رمان برزخ ارباب😍❤

96 عضو

زنونه‌ش نگاه میکنم


پیراهنم رو در میارم و قدم به قدم به ت‌خت نزدیک می‌شوم.


جمع شدن شونه هاشو میبینم

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_680
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

و چونه شو با دستم میگیرم و لب می‌زنم:


- ببینمت خانم موشه ؟
_اِ لقب جونوری نموند که بهم ندادیا

پر از ناز نگاهِ دلخورشو بهم میده


تو چشماش نگرانی را میبینم و لبم میره که به لبخند کج بشه


- قهر نداشتیما دندون خرگوشی!


لجوجانه مشتشو به س‌ینه ام میزنه و میگه

خیلی ام داریم آقا
داررررررریم

-وقتی باهام حرف نمیزنی نمیگی چته منم قهر میکنم و قهرررررر داریم


گوشه‌ی پلکم چین افتاد.

چشمام بین لب و چشماش در نواسان بود و تا جایِ ممکن فاصله‌ی مینمون رو کم کردم

نگاهشو به همه جا میندازه جز چشمام و خیره‌ام نمی‌شه


- عروسک نگام نمیکنی یعنی؟

ساکت بود و حرفی نمیزد

سکوتش مهرِ تاییدِ حرفم بود.
با کلافگی چونه شو گرفتم، سرشو رو به سمت خودم چرخوندم

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_681
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

نگاه گریانش را به چشم‌هایم دوخت.

گوشه‌ی پلکش را به آرامی با انگشت نوازش کرده و لب زدم:


- جانم؟ گریه کردنت چیه آخه خانم کوچولوم وقتی الان پیشتم؟


آبِ بینی‌اش را آرام بالا کشید.

کفِ دستش را پر از حرص رویِ گونه‌اش کشید و زمزمه کرد: من دلم میخواد همیشه پیشم باشی


رویِ لب‌های لرزان و ترک خورده‌اش را آرام می‌ب‌وسم.

کلافگی انتهایِ جمله‌اش موج می‌زد و با این حال نمی‌توانستم حقیقت رو بازگو کنم!

نوکِ بینیِ قرمز شده‌اش را میانِ انگشت‌هایم فشرده و شیطنت را چاشنیُ لحنم کردم:

خانم رفته بودم پیش زن دومم

_زن دوم‌ات؟

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_682
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

اره یه خانمی دلش واسم سر خورد منم گرفتمش

گفتم که ایشونو از بی شوهری دربیارم خودمم یه ثوابی بکنم

بی توجه به نگاه مات شده اش گفتم:

مگه خدا چهار تا زن گرفتن رو حلال نکرده؟

- به هر حال چیکار میشه کرد از اینورم

بس که جذابم همه دلشون واسم میره!


مشتش را اروم به شونه‌ام کوبید و اشک حلقه‌ی چشماشو پرکرد

چونه ی کوچیکش شروع به لرزیدن کرد و با بغض زمزمه ‌کرد:


- همه غلط کردن با تو!

غلط کرده کسی که دلش برا شوهر من بلرزه
غلط اضافی کرده هر کی بخواد از یه قدمی حصار من رد بشه

_یهو اشکش چکید و گفت:

حالا که همه دلشون واست می‌لرزه خب خب
پس من برا چی تو زندگیت موندم


بی توجه به ابروهای بهم گره‌ خورده‌ام

1402/05/08 09:34

تنش را آرام عقب کشید
.
پشت به من رویِ تخت دراز کشیدو پتو را درست تا پیشانی‌اش بالا کشید و آروم گفت:

_هه دلشون براش لرزیده
_غلط کردن

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_683
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

چقدر این نازدونه من حساس شده
چقدر زود باور و شکننده

خدایا من چکار کنم با این حجم از لطافت و ظرافت
چه کنم اگه موضوع فرشته رو بفهمه

اینکه اونم تو ب‌غل میگیرمش

اینکه برای خوب شدنش مجبور به انجام هر کاری هستم
میخوام حرفی بزنم اما حرفی رو زبونم نمیچرخه

دستمو حائل سرم میکنم وبهش تکیه میدم و از بالای سرش به چونه ی لرزونش نگاه میکنم

نزدیکتر میشم

از پشتِ سر ت‌ن کوچولوشو به آغوش می‌کشم.


دستمو از زیرِ پتو رد میکنم بینِ قفسه‌ی س‌ینه و گ‌ردنش را نوازش می‌کنم

آروم پچ میزنه

- نکن ایمان

از قصد کارم را تکرار می‌کنم.
و آروم می‌گم


- عروسک؟ برگرد ببینمت

پتو را محکم دور تنش میپیچونه و از اینکه دستم به ب‌دنش بخوره جلوگیری میکنه

تک خنده‌ای می زنم.

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_684
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

سرمو خم میکنم و کنارِ گوشش آروم پچ میزنم:

- عشق من ؟
_خانم کوچولوم

دندون خرگوشی ؟

آخه من فدای اون چشمای خوشگلت بشم

برگرد ببینمت؟

قربونش بشم این خانم کوچولوی زود باور خودم

سپس با زور و بی توجه به تقلاهایش پتو را محکم از رویِ سرش کشیدم.

- عه ایمان چیکار میکنی دیوونه؟


تنشو مچاله میکنم و بوسه‌ای پر از حرص ودلتنگی روی ل‌بای کوچولوش میزارم

-من دیوونه ام خوشکلم

اره من دیوونم!

