•﷽•
یار منے دلدار منے
تو هَمون اخموے جنگےِ منے??
__
337
337
بدتر از خودش داد زدم:
-گیریم که تولد گرفته بود، گیریم که بنز می نداخت زیر پات... باید می رفتی؟ تو مگه با من تو رابطه نیستی؟
باید شرافتتو به یه بنز می فروختی؟ تو امثال این شهابو نمی شناسی احمق؟
نگاهمون توی نگاه هم دودو می زد و هیچکدوم آروم نمی شدیم... دلم می خواست یه جواب دلگرم کننده بشنوم...
مثلا با تهدید بردش اونجا... چمیدونم... یه چیزی که ثابت نکنه بهم، نسیم اون آدم بالیاقتی که فکر می کردمه...
یه چیزی که منو از هم نپاشونه...
من داشتم قبر خودمو می کندم از عصبانیت و اون لام تا کام حرف نمی زد...
ای کاش می زد تو صورتم و می گفت درموردم اشتباه فکر می کنی... اما نکرد... نزد... و من داشتم درست فکر می کردم...
نسیم همونقدر احمق، بلندپرواز و خائن و بی معرفت بود!
من بی خودی این همه از جون براش مایه گذاشتم...
به سرعت روندم سمت خونه م تو زعفرانیه... نه دلم می خواست پیشم باشه و نه می تونستم ازش جدا شم... باید تنبیهش می کردم.... باید بهش می فهموندم سزای کارش چیه...
1401/11/16 04:14