•﷽•
یار منے دلدار منے
تو هَمون اخموے جنگےِ منے??
__
462
462
صبح درحالی پاشدم که هنوز تنم گرم بود از حضورش ولی کنارم نبود.
با وحشت سر بلند کردم و دور تا دور اتاقو نگاه کردم.
همین که خواستم بلند شم در باز شد و اونم تا دید من بیدار شدم، لبخندش عریض شد و گفت:
-می خواستم بیدارت کنم بیای صبحانه بخوری.
با صدای خنگ و گرفته م گفتم:
-اینجا خوابیدی؟
یه لبخند کاملا دیوثانه رو لبش نشست و گفت:
-بدو بیا نون تست کردم.
بعدم رفت. جا داشت چند تا فحش نون و آب دار بهش بدم برای خالی نبودن عریضه ولی خب متاسفانه تو دلم داشت قند آب می شد.
من نمی دونم به ریش کدوم اسکلی تو مدرسه مون خندیده بودم بابت این احساسات کصشر که الان نصیب خودم شده بود. می گن دنیا دار مکافاته ها... منِ بز باور نکردم.
1401/11/22 16:00