه ام کرده بود
اروشا کش مو رو دور دستش تاب دادو کش رو رو سر پنجه هاش جمع کرد
و تو ب.غ‌.ل.م دور خورد
حالا روبروم بود
_میخوای چکار میکنی ولوله؟؟؟؟
_ایــــــــــــــــمان

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]

1402/04/31 10:42

جـانـان مـن?✨
#پارت_581
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

_ وای از این ایمان گفتنت

چنددفعه بگم وقتی کله ام داغه با حس وحالم ور نرو هی اینقدر ناز نریز تو صدات ولوله...

یعنی من بیچاره‌تم به مولا...

_با مشت کم جونش به قفسه س.ی.ن.ه ام مشت زد جفت دستاشو قفل کردم
خنده ام گرفته بود آخه توی جوجه زور زدن داری؟

_آره خب یادم نبود شوهرم غوله

_ من بفدای این شوهر گفتنت

_با لحن لوسی گفت:من دیگه دوسشت ندالم آقای شوهر

_نکن قیافتو اینجوری میخورمتا بچه...
_قیافه من چشه تو
صورتتو جمع کردی انگار میخوام چکار کنم شلوغش کردی

_آره خب من که میدونم خانم موشه حتما باز میخواد یه بلایی سرمن بیاره
_من کی بلا سرت اوردم

_بگو کی بلا سرم نیوردی بلا؟؟؟

ولی خب من به جون میخرم

_اِ ایمان لوس نشو دیگه

_باشه نفسم من که چیزی نگفتم گردنمم ازموباریکتر

_لباشو جمع کرد و ب.و.س.ی.فرستاد

_خب خر شدم
کارتو بکن

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_582
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

اروشا کش نازک مشکی رو دور مچش تاب داد

و درحالی که میخندید کش رو روی سر پنجه هاش جمع کرد و دور موهای ایمان پیچوند

ایمان صورتشو را به س.ی.ن.ه ی او چسبونده بود و میخندید

_اروشا خانم همین دو تار روی سر ما
مونده که اونم تو از ریشه در بیار

راحت شو بعد که کچل شدم بگی من شوهر کچل نمیخوام
البته شکر خوردی که منو نمیخوای

_نخیر آقا کچل نمیشی درضمن من آقامونو هرجور باشه دوست دارم

_شیطون کم زبون بریز یه لقمه چپت میکنما

اروشا با حظ رو موهای بلند و پرپشتش دست می کشید.

ته موهای ایمان رو با کش بالاخره بست و با لبخند
گفت: اِ ایماننننن

چرا تاالان دقت نکرده بودم؟

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_583
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

این مدل مو خیلی بهت می آد.

ایمان با اخم شیرینی کمر اروشا رو که روی صورتش خم شده بود رو محکم گرفت

جیغ اروشا به هوا رفت...
وای ایماننننننننن پهلووووم نکن

_خب خب خانم کوچولوم قلقلکیه....
خوبه نقطه ضعفتو فهمیدم

تلافی کنم
_ننننننه توروخدا

_خب پس ....باز کن کش رو
_بزار باشه آفرین....

_از این قرتی بازیا بدم می آد تربچه
چیه این کش؟

خوبه که ... آقای شوهر....

_کمر اروشا رو رهاکردم

اروشا هم خودشو عقب
کشید
تا از دستم فرار کنه

چندتار موی اروشا از سرشونه ی ظریفش رد شده بودو به ته ریشش چسبیده بود همینا هم دلشو برده بود
اروشا خانم ما از این سوسول بازیا هم بلده؟

اینا سوسول بازیه خب شوهرمی دوست دارم
میخوام خوشکل موشکلت کنم
اِ اینجوریاست یه چی

1402/04/31 10:43

بهت بگم دختر

تو که همین طوری دلم برات رفته ولی خوشکلم نبودی من برات میمیرم

اینم بکن تو سرت من یه بار دلم برای یه دختر سریده
اونم واسه هفتاد وهفت پشتم بسه

این دلی که تو سینه ی منه دشت نیست قاعده اش اندازه مشته
که همون یه قواره جارو هم دادمش دست تو

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_584
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

ایمانننننننن
_جون دلم باز میخوای چه پدری از من در بیاری

_اِ لوس نکن خودتو مرد گنده برو بخواب الان میام

_کجامیری خانمم من که بدون تو خوابم نمیبره

_رونوک پنجه های پام بلند شدم وزیر گلوشو محکم ب.و.س.ی.د.م

_میام زوددد عزیزم برو خودت

ایمان

رفتم سر جامون دراز کشیدم گرمای بخاری و عطر ت.ن اروشا روی پیرهنم منو حال به حالی میکرد

چشمام میخواست گرم بشه که

سروصدای به هم خوردن یک چیزایی از آشپزخانه بلند شد

وای خدااااا باز اروشا دست به کار شد

ازجام بلندشدم رفتم تو درگاه آشپزخونه ایستادم با تعجب بهش زل زدم

جلوی کابینت رو به بالا قد کشیده بود وسعی میکرد دستشو به کابینت بالایی برسونه

با دهنی نیمه بازاین بلای فسقلی رو نگاش میکردم
موهای طلایی دلبرشو باز گذاشته

دل بیقرارم لرزید.

یه پیرهنن سبز پررنگی که آستین نداشت و قدش تا ساق پاش بودرو پوشیده بود

لبخندی رو لبم اومد

اروشا خودشو بالا میکشید تا دستش به یه بسته برسونه اما قدش نمی رسید....
میگم فسقلی بهش برمیخوره که

دستم بالا آمد و کنار دستش نشست

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_585
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

قبل از اینکه جیغ بکشه زیر گوشش گفتم
ملوسکم ...