توام دیوونه ترم میکنی
حالا هم میدونی که یه دیوونه میتونه دست به هرکاری بده

حواست باشه ها

چون ممکنه این زبون خوشمزتو خام خام بخورمش؟

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_685
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

از پشت ب‌غل‌ش کردم و بام‌وهاش بازی میکردم تا نفس هاش منظم شد

فهمیدم که خوابیده
به چهره ی معصومش در خواب که معصومیتش چند برابر شده نگاه میکردم

خودمم به شدت خسته بودم دلم یه خواب راحت میخواست

جوری که بخوابم بیدار شم هیچ کدوم از این اتفاقات و دغدغه ها رو نداشته باشم

سر اروشا رو دستم بود

چشمامو با اون دستم مالیدم
و نگاهمو به سقف دوختم

فکرم درگیر فرشته و فریدونی بود که به خون‌ام تشنه بود

و فرشته ایی که آینه عذاب وجدان من شده بود


باید نهایت سعیمو میکردم از این وضعیت درش بیارم و به زندگی عادی خودم برگردم

هرچی تلاش میکردم انگار تاثیری نداشت

1402/05/08 09:34

جوابش به تلاش من سکوته فقط

و این من‌ِ صبور رو کلافه میکرد

دکترش میگه باید صحنه های تلخ ذهنشو همه چیزو فراموش کنه

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_686
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

ولی اونی نمیخواد تلاشی بکنه رو من چکاری میتونستم براش انجام بدم

اون از نظر روحی بیمار بود

میگن با یه شوک میتونه برگرده به واقعیت الان

یاارتباط عاطفی با کسی که فرشته براش خودکشی کرده

و از شانس بدم اون شخص من بودم

از فکر کردن به این حرفای دکتر و بقیه افراد اخمی بین دو ابروم افتاد

مقصر اصلی فریدون بوده که باید بمحض اینکه همچین اتفاقی افتاده باید بهم خبر میداد

نه اینکه کینه شتری بکنه و جریانو مخفی کنه
و من زمانی بفهمم که برای جبران وراه چاره پیدا کردن دیرشده باشه


اون فکر میکرد فرشته زود خوب میشه ولی این فرشته ست که نمیخواد....

هرچند که او هم حق داشت

کاری که فکر میکرد درسته رو انجام داد

منو خیلی روند ولی من کم نیوردم

و باخودم عهد کردم تا جایی پیش برم که خواهرش خوب خوب بشه

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_687
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

چون من اگه پا به پای اونا میموندم و از این موضوع اطلاع داشتم

الان این دختر مظلوم رو تخت آسایشگاه نبود

هفففففف....
یاد روزی
روزی که به دیدنش رفتم افتادم

که به تختش نزدیک شدم

به شکل یه عروسک منزوی گوشه تخت چمپاته زده بود
و زیر لب نمیدونم چه چیزی رو زمزمه میکرد

گاهی به حالت هیستریک اینور و اونورو نگاه میکرد

و پیرهن منو بو میکرد و روی صورت و گونه خودش میکشید

سر و وضع جالبی نداشت
اون دختر سر زنده و شاد که یه جا بند نمیشد کجا
این دخترداغون کجا....

نگاهم از سقف سمت اروشا که تکونی خورد و خودشو تو ب‌غلم جا کرد افتاد

به طرز خنده داری یه پاشو بلند کرده و از روی شکمم رد کرد

دختر شلخته ایی زیر لب میگم

و دستامو دورش محکم میکنم

دخترکوچولوم خیلی شلخته میخوابه
ولی حتی تو خوابم قشنگه این دلبر جانی من

تار موی روی دهنشو با نوک انگشت کنار میزنم
و ل‌ب ای از هم فاصله گرفته‌شو میب‌وسم

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]

1402/05/08 09:34

جـانـان مـن?✨
#پارت_688
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

دوباره سر خ‌م میکنم
و چانه این نق نقوی کوچولومو م‌یب‌وسم

سر به زیر استخوان ترقوه اش میبرم
و نفس عمیقی میکشم

ته ریشم که به ترق‌وه اش برخورد کرد
نقی زد
ودر ب‌غ‌لم جابه جا شد

حالا سرش دقیق روی قفسه س‌ی‌نه ام نشست

نفسای گرمش که به زیر گلوم بخورد میکرد

حال نامیزون منو زیر و رو میکرد

دست هایم بدون اراده جلو رفت واز مرز ت‌اپی که به ت‌‌ن‌ش بود گذشت

ج‌سم ظریفش میان دستهایم منقبض شد

سفت شدن عضله هایش رو حس کردم

پلک باز کرد وهمینکه خواست فاصله بگیرد اونو میان بازوهام چسبیدم

و سر در گ‌لویش فرو بردم و همانجا را با نوک زبانم ق‌لق‌لک دادم

ل‌ب‌هایم سر وصورتش را طواف کرد

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_689
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

از صدای نفسش متوجه شدم بیدارشده

_اروشاگلی

_خانمم
_بیدارشدی

+هووووم

_بازوهامو دورش چفت کردم وچلوندمش

+آخیییی

+نمیدونی مگه ناز نازی ام من

_دوست نداری در آغ‌وش بگیرمت جوجه

_سرشو بالا پایین کرد

+چرا دوست دارم

_خب دیگه زن خوشکل من دوس داره م‌اچ ماچیش کنم ولی ناز میکنه برام و نق میزنه

حقشه الان من اون زبونشو خام خام میل کنم
_دستمو ن‌نوازش گونه رو گونه‌ش کشیدم

_چه خوشبویی شما...

_بوی شامپوئه یا با گل نسبت داریدشما؟
+از بازوم نش‌گون گرفت

+اِ لوس نشو
_دوس نداری؟
+یدفعه ایی خندید وگفت من همه‌جوره دوستت دارم
_ قربونش بشمممم من

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]

1402/05/08 09:35

جـانـان مـن?✨
#پارت_690
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

بعد از اینکه اروشا رو دیدم کمی با خانواده اش هم نشستم

و سپس به سمت خونه راه افتادم

تا زمانی که پیش اروشام فکرم درگیر فرشته ست

و وقتی پیش فرشته‌ام تصویر اروشا از جلوی نگام کنار نمیره

تو کل مسیر زمانی که پشت فرمون بودم به فرشته فکر میکرد

که چکاری باید انجام بدم تا از این مخمصه نجات پیدا کنم

قطعا باید تو گذشته جستجو میکردم خاطراتو دوره کنم
بدبختی اینجاست که من اصلا خاطره ایی از این دختر ندارم

