♥️✨♥️✨♥️✨♥️✨♥️✨
#برزخ_ارباب
#پارت_101
دیگه نتونستم درد سرم رو تحمل کنم و قبل از اینکه اون عوضی چیزی بگه، چشمام رو باز کردم و با اخم گفتم:
_ آخ سرم
با اینکه درد داشتم اما با کنجکاوی به سمت جایی که صدای اون پسره فرهاد میومد نگاه کردم تا قیافه اش رو ببینم.
یه پسر خیلی خوشتیپ با موها و چشمهای مشکی که جوون تر از بهراد به نظر میرسید و صد البته مهربون تر!
وقتی دید همینطوری بهش خیره شدم به سمتم اومد و گفت:
_ خوبی؟
_ سرم درد میکنه
_ این عادیه، چشمات که سیاهی نمیره؟
_ نه
_ خوبه پس
نگاه خیره ی بهرادِ عوضی رو حس میکردم اما دلم نمیخواست باهاش چشم تو چشم بشم پس به سقف نگاه کردم و چیزی نگفتم.
فرهاد وسایلش رو داخل کیفش گذاشت و گفت:
_ من دیگه باید برم، یه مسکن به بهراد دادم که اگه سر دردتون تا چندساعت دیگه خوب نشد، بهتون بده بخورید
فقط سرم رو تکون دادم و چیزی نگفتم که لبخندی زد به سمت در اتاق رفت، بهراد هم پاشد و به دنبالش از اتاق گم شد بیرون.
|?| ✨??「 ????↬@Romaan__Nab...」
♥️✨♥️✨♥️✨♥️✨♥️✨
#برزخ_ارباب
#پارت_102
آروم دستم رو روی پیشونیم گذاشتم و چشمام رو بستم تا شاید دردم کمتر بشه اما فایده نداشت!
با باز شدن در، چشمام به صورت اتوماتیک باز شد به شخص جلوی در نگاه کردم.
بهراد دست به سینه ایستاده بود و به من زل زده بود، چپ چپ نگاهش کردم و گفتم:
_ خیلی وحشی
_ وحشی دوست نداری؟
_ گمشو بابا
خندید و به سمتم اومد، به تخت که رسید دستاش رو کنارم گذاشت، خم شد و گفت:
_ آخی عزیزم نتونستی نقشه ات رو عملی کنی؟
پوزخندی زدم و گفتم:
_ درسته سرم شکست اما می ارزید چون تونستم عملی کنم
بعد هم قبل از اینکه چیزی بگه با همون لبخندم گفتم:
_ چخبرا؟ بدنت که نمیخاره؟
_ نه
_ خر خودتی
_ نه اتفاقا خر تویی
یکم شک کردم و با تعجب بهش نگاه کردم، عادی ایستاده بود و اثری از خارش و این حرفا نبود.
به چشماش نگاه کردم که پوزخندی زد و گفت:
_ متاسفانه اطلاعات غلط بهت داده شده عزیزم
_ یعنی چی؟
_ من به پوست گردو حساسیت دارم، نه خودِ گردو و پودرش!
|?| ✨??「 ????↬@Romaan__Nab...」
♥️✨♥️✨♥️✨♥️✨♥️✨
#برزخ_ارباب
#پارت_103
با حرص دندونام رو روی هم فشار دادم و سعی کردم آرامشم رو حفظ کنم.
یعنی الکی الکی سرم شکست بدون اینکه هیچ مزیتی داشته باشه یا حداقل انتقامم رو گرفته باشم؟!
ماتحتم بسیار سوخت اما به روی خودم نیاوردم و گفتم:
_ فدای سرم
_ فدای سر شکستت؟
_ آره بشکنه دست کسی که اینکار کرده
_ آخی آره والا آش نخورده و دهن سوخته شدی
این دفعه حرصم رو با فرو کردن ناخنام تو دستم خالی کردم و گفتم:
_ اصلا برام
1401/10/22 07:44