_ کدومشو میخوای؟

بگو بیارم واسه ت

آب دهنشو قورت داد

_ ایــــــــــمان

_جان ایمـان

چه کاری بود ترسیدم عزیزم

_برو عقب

_قدت نمی رسه

- صندلی میذارم زیر پام تو قل.قل.کم میدی نقطه ضعفم افتاد دستت

_لج نکن دختر کوچولوم قول میدم اذیت نکنم

_چی میخواستی درست کنی؟
_شیرینی
_از این سوسول بازیا بلدی تو؟

شیرینی پزی از نظر تو سوسول بازیه؟

بت نمی آد آخه!وبلند خندید

چند تار مو رو گونه هاش به چشم ایمان اومد

_عطر موهاتو دوست دارم فسقلیم

اروشا نگاهشو دزدید

عطر خودت که هلاکم میکنه

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_586
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

همینکه دستاش دور کمر اروشا حلقه شدکیسه ی آرد از بین دستای اروشا ول شد

ایمان پشتش بود زواونو گرفت

همونطور که بی صدامیخندید

خیلی آروم رو میز کنار پای اروشا گذاشت.

دستشو بلند کردو

1402/04/31 10:43

موهاشو از گردنش کنارزد و پشت گوشش فرستاد زیر گوشش پچ زد...

_عروسکم سر شب هوس کیک پختن زده به سرت؟

یا داری فرار میکنی کوچولو؟

_ت.ن اروشا لرز خفیفی کرد

اینو ایمان هم حس کرد ولبخندی رو لبش نشست

نخیرم آقا فرار نکردم داشتم... مواد لازمشو آماده میکردم واسه فردا... میری کنارحالا؟

لبخندشو جمع وجور نمی کرد:نه چرا برم کنار؟

نوک زبون اروشا اومد که بگه : نه و مرض نفسم داره بند می آدا

ولی نگفت فقط از رو عادت چشماشو محکم بست
_تو ب.غ.ل.می بده؟دوست نداری؟

_اول و آخرش که جات همینجاست

_ ایمان خیلی بی ح.یا شدی امشبا...

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_587
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
_زنمی خوب میکنم...

پلکاشو رو هم گذاشت این
کارو نکن

_چکار کردم مگه؟
_تویی که پدر این دل لامصب منو در اوردی دیوونم کردی بمولا

با این لباسا جلوم میگردی دین و ایمونو گرفتی

ناز که هستی نازم میکنی حالا فکر کن این دل بی شرف من اینجورببینتت چه میکنه؟؟؟

_بدو بیا اینا رو بزار برا فردا خسته ایی
آقا من شیرینی نمیخوام خوبه؟؟

تو هر از هر شیرینی برام شیرین تری

_لوس نشو استادددد جونم بزار کارمو بکنم

_استاد فدات شه
_خسته ایی نفسم
بیا بریم بخوابیم عزیزم

چشات دارن داد میزنن خوابت میاد
خوابم نمیاد که
_یه تار مو رو چشمش افتاد خواست کنارش بزنه
که دست ایمان جلو اومد و موهاشو عقب فرستاد

خم شد تا هم قد اروشا بشه

سرشو جلو برد و آروم پشت پلک اروشا رو ب.و.س.ی.د پلک دومشو هم

پایین تر اومد...

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_588
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
گونه...گوشه ل.ب.ش رو
زیر گ.ل.و.ش

صدای خواب دارش با آن لحن نق نقوش بلندشد
بدون اینکه بخواد ناز داشت.

نازی که ایمان خوب خرید و حسابی به دلش نشست

خیره خیره نگاش میکرد

میشه اینجوری نگام نکنی؟

لبخند ایمان شیطون شد

_زنمی خدا گفته ثواب داره

_ چقدرم که تو دنبال ثوابی

_ آخدا حلال مون کرده دیگه

از اینهمه حاضرجوابی ایمان کم اورد صورتشو با کف هر دو دست پوشوند و نق زد:

اگه نخوام الان اینجا باشی ومن به کارم برسم کی رو باید ببینم؟
_منو
_چون تو مال منی،خانم منی بازم بگم؟؟؟

همون موقع که اومدی تو زندگیم یعنی اختیارتو دادی دست آقات
دیگه ناز نکن

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_589
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

دیرشد بدو بیا ب.غ.ل. بابایی بریم بخوابیم فردا صبح زود باید راه بیوفتیم

آباریکلا... دختر کوچولوم اینقدر با این ناز و ادا منو دق نده

_ناز

1402/04/31 10:43

نمیکنم

_تو هرکاری کنی از چشم من فقط ناز و نوزه
_از بس فکرت خرابه

من بدبختو اذیتم نکن که فکرم خراب نشه

_ایمممممان تو بابای منی؟

_ من اینهمه حرف زدم تو فقط اینو گرفتی من همه کَس توام عزیزم حله؟

_نگاه ایمان رو کل ب.د.ن.م رژه میرفت

_چشم چرون نبودی آقامون...

اینو که گفتم خواستم فرار کنم که ایمان دستاشو دورم محکم کرد

درحالی که می خندید گفت:

_زنمی به ناموس خودمم حق ندارم نگاه کنم
وقتی داره اینجوری دلبری میکنه

_باصدای لوسی گفتم:حاجی کاری میکنی مجبورشم جلوت چادرسر کنم

_ایمان درحالی که دستش آروم ک.م.رم رو نوازش میکردزیر گ.ل.و. موب.وسی.د وگفت:

_خانم کوچولو
_اگه مشکلت نگاه کردن منه ،که با چادر هم راه بری من نگات میکنم

دیگه چی میگی؟

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_590
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

دست برد و ک.مرمو چنگ زدو بالا گرفت و من رو روی کابینت گذاشت

و روبروم ایستادجوری که کاملا تو ب.غ... بودم

_خب عیال بهتر نبود جا هوس شیرینی پزی یه غذای چرب و چیلی بهمون میدادی؟

شام که چیزی عایدمون نشد لااقل یه چی
چرب وچیلی و پروپیمون درست میکردی
از خجالت این شیکم گشنه درمیومدیم

_چاق میشی

_یه شب هزار شب نمیشه

_آقامون پرخوری تو هرحالت بده چه یه شب چه هرهرشب خببببب؟

_ایمان سرشو زیر گوشم برد بند دلم پاره شد آروم پچ زد
پرخورنیستما ولی تا دلت بخواد خوش اشتهام

درحالی که بلند میخندید
گفت: خدانکنه از چیزی خوشم بیاد دیگه از دستم در امان نیست

و با چشم و ابروش به من اشاره کرد
بادستایی که پشت ک.مرش حلقه کرده بودم به کمرش مشت زدم
خیلی پررویی ایمان