با صدای پیام گوشی نگام سمت صندلی کناری رفت
گوشی همونجا بود دست بردم واونو برداشتم

عه اروشا بود اسمش که میاد یه حس خوبی کل وجودمو میگیره

پیامشو که خوندم خنده ام گرفت

+آقامون دلم بلات تنننننگ شوده

_از اینگونه پیام دادنش تک خنده ایی زدم

_پدر صلواتی میدونه دستم کوتاهه بد طور دلبری میکنه
جواب که ندادم باز پیام داد

+استاد شما چقدر تُخسید
حداقل جواب بده دل ما که رفت

با تک خنده ای در گلو سری تکان دادم

و از روی نیمکت بلند شدم و تایپ کردم

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_691
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

_عزیزم یک دو ساعت دیگه میام دنبالت بریم هرجا که تو دوست داری قبوله؟

_سریع جواب داد

+عاشقتممممممم ایمان

_منم عمر ایمان

_بعد از دوشی که گرفتم‌ تیشرت جذب و شلوار جین آبی تیره ایی پوشیدم

و از عطری که اروشا دوست داشت زدم

ساعتم به مچم بستم و سوییچ رو برداشتم و راه افتادم

تو راه بهش پیام دادم که دارم میام

_انگار رو گوشی خوابیده بود شیطون
سریع پیام داد

من آماده‌ام عشقم

_با اولین تک زنگ در حیاطشون باز شد

و با قیافه خندون بیرون اومد
_تا سوار شد از گردنم آویزون شد

+جووووون حاجیمون

+چکار کردی استادترکوندیا

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_692
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

_توام خوشکل شدی قربونت برم

_دستاشو از دور گردنم باز کردم

تو خیابونیما خانمم

+خب باشه .....
+شوهرممممممی مال خودمی دوست دارم بغ‌ـلت کنم

_ل‌ب و لوچه اش رو کج کرد

_نکن اینجوری

_ملاحظه نمیکنما تو خیابونیم

_خب خوشکلم کجا بریم

_امروزو کلا هرجا تو بگی میریم

+آخخخخخ جون

+بریم پیست
_پیست چی؟

_دستاشو بهم کوبید

+دوچرخه سواری

_عمررررررا

_حرفشم نزن ملوسک

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_693
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

اَروشا

+ا..ایمان جونم....

_جون دلم
بریم؟
آفرین

+بخاطر من

_گفتم نه اروشا
+قول میدم مراقب باشم

1402/05/08 09:36

_آخه قربون شکل ماهت

_اونسری هم گفتی حواسم هست و مراقبم

با کله افتادی
+دیگه نمی افتم

من دوشت دالم عافرین

+نکن اینجوری ....

+ نقطه ضعف من بدبختو تو یاد گرفتی
+دیدی الان ....
+خب گوشام دراز شد

ولی وای بحالت اتفاقی برات بیوفته
خودم خفه ات میکنم

_هیچی نمیشه ایمان جونم

+حالا این دوچرخه سواری چیه خودتو کشتی براش

+هر دفعه هم زخم وزیلی برمیگردی

خیال نکن نفهمیدما اونسری که با دوستات رفته بود بالا ابروی سمت چپت و کف دستت خراش بود

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_694
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

+هیچیم نمیشه قوللللللللل

_خدا کنه

اروشا

به پیست که رسیدیم

به سمت باجه رفتیم بعد از پرداخت کرایه دوچرخه ها
سوار شدیم

ایمان قبول نمیکردکه من بدون کمکی سواربشم
ولی با کلی اصرار بهش گفتم که خودم میتونم یاد گرفتم

خلاصه آروم آروم حرکت میکردم

و از پشت سرم ایمان هوامو داشت
همین که یکم مسلط شدم
شیطنتم گل کرد
و تند تر رکاب زدم

و از کنار ایمان گذشتم
_اروشا مراقب باش عزیزم
_اروشااااااا آرومتر

+انگار اینطور که میگفت این رگ خباثت من گل میکرد که تند تر رکاب بزنم

سرمو برگردوندم عقب و براش زبون در اورم

_مواظبببببب باش

+با دادی که زد به جلوم نگاه کردم

+برگشتنم همانا و برخوردم به حصار دور پیست همانا

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_695
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

خلاصه پیست رفتن هم زهر مارم شد

ایمان بعد اینکه منو برد بیمارستان هرچی اصرار کردم نمیرم و خوبم توجهی نکرد

میخواد ببینه آسیبی که دیدم جدی نباشه

ولی از وقتی افتادم تا الان یه کلمه باهام حرف نزده و دلخوره

هرچند چشماش داد میزنه که نگرانه

فقط اولش گفت کار خودتو کردی
خوبه ناقص بشی...

فقط بلدی منو زجر بدی...

آخرشم منو بغل کرد و به سمت ماشین برد

فرمون دوچرخه به دنده ام خورده بود و تیر میکشید
منم از درد لب زیرمو گاز میگرفتم وصدام در نمیومد


تمام دست و پام زخم وزیلی شده بود


ایمان منو اورد و رو تخت توی اتاق گذاشت و رفت تا تشکیل پرونده بده

دکترتریاژ گفت فعلا تا جواب رادیولوژی نیاد نمیتونه دارویی بده

ایمان هم رفت که هم پرونده تشکیل بده
هم بادکتر صحبت کنه
حداقل مسکنی
بهم بدن
درد داشت امونمو میبرید ولی من دم نمیزدم
اینو هم ایمان فهمیده بود

واسه همینه که باهام حرف نمیزد

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]

1402/05/08 09:36

جـانـان مـن?✨
#پارت_696
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

صدای درو که شنیدم سرمو سمت در چرخوندم

ایمان بود اومد داخل اتاق و

درو پشت سرش بست

و با قدم های اروم نزدیکم شد و نرمی دستشو روی پهلوم کشید.

