•﷽•
یار منے دلدار منے
تو هَمون اخموے جنگےِ منے??
__
414
414
تا خواست بره پرسیدم:
-جریان مهمونی و ربکا و اینا چیه؟
قیافه بی تفاوتی به خودش گرفت و گفت:
-چیزی نیست... تو خودتو درگیرش نکن...
بعدم رفت... تفففف... آخرشم با کوهی از سوال منو تنها گذاشت.
خبری از محراب نبود. دلم می خواست بازم بیاد و به کارای خاکبرسری ادامه بدیم ولی یهو تو اوج عصبانی شد، منو ول کرد رفت و دیگه هم نیومد.
کاش می فهمیدم تو سرش چخبره؟
رفتم بیرون یه سر و گوشی آب بدم که دیدم همون موقع درِ ورودی باز شد و محراب اومد داخل.
ناخداگاه سلام کردم و اونم با اون همه کیسه خریدی که دستش بود، چپ چپ نگام کرد و جواب نداد...
1401/11/19 16:28