_شوهر کم رو میخواستی؟بایدزودتر میگفتی
دیگه کار از کار گذشت

خواستم از رو کابینت سر بخورم پایین که پام به لبه اش خورد...و

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_591
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
_آخ پام
_چی شدی عزیزم

خم شد و پیش پام نشست وآروم ن.و.ا.زشش کرد

_ببینمت.... عجله کردی برا چی خودم میوردمت پایین
_اشک توچشمم جمع شد ایــــــــمان
_جانم
_پاااام....
_درد میکنه؟
_اهوووم
_اگه قربونش برم خوب میشه؟؟؟

_غر زدم اِ خدانکنه
اروشا رو تو آغ.و.ش.ش گرفت و به سمت هال رفت

و اونو روی رخ.ت.خ.وابی که پهن کرده بود گذاشت
_آخیشششش اینجا دیگه مال خودمی
راه فرار نداری
_اروشا ل.ب.شو زیر دندون گرفت
برو یکم اونورتر حداقل نفس بکشم

_ایمان زیر گوشش آروم پچ زد بذار یکمم من نفس بکشم جانان

_میکشی منو تو دختر

همه جورش هلاکتم هلالوش پرچمت بالاست فسقلی

ایمان برو کنار من کجا بخوابم ماشاء

1402/04/31 10:43

الله همه جا رو تصرف کردی
_جات تنگ دلم بده؟بگو درستش کنم

_نه یکم اونورتر بری حله

_نچ نمیشه

خواهشا روتو زیاد نکن

_مگه زیاد نیست؟ کمه هنوز؟؟؟

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_592
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

دستامو پشت گ.ردن.ش تو هم قفل کردم

و خودمو بهش نزدیک تر کردم

چشمامو چرخوندم و گوشه ی ل.ب.مو گزیدم و با دلبری گفتم عههه اینجوری نگام کنی من یه جوری میشم خب...

یه دستشو اروم گذاشت روی په.لوم و با سر انگشتاش نرم و نامحسوس ن.و.ازش کرد


نفسش رو تو صورتم فوت کرد و گفت
دوست دارم اینجوری نگات کنم حرفیه؟


گونه ش رو چسبوند به گ.وش.م و نفس داغشو فوت کرد تو گوش وگ.ردن.م

ب.دن.م می لرزید

و مطمئنم اونم حس میکرد که برای اینکه بیشتر اذیتم کنه نفسشو مستقیم تو گوشم میداد

یکی از دستاشو کشید روی موهام موهامو ناز کرد

وای به حالی شدم و قند تو دلم آب شد.

اینقدر نوازشش به دلم نشست که مثل بچه گربه ها سرمو

یکم کج کردم و گونه امو به شونه ش کشیدم و چشمامو

بستم.....

دستشو برد لابلای موهام و بم و خشدار تو گوشم گفت:
تو قشنگتری بلای جونمی فسقلی

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_593
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

آب دهنشو قورت داد و گفت: با اینکه هر دفعه من بی نوا رو اذیت میکنی و میپیچونی

و هر دفعه ضد حال میزنی و آیه برم برم میشه ورد زبونت

اما این دلم بی جنبه بازیش گل میکنه و نمیتونم بی خیالت بشم

_از لحنش خندم گرفت اِ آقا من کی ضدحال زدم و پیچوندم
اینقدر بامزه و چپ چپ نگام کرد که لبخندم پررنگ تر شد

دستامو از دور گ.ر.دن.ش پایین اوردم و روی شونه هاش گذاشتم

خواستم یکم فاصله بگیرم دستامو تخت س.ی.ن.ه اش گذاشتم

خواستم هولش بدم اخماشو تو هم کشید
و با لحن بامزه ایی گفت:

عهه آروم بگیر بچه
از لحنش خنده م گرفت و به زور جلوی خودمو گرفتم که خندمو ببینه
چون پررو میشد ایمان همینجوریش از زبون کم نمیورد
_لبامو جمع کردم وگفتم

میخوام برم تو اون اتاق بخوابم بمونم اینجا تو اذیت میکنی

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_594
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

حتی یه بچه هم میفهمید حرفام از ته دل نیست و درواقع دارم ناز میکنم

ایمان هم متوجه شده بود
با اون لبخند گوشه لبش نگاهم می کرد

و با سرانگشتاش ک.مر و پهلوم رو آروم ن.وازش می کرد

صدامون آروم و پچ پچ وار بود و من مثل یه گربه تو ب.غ.ل.ش خزیده بودم

و حس و حال خوبی بهم می داد

ایمان با شیطنتی که ازش بعید بود و اولین باربود که می دیدم گفت:
_من اذیت

1402/04/31 10:43

میکنم ملوسک؟

_چطوری؟
_یه دستمو مشت کردم و آروم کوبیدم رو شونه اش
و با دلبری گفتم

_عه ایمان

با دستاش فشاری به ک.مرم وارد کرد و منو بیشتر به خودش نزدیک تر کرد

و سرشو رو شونه ام خم کرد و....

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_595
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

هومی گفت و نفسشو فوت کرد تو گردنم

جای نفسش روی گوش و گ.ردن.م اتیش گرفت

و چشمام بی اختیار بسته شد و پیراهنشو تو دستم مشت کردم

زمزمه وار صداش کردم که جواب نداد و حس کردم بهم نزدیک تر شد.


اینو از داغی ن.ف.ساش که بیشتر گ.ردن.مو سوزوند حس کردم

ضربان قلبم به شدت بالا رفته بود و داشتم از حال می رفتم...

نه میتونستم خودمو عقب بکشم و نه میخواستم...

به شدت تحت تاثیر قرار گرفته بودم و

میخواستم بهش نزدیک تر بشم و گرمای اغ.وششو حس کنم...

اون لحظه نمی تونستم نخوامش من نمیتونستم یه لحظه به این فکرکنم که کسی ایمانو ازم بگیره


دست کشیدن ازش وقتی اینقدر می خواستمش خیلی سخت بود

و از من برنمیومد بخاطر همین نمیخوام کسی ازم عشقمو بگیره

همه ی این فکرارو ریختم دور و تمام تمرکزم رو بردم رو دست های ن.و.ازشگر و نفس های د.ا.غ ایمان

نوک بینیشو چسبونده بود به گودی گ.رد.نم و عمیق نفش

میکشید. داشت بوی ت.نمو استشمام میکرد

چشمای خمارمو بستم و پیراهنشو محکم تر تو مشتم گرفتم و دوباره پچ پچ وار خوندمش

_ایمان...