-جون ایمان ؟
ایمان بمیره برای موش کوچولوش؟

درد داری عمرم؟!


بخاطر لحن مهربون همیشگی اش بغض گلومو گرفت و نالان سر تکون دادم.

-اره اما الان بهم دارو میدن، نگران نباش خوب میشم.

سر خم کرد و عمیق و طولانی پهلومو ب‌وس‌ید.


صدای قلبم روی هزار رفته بود و خوب میدونستم این ارامش... ارامشه قبل از طوفانه!


-ایمان ج..جونم ببین بخدا ا..اتفاقی نبود هیچ ربطی به دوچرخه سواری نداشت من داشتم میرفتم بعد یهو...

سر خم کرد و گوشه ی ل‌بم رو محکم ب‌وس‌ید و دستشو دور کمرم پیچید.

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]

1402/05/08 09:36

جـانـان مـن?✨
#پارت_697
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

-هیش نترس

_عمرم آروم باش...

بذار عکس پهلوت بیاد خیالم راحت شه،

اونوقت چنان پوستی ازت بِکَنم که دیگه حتی نتونی اسم دوچرخه رو هم بیاری...

باشه نفسم؟!

مضطرب هق زدم و اشکام چکید.


-جون؟
دور اشکاش بگردم من؟ همه *** من... خانومه قشنگ من.

هر چقدر بیشتر نازم میداد شدت گریه هام بیشتر میشد

و تا دکتر تو اومد، سریع صورتمو پاک کرد و شقیقه مو بوسید.

-اروم شو ببینم دکترت چی میگه چوب خط هاتو بیشتر از این پر نکن دندون خرگوشی

-خب اروشا خانوم خداروشکر مشکلی وجود نداره.

تا خواستم نفس راحتی بکشم ادامه داد:

-اما همونطوری که قبلا گفتم پهلوی شما خیلی وضعیت نرمالی نداره بخاطر ضربی که دیده

باید بیشتر از اینا مراقب باشین.

چیز سنگین بلندنکنید،رو قسمتی که کوفتگی داره نخوابید

چون براتون خوب نیست
اگه درد داشتید کیسه آب گرم بزارید

و پماد پیروکسیکام نوشتم موضع رو باهاش م‌ال‌ش بدید

خدا لعنتش کنه پس این دکتر دهن لق همه چیز را به ایمان گفته بود!

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_698
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

من بهش گفتم نگو که پهلوم ضرب دیده یا بایدچنان وچنین کنم

الان از دست ایمان و غر زدنا و سرزنش کردناش کجا بزارم برم؟؟؟

به دکتر گفتم آقای دکتر اتفاقی که نیوفتاده من مشکلی ندارم حالمم خیلی خوبه

ایمان چنان چشم غره ایی بهم رفت که....

از ترس نمیتونستم حرف بزنم

دکتر هم برگشت به طرفم و گفت:

شما دکترید یا من

پس اظهار نظر نکنید بعد این حرف به طرف در رفت
وقتی ایمان خم شد تا کفشامو بهم بپوشونه، تازه به خودم اومدم.

-شما نگران نباشید آقای دکتر من از این به بعد خودم شخصا رسیدگی میکنم.

با استرس نالیدم:

-ا..ایمان

-بپوش اروشا بپوش قربونه این چشای پف کردت برم

زود بپوش بریم هنوز ناهارم نخوردی.

_تو منو با اینکارات دق میدی آخر

+ا..ایمان من

_هیشششش

_هیچی نگو که از دستت خیلی شکارم

_هردفعه با این کارات تن و بدن منو میلرزونی
_یه بار تو آب میوفتی یه بار با دوچرخه

یه بار بدون هوا از جاده رد میشی
من چکار کنم باتو؟
خودت بگو؟؟؟
الانم اینجا جاش نیست بلندشو بریم

+دستشو دور کمرم گذاشت ومنو بلند کرد وآروم روی زمین گذاشت

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_699
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

بدون اینکه دیگه کلمه ایی حرف بزنه

منو به سمت ماشین برد و در جلو رو باز کرد

کمک کرد که روصندلی بشینم

از درد ل‌بمو به دندون گرفتم

سرشو که بلند کردگفت:

_نکن اینجوری

1402/05/08 09:36

با ل‌بات
درد داری غلط کردی سوار دوچرخه شدی

تا خودتو ناقص نکنی آروم نمیگیری

+ازناراحتی حرفی نمیتونستم بزنم از یه طرف درد دنده هام از یه طرف سرزنش واخم وتخم ایمان
اشک توچشمام حلقه زد

فکر کنم متوجه شد چون دماغمو که بالا کشیدم

نگاهی من انداخت و متوجه لرزیدنم شد

نگاش رنگ نگرانی به خود گرفت
 
سریع به سمت صندوق ماشین رفت و پتوی مسافرتی اورد
و بخاری ماشین رو روشن کرد

همه اینکارا رو که میکرد اخماش تو هم بود وهیچی نمیگفت

آن را روی شانه م انداخت و گفت

_زیاد تکون نخور الان داروها اثر میکنه دردت کمتر میشه 

_برسیم خونه یه حمام آب گرم بگیری

بهتر هم میشه

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_700
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

نگاهی به من انداخت و حرکت کرد

لرزم انگار شدت گرفت


نگاش و چشمای ایمان رنگ خون شده بود

و مدام تو موهاش دست میکشید

وقتی رسیدیم  
سریع به سمت اتاق خواب رفت و منو رو تخت گذاشت

و پتوی ضخیمی روم انداخت

وتا روی شانه م انداخت و گفت

_بخواب

_الان شوفاژو رو روشن می کنم

گرم میشه اینجا

همزمان رفت وروشنش کرد تا اتاق گرم شود

لبخندی روی لبم نشست

_لبخند ژکوند میزنی توی الف بچه پدر منو در اوردی بعد برام لبخند میزنی

+ل‌بمو به زیر دندون کشیدم

دیدی با خودمو خودت چه میکنی؟

الان برات حمام رو ردیف می کنم

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]

1402/05/08 09:36

اینم تا پارت 700??

