اینکه بتونم کاری بکنم، دستام رو از یقه اش جدا کرد و دستاش رو روی سینه ام گذاشت و محکم به سمت عقب هولم داد.
انقدر فشار ضربه اش زیاد بود که نتونستم خودم رو کنترل کنم و از عقب محکم روی زمین پرت شدم!
سرم محکم به یه جایی برخورد کرد و سوزش خیلی بدی تو کل سرم پیچید.
دستم رو روی سرم گذاشتم و با اخم آخی زیرلب گفتم!
به حدی سوزش و دردی که احساس میکردم زیاد بود که حتی توانایی باز نگه داشتن چشمام رو هم نداشتم و بعد از چند ثانیه جز سیاهی مطلق دیگه چیزی ندیدم...
با احساس درد شدیدی که توی سرم احساس میکردم، آروم آروم چشمام رو باز کردم و دستم رو روی پیشونیم گذاشتم.
با دیدن یه اتاق سفید رنگ که هیچ شباهتی به خونه ی بهراد نداشت و شبیه بیمارستان بود، اخمام رو تو هم کشیدم!
من...من توی بیمارستانم؟ چرا؟ چرا انقدر سرم درد میکنه؟ چرا احساس میکنم چشمام داره از حدقه بیرون میزنه؟
خواستم پاشم روی تخت بشینم اما درد بیش از حد سرم اجازه نداد و مجبور شدم همونطوری بخوابم.
با یادآوری اینکه چه اتفاقاتی افتاده بود، درد سرم بیشتر شد!
بهراد من رو هول داده بود و احتمالا سرم به پایه صندلی برخورد کرده بود و نتیجه اش شده بود اینکه الان اینجا باشم.
با بازشدن در اتاق نگاهم رو به اون سمت چرخوندم که یه خانم رو توی فرم پرستاری دیدم.
با لبخندی که روی لبهاش بود، به زبون ترکی چیزی بهم گفت و به سمتم اومد.
هیچی از حرفاش نفهمیدم و عکس العمل خاصی هم نشون ندادم و اونم مشغول بررسی کردن سرم توی دستم شد.
توی دفتری که دستش بود یه سری چیزا نوشت و بعد دوباره با لبخند یه چیزایی بلغور کرد و دستی روی موهام کشید...
|?| ✨??「 ????↬@Romaan__Nab...」
♥️✨♥️✨♥️✨
#برزخ_ارباب
#پارت_676
خواست بره اما قبل از اینکه ازم دور بشه دستش رو گرفتم و گفتم:
_ از فارسی چیزی میفهمی؟
با سردرگمی نگاهم کرد و به ترکی یه چیزی گفت که نفهمیدم.
با کلافگی دستم رو روی صورتم کشیدم و گفتم:
_ ا ?Can you speak English ( میتونی انگلیسی صحبت کنی؟ )
_ ا yes yes my dear ( آره آره عزیزم )
با شنیدن این حرفش نفس عمیقی کشیدم و بعد از اینکه مطمئن شدم که میتونم بهش اعتماد کنم، براش توضیح دادم که دزدیده شدم و ازش خواستم که یجوری بهم کمک کنه؛ اونم بهم قول داد قبل از اینکه از بیمارستان مرخص بشم به یه طریقی که بهراد شک نکنه، بهم کمک کنه...
با لبخدعمیقی که ناخودآگاه روی لبهام نشسته بود به سقف زل زدم و نفس راحتی کشیدم.
بالاخره تونستم به یه طریقی یه تلاشی واسه نجات پیدا کردن خودم پیدا کنم!
چشمام رو بستم و از ته قلبم آرزو کردم که بهراد زودتر دستگیر بشه و به سزای تمام ظلمهایی که کرده
1402/02/12 23:38