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_596
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

ایمان سرشو بیشتر خم کرد
و همزمان با من که دوباره اسمشو صدا میکردم ل.ب.های تبدار و خیسشو روی گ.ردن.م گذاشت

گ.رد.نم اتیش گرفت انگار یه تیکه اتیش روی گردنم گذاشتن...

بی اختیار از که حسی بهم دست داد

ازخجالت ل.بمو گزیدم و با چشمای بسته سرمو روی شونه ام کج کردم.

ایمان بی حرف گونه شو فقط روی گردنم میفشرد و داشت دیوونه می کرد.

مشتامو باز کردم و دستامو دوباره بردم بالا و دور گردنش حلقه کردم


و بدون هیچ فاصله ای تو ب.غ.لش فرو رفتم و بهش چسبیدم...

دستهای ایمان هم محکم دور ک.م.رم حلقه شد و ب.وس.ه ی نرم و ارومی روی گردنم نشوند.


سرشو کشید عقب و یه دستشو فرو کرد تو موهام و سر منو هم یه کوچولو کشید عقب

و از بالا تو چشم هام خیره شد
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_597
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

نگاهمو با خجالت ازش دزدیدم و خواستم سرمو بندازم پایین اما اجازه نداد

با همون دستش که تو موهام بود سرمو محکم نگه داشت و خیره تو چشمای ،خمارم با تردید و زمزمه وار گفت:

چیکار

1402/04/31 10:43

میکنی که من اینقدر کشش دارم نسبت بهت....

دلم هری ریخت وای قند تو دلم آب شد...

با ناز شونه هامو انداختم بالا و لبخند بزرگی زدم وگفتم
_حاجی چه کنیم خوشکلیه دیگه وهزار دردسر
ایمان سرشو بیشتر خم کرد

و همزمان با من که دوباره اسمشو صدا میکردم ل.ب.های تبدار و خیسشو روی گ.ردن.م گذاشت
چشمام ناخودآگاه بسته شد

جفت دستامو تو موهاش بردم
دستاشو لابه لای موهام برد

و گفت فسقلی من هلاک این طلاییهام ها کوتاهشون نکن

ل.ب.شو محکم روی ...گذاشت

با اینکه فشار ل‌ب ودندوناش محکم بودودردم گرفته بود

اما حس خوبش اینقدر بیشتر بود که نخوام عقب بکشم

یه لحظه ازم جدا شد وبایه حرکت منو کشید سمت خودش

و با حرکت دستاش مجبورم کرد روی پاش بشینم

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_598
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

ایمان ن.فسشو توگوشم فوت کرد

مورمورم شد خودش متوجه شد
آروم وکشدار گفت:جونم
با جون.می که گفت خشکم زد

نه بابا حاجیمون هم آره؟؟؟
یه لحظه از فکرم خنده ام گرفت
با حرکتی که ایمان به ب.دنم داد از فکر بیرون اومدم
و حواسم جمع شد

ه.ولم داد روی جای که پهن
کرده تا بخوام چیزی بگم خم شد روم


و اینقدر سریع شروع به ب.وس.یدنم کرد که
که فرصت هیچ واکنش و حرفی بهم نداد

تمام ت.نم مثل یه کوره د.اغ شد

مطمئن بودم ایمان از این فاصله صدای ضربان بلند قلبمو شنیده بود

چون یه لحظه ازم ج.دا شد

و با لبخند جذاب مخصوص خودش تو چشمان نگاه کرد

وچهار انگشت دستشو روی قلبم کشید
که با این کارش باعث شد

ضربان قلبم بالا بره
اینقدر این کارش به دلم نشست که لبخند زدمو و دستمو لابه لای موهاش بردم

عکس العملم رو که دید
آروم دم گوشم گفت: کم دلبری کن کوچولوم

این دل لاکردار من بی جنبه بازیش گل میکنه ها
و خم شد و روی قلبمو ب.وس.ید
و دوباره...

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_599
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

از چونه ام شروع کرد به ب.. ه های ریز و درشت سرهم کرد
دلم قیلی ویلی میرفت

من این استاد اخمو و جذابم روبا همه بدخلقیاش غیرتی شدناش دوست دارم

همزمان دستشو کشید رو شکمم
و لبه تیشرتمو گرفت

چیه این پوشیدی؟
چشه مگه؟
کوچولویی دیگه

بهت میگم بهت برمیخوره
_عکس شرک رو گذاشتی تنگ دلت که چی

تازه منظورشو متوجه شدم
خنده ام گرفت

_دوسش دارم خبببببب

_با اخم نگام کرد خوشم باشه چشمم روشن

دوسش دارم ؟ دیگه چی؟

_آدم یه شوهر جیگری مثل من داشته باشه بعد خانم بگه شِرک رو دوست دارم

شیطونه الان یه لقمه چپت کنم...

_خندیدم و سرمو تو س.ی.ن.ه اش قایم کردم

_عاقایی اولا

1402/04/31 10:43

شیطونه خیلی غلط کرد

_دوماً من فقط عاقامونو دوست دارم

منظورم تیشرته بود که رنگشو دوست دارم
آخیشششش خیالم راحت شد
_قربونش برم خانمم فقط مال خودمه

_عههه خدا نکنه

_تو که همینجوری منو کشتی عروسکم

وقتی حرف تو حرف میشیم ومن نخ رو میدم دستت و تو نمیگیری چکار کنم بمیرم خوبه

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_600
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
با مشت محکم به بازوش زدم

_باز گفتی بمیرم نگو خب؟

_خب
_
وبعد خندید میگما اروشا کم کم داری هنراتو رو میکنی؟

دست بزن داری

_آقا من دیگه نمیتونم‌ باتو بمونم طلاقم بده

_لوس نشو مرد گنده من آروم زدم تو که هرکولی دردت نمیاد
هردو دستمو گرفت و برد بالا سرم وروم خم شد

و با تن صدای کلفتی گفت چون هرکولم خانم کوچولو باید منو بزنی؟

خندید وسرشوتوی گ.ر.دنم فرو کرد
و دستشو تو موهام برد

میگم فسقلی مگه نگفتم اینا رو جلوی من نبند بذار باز باشن

که روزی صددفعه دلم واسه تار به تارشون بلرزه و دیوونه شم

_عه مگه خودآزاری ایمان؟
ایمان درحالی که می خندید گفت: هلالوش اگه خودمو آزار ندم چشمم هی میچرخه رو توی بلا

که این دل لامصبم نمیزاره آزارت بدم
وگرنه جان خودم دست به رنجوندنم ملسه...