1402/05/08 09:36

سلام گلم خوبی دست وپنجه ات طلاخسته نباشی خیلی قشنگ بود???????????❤❤❤??????

1402/05/08 20:49

زهرا آی زهرا رمان یادمون رفتااااا????

1402/05/12 01:09

سلام گلم خوبی می شه ادامه رمان روبزاری

1402/05/15 10:34

من خیلی رمان دوست دارم کلا ولی اینجوری دیر به دیر که میشه یادمون میره ?به نظرم کلا از اول نمیخوندم بهتر بود

1402/05/15 11:32

پاسخ به

من خیلی رمان دوست دارم کلا ولی اینجوری دیر به دیر که میشه یادمون میره ?به نظرم کلا از اول نمیخوندم ...

عزیزمم پارتا دیر میاد مقصر من نیستم

1402/05/15 16:00

حالا هرکی میخواد بخونه هرکیم میخواد نخونه

1402/05/15 16:01

جـانـان مـن?✨
#پارت_701
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

_نمیخوام واقعا لازم نیست ایمان

+لازم نیست؟؟

_زدی پهلوتو داغون کردی
بعد میگی چیزی نیست

چی بگم بهت خب

_اشک توچشمام حلقه زد
هی...هیچی نگو

من فقط دلم میخواست یکم خوش بگذرونم
همش هم باید یکی باشه سرزنش و سرکوب بزنه

_اروشا نخند زشته

اروشا شلوغ نکن این میشه اون میشه
خب منم آدمم بابا

#ایمان

وقتی اشک حلقه زده تو چشمشو دیدم و بغضی که کرده واقعا دلم بحالش سوخت

دست خودش نبود که منم خیلی تند رفتم

ولی خب این سربه هواییش کلافه ام میکنه خیلی جاها

منی که دوست ندارم خار به پاش بره رو روانی میکنه با صدمه زدن به خودش

آهسته آهسته سمتش رفتم

رو تخت نشستم
پشتشو به من داده بود ولی حضورمو
حس که کرد در خودش مچاله شد...

آروم دستمو بردم سمت

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_702
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

بازوشو لمس کردم

نگاهم به طرفشه میبینم که پلکاشو رو هم فشار میده

انگاری تند رفتم من اعصابم ازاوضاع پیش اومده متشنجه خود اروشا هم با اینکاراش نفسمو بند میاره

سمتش خم شدم و لاله گوششو نوازش کردم
شونه شو بالا داد که ادامه نده

+قهری کوچولوم؟

_هوم

+بی تربیت هوم چیه یه دختر خوب باشوهرش اینجورصحبت میکنه؟

_اجالتا منظورتون همون شوهری نیست که از موقعی که این اتفاق افتاد هی داره سرکوفت میزنه؟؟؟؟

محض اطلاعتون الانم قهرم تا بعدا ببینم چی میشه

_عه قهرن خانم؟
اینجوریاست دیگه؟؟؟

+آره اینجوریاست

_خب خب
منم که عاشق آشتی دادن

کارمو خوب بلدما

از منت کشی گرفته تا کارای ......

کدومشو میپسندی
اینارو که میگم اروشا پتو رو روی سرش میکشه
منم از فرصت استفاده میکنم و...

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_703
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

و اونو حسابی میچلونم تقلا میکنه
ولی ولش نمیکنم

با اینکه میدونم دیوونگی محضه اون الان پهلوش و دنده اش ضرب دیده

ولی چکار میتونم بکنم تو دل برو وب‌غلیه

+ولم کن ایمان اصلا حوصله ندارم

_صداشو بالاخره در اوردم

+خیلی نامردی ایمان خیلی

_عه نامردم اینکه دلم نمیخواد دختر کوچولوی سرتقم بزنه خودشو ناقص کنه نامردیه

خب پس من ته هرچی نامردم

#اروشا

+باشنیدن صداش و تن صدای ناراحتش رومو به طرفش برگردوندم


+قبل از اینکه روم رو ازش برگردونم محکم دستهام و گرفت و به سمتش خودش چرخوند

ــ وایسا ببینم چته باز روتو اونور نکن دارم باهات حرف میزنم

من نامردم‌...؟


عصبی سرم و برگردوندم

ــ ولم کن!!

ــمنو نگاه کن بهت میگم میخوای

1402/05/15 16:02

چموش بازی دربیاری و به کارهای مسخره ات ادامه بدی

میزنم خودم همینجا سیاه و کبودت میکنم

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_704
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

خوشم نمیاد اینطوری باهام برخورد میکنی عروسک


کنار گوشم زمزمه کرد

_از امشب فقط یک چیز مهمه

و تو فقط یچیز بدون

اینکه ارامش رو فقط تو و ب‌غل تو می تونه به من برگردونه ..

اگه تحت هر شرایطی باشم

دلم از شنیدن این جمله  از هیجان لرزید

لاکردار منو اذیتم نکن خار به پات بره زمین و زمانو بهم میدوزم

با نگرانی لب زدم

_ایمان

لب ایمان روی پیشونیم نشست و گفت:ببخش منو از کوره در رفتم یهو

_ من خوبم ایمان

فقط خسته م ..

چشم سرخش که رو نگاهم بسته شد ولب‌ش روی ل‌بم نشست

دستم ناخواسته توی موهایش رفت

و نوازشگونه روی موهایش بالا وپایین رفت

شک نداشتم این عصبانیتا اتفاقی نیست

ایمان مرد زود از کوره در رفتن و جنجال نیست
حداقلش بامن نه

ولی یه چیزی داره ایمان رو دیوونه میکنه

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_705
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

وقتی دیدم اینجوری آروم و مظلوم میشد

دلم برای استایل و ابهت مردانه ش ضعف رفت

دلم می خواست هرچه زودتر به ان آغوش پناه ببرم
کمی جابه جا شدم

ایمان انگار متوجه جریان شد که بیشتر به سمت من مایل شد

و دستش را برام باز کرد

پتو رو کنار انداختم ومقل یه بچه بعداز دعوا که کسی رو نداره وباز میره

توبغل پدرمادرش حتی اگه دعواش کردن پناه میبره به آغوش او پناه بردم

سرم رو روی س‌ینه ش گذاشتم و دستم را دورکمرش حلقه کردم

ایمان   سرش راخم کرد و ب‌وسه ای عمیق نزدیک ل‌بم گذاشت

بعد  درحالیکه همچنان من راسفت درآغوش داشت خم  شد وپتو را برداشت

خواست دوباره من رو پتوپیچ کنه که
بلافاصله گفتم

_ایمان لطفا روی هردومون بکش

حرفی نزد و پتو را روی هرجفتمون کشید

زیر پتو حسابی خودم را بهش چ‌سباندم

ایمان نگاهم کرد

چشمکی بهش زدم وگفتم

_ من این جای الانمو با دنیاعوض نمیکنم

_جای منو نده به کسی...

_پففففف
خنده ش گرفت:این چه حرفیه میزنی تو

لب هایش کش آمد و گفت‌

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_706
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

من ازدست تو سر به بیابون نزنم خیلیه....

+عه
+بد نشو
دختر به این خوبی و مهربونی
آروم
صبور....

+ایمان ابرویی بالا انداخت و گفت:

_عه صبوررر ...‌.آروم

یهو خیز برداشت
میدونستم بد اذیت میکنی
جوری که دل و روده‌تو میاره دهنت

بخاطر همین ازش یکم فاصله گرفتم

+آخه

1402/05/15 16:02

فسقلی

توی نیم وجبی پدر منو در اوردی الان میگی
آروم و صبور

_ایمان ق‌لقلک نده دنده‌ام درد میکنه

اینو که گفتم

یک دستش را زیر سرش گذاشت وبه طرفم مایل شد
حالا نگاش بین چشمام ول..بام درگردش بود

پتو را از روی خودم انداختم گفتم گرمه

مثل یه ج.نین به اغوشش خزیدم

+سرما میخوری که‌‌‌‌.‌‌‌‌‌‌.‌‌.

کجا گرمه....!

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_707
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

سرم رو روی قلبش ش گذاشتم و دستم رو محکم دورکمرش حلقه کردم

ایمان هرکولیا دستام نمیرسن

با خنده چشمامو ب.وسید
+دوست نداری؟؟؟؟
و ابروشو بالا انداخت

_اممممم

_عاشقشم

ایمان سرشو خ‌م کرد و بوسه ای عمیق روی ل‌*بم گذاشت

اینجوری ناز نریز
دلبری نکن
میخورمتا خاله ریزه

_اِ ایمان نگو ریزه

+خب ریزه میزه‌ی ب.غلی خودمی شما

بعد  درحالیکه همچنان منو سفت درآغوش داشت خ‌م  شد وپتو را برداشت

بلافاصله گفتم

_ایمان روی هردومون بکشش اینجوری سردم نمیشه

+گرمت بود که...!
_باخنده گفتم
+گ‌رمای ت‌ن شوهرآدم بهتره تا پ‌تو حالا که فکرمیکنم میبینم سردمه

ل‌بشو گاز گرفت که نخنده ولی من چال گوشه لپشودیدم

حرفی نزد و پتو رو روی هرجفتمون کشید

زیر پتو حسابی خودمو بهش نزدیک کردم

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_708
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

با عشق زل زدم بهش

+چرا اینجوری نگاه میکنی؟
من شیطون میشما گفته باشم عروسک

_مگه شیطونی کردن بده

+بله
اوخ میشی قشنگم

_ایمان
+جونم

با لحنی بچگونه پرسیدم

دوشم دالی؟

+نه
_نههههههه
من تو رو میکشم

نشگونی از شونه اش گرفت

+دختره خل شد رفت

من چطوری میتونم اخه توی لامصبو دوست نداشته باشم

_اممم خب چقدر دوستم داری


ایمان زل زد تو نگام و خیلی جدی و محکم  گفت
_اندازه نداره خب

از اعترافش جاخوردم

لب زدم
_بگوووووو عافرین

به تقلید از خودم لب زد

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_709
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

_یدونه دوست دارم اون یه دونه هم قد یه دنیاست

خودم رو  تو بغ‌لش تکونی دادم

سعی کردم به خودم حرکتی بدم
من عادت به اینجور کنار هم بودنا ندارم
راحت راحت لش میکردم

بهش زل زدم

دستمو نوازش گونه روی ته ریش جذابش کشیدم

ایمان دستم رو از صورت پایین کشید
و کف دستمو ب‌وس کرد

مجدادا تکانی به خودم دادم واین بار محکم تر !!

فایده ای نداشت

کلافه شدم
+چته؟
چرا اینقدر وول میخوری

_تقصیر توئه آقا
+چکار کردم من؟؟؟

_نمیدونی
+نه....
_خیلی بدی
+چرا خب
_با لب و لوچه

1402/05/15 16:02

آویزون بهش گفتم
منو مثل همیشه ب‌‌غل کن
تک خندی زد
+اها بگو ملوسک دلش چلوندن میخواد
+آره
_اهوووووم
+بیا نزدیکم ببینممممم

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_710
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

با اخم زل زدم بهش و با دلخوری پرسیدم

_تو منو دوسم نداری

ایمان با سماجت سرش را تکان داد و لب زد

_کلا ندارم

_دیوونه ایی ها

کلا یه فازی گرفتی فاز حمله

با حرص تکون خوردم و چون بازوش محکم تر شد

از شدت عصبانیت خم شدم و گاز محکمی از بازوش گرفتم

صدای پردرد  اخ وخنده ی ایمان همزمان توگوشم پیچید

با حرص سرم رو از بازوش جدا کردم

حتی میلیمتری شل نکرده بود و جای دندون های من روی بازوش بود

ایمان به جای دندونام تو بازوش نگاه کرد و با خنده گفت

_آی دندون خرگوشی

با حرص از خنده ش  گفتم
_ولم کن

با پرویی ابرویی بالا انداخت‌

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_711
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