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]

1402/04/31 10:43

اینم تا پارت 600?☺

1402/04/31 10:43

دستت دردنکنه گلم خسته نباشی خیلی رمان قشنگیه خیلی ماهی????????????❤❤❤??????

1402/04/31 16:15

پاسخ به

مگه؟ و نرم روی س.ی.ن.ه. ی پهن وسفت ایمان کوبید چکار کردی؟ این قلب بدبخت منو بیچاره کردی کاری که هیچک...

.

1402/04/31 16:38

سلام گلم خوبی می شه ادامه رمان روبزاری؟

1402/05/07 23:51

سلام عزیزم ببخشید ولی خیلی دیر میزاری دیگه رمان یادمون میره

1402/05/08 00:19

????

1402/05/08 08:50

جـانـان مـن?✨
#پارت_601
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

آروم پچ زد اروشـــــا میدونی الان چی کیف میده؟

_چی؟

بشینی این عیال سفید بلوریه لجباز یکدنده رو بچلونی تا له بشه و بشینی نیگا نیگاش کنی

_اِ عاقامون گناه دارم خب

_من گناه ندارم اینقدرمنو اذیت میکنی؟؟؟؟

_این چیه زدی به لبات؟
_ه....یچ هیچی رژ لبه

_ایمان باتشر گفت:با اینکارات اذیتم نکن

همینجوریشم جنبه ام کشیده زیر خط فقر

_خوشت میاد رد بدم؟

_خوشت میاد بزنم به سیم آخر؟

_نکن دختر نکن....چیه که افتادی به جونم

_اذیتت میکنم پاشو برو اونجا بخواب

_بر شیطون لعنت...این دختر داره منو روانی میکنه

_حاجی جون وقتی میتونی راحت بری اونجا بخوابی و چشمت به من نیوفته چراشیطون بدبختو لعنت میکنی

_اینو که گفتم

_خیز برداشت سمتم ....و شروع به قلقلک دادنم کرد
که برم اونجا بخوابم آره؟
یه چی بگم آویزه گوشت کن عیال
_این رژو زدی اینجا حله خب؟؟؟

چون کسی نیست روت نظر داشته باشه
ولی نبینم جایی بزنی ها که بد جور قاطی میکنم

_میخوام خوشکلیات ودلبریات صفر تا صدش واسه خودم باشه
واسه شوهرت....
نه جلو هرکس وناکسی

_خب؟؟؟
_دلم از اینهمه غیرتش تکون خورد
_وباصدای نازی گفتم هرچی آقامون بگه

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_602
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

اینقده ناز نریز تو صدات دختر
میخورمتا...
اذیتت میکنم بد میشم آدم بده

_اِ اصلا هم تو بد نیستی نمیتونی هم بدباشیر
برق شیطنت تو چشمای ایمان درخشیدابرویی بالا انداخت و گفت:

_ زیادمطمئن نباش خانم خانما بد بودن من یه فرم دیگه ست
نزار نشونت بدم .... دِ ببین وروجک چطور زون باز کرده واسه من

_قهقهه ام به هوا رفت منظورشو فهمیدم
قلقلک نه...تورو خدا

_باشه نازک نارنجی
سردته نفسم؟
_پلکامو به نشونه آره باز و بسته کردم

شرشر بارون رو سقف کلبه،سوختن هیزم احساساتمونو به بازی گرفته بود

_ایمان دراز کشید ودست منو کشیدسرم روی بازوش افتاد
با اون دستش تار مویی که رو صورتم بود رو کنار زد و زیر گوشم آروم پچ زد

_گرفتن سرما از ت.نت بامن عروسکم
نگاهمو ازش دزدیدم
ایمان نفس عمیقی کشید و گفت:

ازم خجالت میکشی؟

_کو اون زبون سه متریت ؟
_خب ...خب این حرفارو که میزنی...

_که چی؟ جانم
از همین حالا دکون خجالت و شرم و حیا بین منو سرکارعلیه تخته میشه

کرکره‌شو برا همیشه میدی پایین خببب؟
_دست من نیست که؟

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_603
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
بخوابیم ...؟
_هووم
_صدای اروشا تحلیل میرفت و پلکاش رو هم افتاد
_منم کم کم خوابم

1402/05/08 09:25

برد با حس سنگینی دستم بیدار شدم

_سر اروشا رو دستم بود

_دیگه خوابم نبردفقط پلکام رو هم گذاشته بودم

_یهو حس کردم اروشاآروم سرشو بلندکردو از جاش بلند شد وانمود کردم خوابم

آروم آروم از بالای سرم رد شد زیرچشمی می پاییدمش

بوی عطرش دیوونه کننده بود درلدن حالت از پشت سر فقط موهاش رو می دیدم

اروشا از آشپزخونه بیرون اومداروشا که از کنارم رد شد انگار میخواست بره تو اتاق چون نیومد
سمت رختخواب

همونطور که خوابیده بودم

دست انداختم و از بلوزش کشیدمش اینقدر غیر منتظره اینکارو کردم که با صدای بلندی جیغ زد
نفسش رفت و با چشمای گشاد شده نگام میکرد

_خنده ام گرفت....

امواتمو از گور پروندی بابا چته؟ منم

_حمله کرد سمتم و موهامو کشید ایمانننننن این چکاری بود کردی میکشمت

_جیغ نزن بچه
الان همه اهالی روستا رو جمع میکنی

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_604
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

کجا داشتی میرفتی کوچولو؟

_سر قبر امواتت..
بلند خندیدم

_میخورمتا هلالوش

_دیوونه زهر ترکم کردی خواب نداری مگه؟
این چه کاری بود آخه...