ولت نمیکنم

ولت کنم کجا میخوای بری بهتر از این ب‌غل
ها؟؟؟؟

با اخم مستقیم زل زدم تو چشماش و زمزمه کردم


_ولم کن ایمان

_داری اذیتم میکنی

+من اذیتت میکنممممم
+تو ب‌غل من اذیتی الان

_دیگه هیچ حرفی نزد و

بر عکس انتظارم بازوش از دور ت‌نم دورم شل شد

دلم داشت میترکیدنمیدونم واقعا چرا اینطور میشم

بس که رفتار اخیرش عوض شده
که خواه ناخواه لحظات خوبمو هم تحت تاثیر قرار میده

شاید بهتره برم یه کم بیرون قدم بزنم


خیز که برداشتم هنوز کامل بلند نشده بودم

که صداش تو گوشم پیچید

_ چقدر چه اندازه چه مقدارش مهم نیست
فقط میخوام بگم دوست داشتن من حد ومرز نداره
اگه هم دوستت دارم وخاطرتو میخوام مردانه دوستت دارم

شوکه لحظاتی به همون شکل نیم خیز موندم

باشنیدن این حرفش قلبم تکون خورد

عکس العملش هم جالب بود لامصب

برا یه لحظه حس کردم از تپیدن ایستاد

خدایااااااا من چقدرخوشبختم ایمان اینقدرمنومیخواد

از اینهمه خواستن ته دلم غنج رفت

نگاهم تونگاهش دو دو زد

ایمان اهل دروغ نیست والان چشماش صداقتشو فریادمیزنه

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_712
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

دیگه حرفی برای گفتن نداشتم

اصلا ایمان با یه حرف یه حرکت منو آچمز میکنه


بدون حرف دوباره به اغ‌وشش لغزیدم

و خودم را به دست دستهای نوازشگرش دادم

بلد بود چطوری منو آروم کنه 

آروم نفسموکنار گوشش ها کردم و با لحن اغ‌واگری گفتم

ایمان جونم بازم تکرار کن

صدای خنده ش تو گوشم پیچید

و حرارت
نفسش گردنموآتیش زد

1402/05/15 16:02

ودلمو به هول و ولا انداخت

_اگه تکرار کنم تکراری میشه خب....


اونوقت مثل الان برات جذابیت و ذوق ندارها آقا ازماگفتن بود

خنده م گرفت

حق با اون بود

من آدمی نیستم که عشقشو فقط برا یه بار بخوام

من این جذاب اخمو رو برای کل زندگیم میخوام

میمیرم اگه یه روز جزمن حتی به کسی فکر کنه

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_713
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

حالا که تو ب‌غلشم اونم پیش منه
نگاش،حواسش پرت جای دیگه نیست

همه دنیا مال منه

اینجوریاست که با حرفاش

الان قلب و تنم از ابراز علاقه‌ش ریتمش سنگینه


سرم رو از س‌ینه ش جدا کردم وچونه‌مو روی سینه‌ش گذاشتم

تو چشاش زل زدم

و باخنده ی ریزی زیر لب بش گفتم حاجی جذاب تخس پررررررو

ادامه دادم ودستشو روی نبض گ‌ردنم گذاشتم

_تو همینجوری منو بخواه ببین این نبض اینجوری میزنه

نباشی نخوای دیگه نمیزنه....

اگر تا آخرش هستی پس مردونه باش و بمون

تا منم همیشه قلبم اینطوری برات اینجور بزنه

نگاش رو ل.بم قفل شد

جوابی ندادهیچ حرفی نزد

سرشو خم کرد و ل‌بش ل‌بم را شکار کرد

عمیق و محکم میب‌وسیدجوری که کل ت‌نم داغ شد

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_714
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
دستم دور گ‌ردنش حلقه شد

روی پاهاش نشستم و جواب ب‌وسه هاش را مثل خودش پرحرارت  دادم

تمنا و خواستن تو نگاه ایمان موج می زد

درست مثل نگاه خودم ..

دلم بازمثل اون اولین بار راب‌طه می خواست

دلم با او بودن رو می خواست

اما می دونستم ایمان خیلی رعایت میکنه وهوامو داره وتا من نخوام کاری نمیکنه

و من در حین ب‌وسیدنش دکمه هاشوهم باز کردم

با دیدن ان‌دام عضلانی و برنزه ش

دلم  از خواستن ضعف رفت 

دستم روی س‌ینه ش نشست و حالتی نوازشگونه گرفت

این حرکتم یعنی من میخوامت

ایمان بلافاصله با گرفتن مجوز شروع کرد
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_715
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

دست ایمان بلافاصله روی لباسی که تنمه سر خورد


وت‌اپمو را از ت‌نم بالا کشید

نگاهش روی کل بالات‌نه‌ام دودو زد

سپس خیره تو نگاهم لب زد
_تو کل دنیامی

دلم از را هیجان داشت کنده میشد

و ل‌بش رو باعطش به ک‌ام گرفتم

تو گ‌لو خندید و جواب ب‌وسه هام رو باحرارت بیشتری را همراهی کرد

دستش هم تمام م‌منوع‌ه های تنمو فتح میکرد

سکوت و فضای پر تب وتابی بینمون افتاده بود


هیچکدوم مایل به شکستنش نبودیم

و همینش ضربان قلبمون و نبض ت‌مون رو میبرد بالا

نجوای عاشقونه

1402/05/15 16:02

وقربون صدقه های زیرگوشی

و پر التهاب

و موجب میشد به خداستن دامن بزنه

...................

با حرارت و نور تابیده روی صورتم وپای ب‌رهنه م از خواب بیدار شدم

با دست زدن به بالش زیر سرم ،

سرمو بلند کردم

و به دور وبرم نگاه کردم

چند ثانیه طول کشید

تا اتفاقات افتاده بین منو وایمان یادم بیاد ...
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_716
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

از جام بلند شدم و روبروی آینه ایستادم

هنوز درست و حسابی به خودم نیامده بودم که سر و ته از شانه‌ ایمان آویزان شدم.