_چکار کردم مگه...
دختر هم اینقدر نازک نارنجی و جیغ جیغو

_چه کلاهی سرم رفت؟

_منظورت چیه؟کلاه چی
_تو رو گرفتم دیگه ....

خواب نداری تو؟
_نچ تو داری؟
_من تشنه ام بود رفتم آب بخورم

_منم تشنمه ولی کیه که درک کنه عطشم برا چیه...
_چپ چپ نگاش کردم

_خجالت نکشی یه وقتا؟
یکم مراعات کن خب...
_مراعاتم نمیاد میگی چکار کنم؟

_اینبار با حرص نیشگونی از بازوش گرفتم

_خشن شدی عیال...
_اروشا توپش پر بود
_با یه حرکت تو ب.غ.لم گرفتمش
و محکم چلوندمش
_چرا اینقد بلند حرف میزنی نفسم

اگه یکی این دور ورا صدات به گوشش برسه
و این دلبریا و ناز کردناتو بشنوه میدونی چکار میکنم؟
_هوووم....
_میدونی یانه؟
اروشا همونطور که تو ب.غل.م بودسرشو بلند کردو...

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_605
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

به چشمام نگاه کرد

_آروم چونه‌شو گازگرفتم
آخ ریزی گفت نکن وحشییی

کبود میشه
_حرص میخوری دلم میخواد درسته قورتت بدم
نوک بینیمو به بینیش زدم و گفتم:

بگم برات این ناز توصدات رو احدی بشنوه چکارش میکنم
فکر کردی ساکت میشینم و میگم دست خوش ...

با یکی از این تبرای هیزم شکنی که بیرون کلبه آویزونن گردنشو میزدم

یعنی فرداش میشد تیتر خبرا
_مردی که بخاط عشقش گردن میزد

_مسخره این حرفا چیه میزنی میترسم ازت
میگم که روشن شی

مثلا اون رژقرمز خوشکله‌ت هستا
_خب؟؟
قرمز بهت میاد

واسه من قرمز بزن واسه بقیه ل.باتو از رنگ

1402/05/08 09:25

بنداز

تا نیاد به چشم نامحرم و هرکس وناکسی

درحالی که چشاشو گرد کرده بود گفت:چقدر تو غدی ایمان؟

_لجبازی...
_یکدنده ایی...

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_606
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

_اینهمه من بدم خودم خبرنداشتم؟

_همینه که هست میخوای بخواه نخوای هم باید بخوای

شکر خوردی که نخوای

بچه جون من اینم دیگه

_آش کشکه خاله‌تم بخوری پاته نخوری پاته

_چه خوش اشتها...!
_اووووم چه جورم

البته فقط واسه اون چیزایی که میخوام اشتهام خوبه...
_میخوای یه نمه‌شو نشونت بدم

_لازم نکرده....پرررررو

ب.وس.ه ی محکمی گرفتم که جیغشو دراوردم
وسرشو باخنده رو بالشت گذاشتم
غر زد
_وحشییییی

_اِ اِ باز گفتی که بچه...
_ کو وحشی؟؟؟؟

_تو زیادی نازک نارنجی‌ای من خیلیم نرمالم
اروشا تابلو بود که لبخندشو قورت میده

_بخند خوشکلم راحت باش من که ندیدم
_نخندیدم عاقاااا

_باشه خوشکلم بخواب فردا باید برگردیم
_ل.ب و دهنشو جمع کرد
_قیافشو....!

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_607
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

_نکن اینجوری ل.ب و لوچه‌تو
من طاقت ندارم درسته قورتت میدما
نگی نگفتی....
_چته نفسم؟چی میخوای که اینجوری داری با چشات منو روانی میکنی

_یعنی نمیدونی شما؟
_نه چی رو؟

_جنابعالی بهم قول دادی منو ببری پارک
حالا که اینجا نبردی

برگشتیم منو باید ببری
_یاحضرت صبر

باز این فسقلی شروع کرد نق زدن

_مردم زن میگیرن منم زن
باید مهد بزنم

_ایممممممان مهد بزنی آره؟

_من نی نی ‌ام ؟
_آره عزیزم

_تو دخترکوچولوی خودمی

_که خودم بزرگت میکنم
بخواب جان ایمان،عمرایمان...

کم دلبری کن لامصب با حس و حال من بیچاره ور نرو نصف شبی بخخخخخخواب

_ایــــــــــــمان
نگاش کردم که گفت:
_دلبری نکردم فقط....

_آره دلبری نکردی فقط بدون اینکه بخوای این دل شرف نداشتمو زدی بردی دختر

_سرمو لای موهاش بردم

جانانم...

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_608
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

_جونم

یه چی بگم اروشا خانم
_هوووم

_وقتی دلم گرفته،وقتی ناراحتم،وقتی هوات میزنه به سرم

چه کار میکنم؟

بوی موهاتو میکشم تو س.ی.نه ام عادت شده برام

همونم مغزمو فلج میکنه
دراین حد خرابتم کوچولو

این چشمات چی داشتن که دل و دنیامو بهشون باختم؟
_پشت پلکاشو نرم ب.وسیدم سرشو رو به گردنم خم کرد

_ایــــــــمان
_جون دلم
_فردا میشه نریم؟

_جووووونم دخترکوچولوم اینجا رو دوست داری؟
_هووووم

_به من که باشه خودمو و خودتو تا ابد تو همین کلبه میبندم به ریش همین

1402/05/08 09:25

شومینه که جلو روته

وشب تا صبح دور چشمات میگردم وفقط عشق و کیف وصفا و تامام
ولی خب باید برگردیم من بایستی برم سرکار

حالا هم بخواب ظرفیتم تمومه میزنه به سرم کار دست جفتمون میدم

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_609
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

لحظاتی بعد هردو جلوی شومینه به خواب رفتند
غافل از اینکه چه اتفاقاتی براشون رقم میخوره