-ولم کن... ولم کن دیوونه... داری چی کار می‌کنی؟ الان میوفتم...

حین جیغ کشیدن، دست و پا می‌زدم و ایمانم عین خیالش هم نبود.

-خودم خانممو می‌رسونم،دست وصورتشو بشوره
صبحونشو بخوره !
_نمیخواااام بیارم پایین الان میوفتم


از حرصِ بی توجهی‌اش با مشت روی کمرش کوبیدم و محکمتر از قبل پاهام را تکان دادم:

-بذارم پایـــیـــــن... بذارم زمیـــــــــــــــــــن... الان میوفتـــــــــم ولم کـــــــــن...

تقریبا وسط حیاط رسیده بودیم و از ترس زمین خوردن و از شرم موقعیتی که تویش بودم

قلبم دیوانه‌وار می‌کوبید.
هرچی تقلا کردم انگار نه انگار

آروم دستای آزادمو سمت پهلوش بردم و ناخونانو تو گوشت پهلوش فشار دادم

وی انگار یه تیکه سنگ بود اونم برگشت یه نیشخند زد

+مثلا پنجول میکشی و ناخوناتو فرو میکنی جوجه
میخوای بخورمت
مگه میتونه نفوذ کنه ناخونات
وبعد خندید

_ایمان سرم گیج رفت بابا

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]

1402/05/15 16:02

جـانـان مـن?✨
#پارت_717
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

_مگه نگفتی میخوای خوابم بپره
من که بیداربودما
_اینجا هم سرویس بهداشتی هست

_دروووووغگو اینجا سرویس بهداشتیه؟

+بده میخوام بهت یه ح‌الی بدم
رو شونه آقاتون خوشبگذرونی
_اینجوریییییی که سروتهم کردی؟

در تلاش برای کنترل صدام تقریبا نالیدم:

-بذارم پا‌...

با ضربه‌ای که یک طرف ب‌ا*سنم خورد حرفم که هیچ حتی نفس کشیدن را هم از یاد بردم.

گونه‌هام به آنی آتش گرفتند و سر انگشت‌هام پیراهن ایمانو را چروک کردند.

-الله اکبر! زبون به دهن بگیر تا همین مدلی تا خود کوچه نبردمت.

از ترس دیوانه شدنش دهانم را بستم و پلک‌هام را روی هم فشردم.

عرق روی تیره‌ی کمرم راه گرفته بود

ایمان امروز دیوونه شده بود
خب یکی میدید زشته بود دیگه....

1402/05/15 16:02

جـانـان مـن?✨
#پارت_718
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

از روی کولم میارمش پایین و
گوشه حیاط کنار درختا میزارمش


سرم لابه‌لای گردن خوش بوش فرو می‌ره


تو اغوشم به نفس نفس میوفته و تقلا کنان می‌گه:وای

ایمان دل و روده ام بهم ریخت
همچی رو برعکس میدیدم

خیلی بدیا....

_محکم ب‌غلش میکنم وبه اون گوشه حیاط
که به هیچ جا دید نداره کم کم هولش میدم

اونم عقب عقب رفته
ل‌بامو روی ل‌باش میزارم
و صدای غر زدناشو قطع میکنم

_ کم کم داشتم کنترل خودمو از دست میدادم

این دختر منو تا مرز سوختن میبرد

همینکه جدا شدیم شروع کرد غر زدن


+وای! ولم کن خفه دارم میشم.

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]
جـانـان مـن?✨
#پارت_719
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

امامن بیخیال جسمِ کوچک و نرمش را محکم به تنم می‌فشارم


و به جیغای لوس و خفیف و غرغرای پر از نازش توجه نمی‌کنم.


-ایمانننننننن دستشویی دارم الان میریزه، ولم کن عشقم‌...


لب‌های برجسته‌شومی‌ب‌وسم،

و غر زدناشو بار دیگه باروش خودم خفه میکنم

دستام از دور کمرش شل میشه و چفت دستش مییشه

_باشه قربونت برم بریم


اما اون بازبون درازی برایم قلدری می‌کند:


- یه بار دیگه اینجوری کردی بامن نکردی

و جدا میشه و به سمت خونه راه میوفته

نیم خیز بر میدارم و دستشو اسیر میکنم

_جان چی گفتی شما؟
+هیچ هیچی بخدا ..‌.

دستشو جداکرد
پا به فرار گذاشت دخترلجباز من

و لبخند گوشه‌ی لبم نشست:

_بمب انرژیه بخصوص که اینجوری صبح بیدارش کنی تا تلافی نکنه اروم نمیگیره

⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰
@rooman_noovell [♥️?]

1402/05/15 16:03

جـانـان مـن?✨
#پارت_720
⊱⋅❀--------------------------------------❀⋅⊰

#اروشا

همینجوری که اومدیم داخل به سمت سرویس رفتم

بعد از شستن دست و صورتم به اتاق برگشتم

ایمان رو روی تختم دیدم

به سمتش رفتم ومثل یه گربه تو ب‌غلش خزیدم

سرم روی س‌ینه ی گذاشتم و هر دو  تو چشمای هم نگاه میکردیم


لبخندی روی لبم نشست

چه خوبه که آرومم....

سرمو بلند کردم و ل‌بامو روی چونه ش گذاشتم

چشماشو اروم بست و لبخندی زد

دستش دور کمرم محکم شد

و سرم رو مجدادا  روی سینه ش گذاشتم

واین بار ل‌بامو به سیبک گلوش چسبوندم

دستش زیر دکمه های بلوزم لغزید

تنم با لم‌س دستش لرزید

اینو که حس کرد

لحظه ای چشم بازکرد 

لبخندی بهم زد و مجدادا من رو تو بغلش کشید

1402/05/15 16:03