اروشا

صبح با صدای ایمان بیدار شدم
پاشو خانم خانما که صبحانه نطلبیده مراده

به شیشه عسل و کره محلی نگاه کردم
_اینا رو از کجا گرفتی؟

_سری تکون داد و سوئیچ رو روی
میز گوشه کلبه انداخت و روبروم چهارزانو نشست
بسم الله گفت

_دکون مش قربون تا اینجا پنج دقیقه راهه
چفت درو از پشت انداختم وقفلو هم محض احتیاط زدم
جلدی رفتم و برگشتم سگ میرزا رو هم بستم پشت در
دو به شک بودم برم نرم؟ولی یاد شام خوردن دیشبت که مثل گنجشک میخوردی افتادم

گفتم برم تا خوابی وزودی بیام
_ من که رفتم بیدارشدی؟

_سرمو به نشونه نه بالا انداختم وگفتم: نه
تو که اومدی ازصدای در پریدم

_ای بابا پس پروندمت نه؟
_اولین بارت نیست جناب کار همیشته

_بسه نیم وجبی، بزن بربدن روشن شی
_ایمان لقمه ایی نون وعسل گرفت

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_610
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
اروشا دست دست میکرد یه چیزی بپرسه
_بگو اونی که نوک زبونته و قورتش میدی
_ایمان دیشب بین ما....

_اونی که فکر میکنی نشده یعنی نشد اونی که تو ذهنته.... با انگشت به شقیقه ام زدم

_این چه سوالیه؟چی میخوای بگی که روت نمیشه همونو بگو

_مگه دیشب هوش و حواسمون سرجاش نبود؟
_سرشو پایین انداخت؟

_بود یا نه؟
_چ. چرا بود
_م..من منظوری نداشتم ...اصلا اونطور که فکر میکنی نیست
_اخه ما بی برنامه یهویی اومدیم اینجا
_در حالی که قاشق رو تو لیوان میچرخوندم گفتم:
_یهوییش بهتره خاطره میشه واسه جفتمون
باهمین یه جمله دهن اروشا رو بستم

_زود بخور باید راه بیوفتیم
_ساعتی بعد
تو مسیر در حالی که آهنگ ملایمی از ضبط ماشین پخش میشد به جاده خیره بودم

یه جورایی دلگیر بودم که سفرمون تموم شده
از یه طرف هم فکر فرشته ذهنمو درگیر کرده

باید فردا بدون اینکه اروشا چیزی بفهمه برم دیدنش


⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_611
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

اروشا
بعد از اینکه ایمان منو رسوند رفت و تا الان هیچ خبری ازش نشد

کلافه ی شماره ی ایمان رو برای چندمین بار گرفتم

_دستگاه مشترک مورد نظر ...

گوشی را باحرص قطع کردم

سابقه نداشت گوشی

1402/05/08 09:25

ایمان خاموش و یا از دسترس خارج  باشد

دلشوره امانم را بریده بود

مضظرب  دستی به گلوم  کشیدم

احساس خفگی می کردم

مادر بزرگ بم گفته بود

صبح زود مثل همیشه از خانه خارج شده بود و حالا نزدیک شب بود و از ایمان خبری نداشتم

کلافه بار دیگر شماره ش را گرفتم و بار دیگر صدای ان زن پشت خط روی روانم رفت

فکرهای گوناگون و مختلف تو سرم ریخته بود

اگر تصادف کرده بود چی !!

یا دعوا ..یا‌...

شاید بهتر بود به کلانتری گزارش می دادم

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_612
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

اما مگر میشد برای مرد گنده ای که فقط چند ساعت خبری ازش نبود

و گوشی ش خاموش بود به کلانتری می رفتم

سعی کردم افکار منفی را از ذهنم دور کنم


هرچی عقربه به ساعت دوازده نزدیک می شد دلشوره ی من بیشتر وبیشتر می شد

ساعت نزدیک یک شب بود که پیامکی به گوشیم اومد

گوشی روی تخت بود و من کنار پنجره به اسمان نیمه ابری زل زده بودم

باشنیدن صدای الارم پیامک

روی گوشی تقریبا شیرجه  زدم

پیام که باز کردم

بادیدن اسم ایمان قلبم تو سینه فرو ریخت
_در رو باز کن

بلافاصله از اتاق خارج شدم و در رو زدم
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_612
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

و در وردی ساختمان را بازکردم

مامان وبابا خیلی وقت بود خوابیده بودن

کمتر ازچند دقیقه هیبت مردانه ش مقابل م ایستاد

بدون هیچ حرفی  در آغوشش فرو رفتم

چقدر تو این چند ساعت بهم سخت گذشته بود
جونم داشت در میومد
ایمان با نفس عمیقی عطر تن اروشا رو به ریه کشید
و نگاش تو چشمای اروشا دودو میزد
_ایمان
_آروم پچ زد جونم

_لعنتی نفسمو گرفتی
_کجا بودی ؟
_تو که از این عادتا نداشتی منو بیخبر بزاری
تو دسترسم نبودی
_همینجا بگم عاشقتم جاشه؟

_ایمان جواب من این نبود
سرش رو آروم تکون داد وچونه شو روی سرم گذاشت

همینکه سرم رو روی سینه ش گذاشتم

اصلا نفهمیدم کی اشک هایم را که تا آن ساعت به سختی کنترل کرده بودم

مانند سیلی جاری شدند و روی لباسش را خیس کردند

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_613
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

_دندون خرگوشی

_نفسم

نمی دونم صداش گرفته بودیا به گوش من گرفته تر از همیشه رسید

_نمیخوای حرف بزنی؟

_قهری دختر کوچولوم؟

وقتی جواب ندادم

سرم رو از روی سینه ش جدا کرد

نگاهش که تو چشام افتاد

زیر لب زمزمه کرد

_ربنا اتنا وقنا عذاب النار

تعجب رو که تو نگاه خیسم دید

لبخند زد

باصدای تو دماغی لب زدم

_باز زدی تو کانال عربی 

1402/05/08 09:25

استاد

تو گلو خندید

لبش رو روی چشمم گذاشت

زمزمه کرد
_چشمهات حرارت محضه
_

کل وجودم لبریز ارامش شد

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_614
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

موهای تو صورتم رو کنار زدم و لبخند نشوندم روی لبهام..

یه پیراهن استین کوتاه به همراه شلوارک جین یخی پوشیده بودم

و موهام رو با یه کلیپس بالا جمع کرده بودم و جلوش رو فرق کج تو صورتم ریخته بودم.....

لوبیاپلو غذای مورد علاقه اش رو درست کرده بودم و منتظرش بودم....

ولی اینقدر از صبح نگران بودم که نفهمیدم چطوری غذا رو آماده کردم

صدای باز شدن در که اومد لبخند پررنگی زدم و اومدم تو درگاه اشپزخونه...

همینطوری بهش زل زل نگاه میکردم

کیفشو روی جاکفشی گذاشت و مشغول دراوردن پالتوش شد و اون رو هم اویزون کرد....

متوجه نگاه خیره ام که شد دستی به صورتش کشید وسمت اتاق حرکت کرد

وقتی داشت از جلوی من رد میشد بازوش رو گرفتم...

با ابروهای بالا پریده صورتشو چرخوند طرفم و سرشو تکون داد چی میخوای عزیزم ....

بغضمو قورت دادم و گرفته گفتم:
_زود بیا غذا رو کشیدم

کامل برگشت طرفم خوشکلم چرا زحمت کشیدی

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_615
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
باشه عزیزم الان میام

_دست وصورتشو که شست به آشپزخونه اومد

_ امممم خانمم چه کرده چه بویی راه انداخته

_لبخندی زدم

هم من و هم ایمان انگار حتی خنده هامون

که داریم تظاهر میکنیم که همه چیز عادی و روبه راهه درصورتی که یه غمی توی چشمای ایمانه

و من بخاطر همین غم چشماش روزی صددفعه میمیرم

مثل همین امروز که ازصبح دلم مثل سیر و سرکه میجوشید

ایمان
_دندون خرگوشیییی
_غذا بخوریم یا خجالت

_بانمک خندید ...نوش جونت عزیزم

میلی به غذا نداشتم من ازصبح جا غذا کلی غصه وناراحتی خوردم

فقط برای اینکه اروشا ناراحت نشه یه چندقاشق به زور از گلوم پایین رفت

چون روبروم نشسته بود و به من خیره شده...

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_616
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

اگه بدونه کجا بودم و چی شده قطعا عکس العمل خوبی نخواهد داشت

_فکرم درگیر اتفاق صبح بودوباغذام بازی میکردم

_ایمان چرا نمیخوری؟خوشمزه نشده

_ایمان قاشق به دست به بشقاب زل زده بود و اصلا حواسش اینجا نبود

دستمو به طرف دستش که روی میز بوددراز کردم وانگشتاشو لمس کردم که

که سرشو بالا گرفت

_ببخش عزیزم چیزی گفتی؟
_گفتم اتفاقی افتاده؟
_چرا اینقدرپریشونی؟صدات هم کردم حواست اینجا نبود

_ببخش خانمم روز سختی

1402/05/08 09:25

داشتم یه خورده فکرم درگیره
_نمیخوای بگی چی شده؟

_چیزمهمی نشده عزیز دلم

_باشه ....

_از روی صندلی بلند شدمیخواست میز رو جمع کنه تابلو بود که ناراحت شده

_بی هوا دستشو کشیدم و از کمرش گرفتم و روی پای خودم نشوندم...

_کجا نازکوچولو؟

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_617
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

_عه ایمان
_یکی میاد میبینه

_ببینه دلم میخواد خو

دستمو دور شونه اش حلقه کردم وسرشو به س.ی.ن.ه ام چسبوندم

با سرتقی سرشو بالا گرفت ایمان ..
یهو ساکت شد

دستشو روی گوشه لبم کشید

با چشماش رج به رج صورتمو نگاه میکرد موهای ریخته شده رو پیشونیمو کنار زد

و با دیدن کبودی چشاش گرد شد

_ای..این چیه؟

_تصادف کردی؟
_باحرفی که زد انگار بهم یه راهکار داد حالا که فکر میکرد

کبودی گوشه پیشونی و گوشه لبم تصادفه به نفعم شد

خداروشکر چونه ام رو نمیدید زیرته ریش‌م بود

_گوشه ل.بمو لمس کرد با حرکت دستش قلبم تکون خورد لامصب به اروشا که میرسه به جنبه بازیاش گل میکنه
به چشماش نگاه میکردم واونم تمام صورتمو دید میزد غافل ازاینکه داشت بادلم بازی میکرد

_چرا موقعی که اومدی من ندیدم....

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_618
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

_برای اینکه خانم مستقیم رفت توب.غ.ل آقاشون وندیدآقاشون هلاک یه نگاهشه که سرشو بگیره بالا و توچشماش نگاه کنه...

دلبری میکنی ودل میبری از من دیگه حواست نیست با من چه میکنی..

_ایمان خواهشا بحثو عوض نکن
حیاط تاریک بود درست ندیدم اومدی داخل هم مستقیم رفتی دست وروتوبشوری

الانم که همش سرت پایین بود و زیر مو‌هات اصلا معلوم نبود
بگواین کبودیا مال چیه؟

_آروم آروم ولوله
تا جوابتو بدم

_یه تصادف کوچیک کردم

هین بلندی کشید و دستاشو رو دهنش گذاشت و با چشمای از حدقه بیرون زده نگام میکرد

تو رو خدا بگو چیزیت نشده؟
_کی تصادف کردی؟ چه جوری اصلا؟چرا نگفتی؟

_اِ اروشا خانم آقاتون سُر ومُر وگنده جلو روته ...
_چرا شلوغش میکنی؟

_آی خدا کَرمتُ شکر زن دادی چه زنی؟
از زبون کم نمیاره...
_من شلوغش میکنم؟

_لباشوباحالت بامزه ایی جمع کرد

_باشه معذرت میخوام که پرسیدم....

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_619
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

_چیز مهمی نبود از اصلی پیچیدم تویه فرعی که از ترافیک فرار کنم

یه ماشین جلوم ترمز کرد منم از پشت بهش برخورد کردم سرم به فرمون خورد
_رفتی دکتر؟
_دکتر واس چی؟

_بیخودی نگرانی الان
_شاید....
_حق باتوئه بیخودی نگرانم

_اروشا از روی

1402/05/08 09:25