•﷽•
یار منے دلدار منے
تو هَمون اخموے جنگےِ منے??
__
362
362
نسیم داشت به سوال یکی از بچه ها جواب می داد و اصلا به من نگاهم نمی کرد.
ولی بغل دستیش قفل بود رو من و آخرشم نسیم یه نیم نگاه به من انداخت و با آرنج یکی زد تو پهلوی دختره و طلبکار گفت:
-هووووی! واسه تو دارم غدغد می کنم!
دختره دستپاچه سرشو انداخت پایین و من خندمو خوردم و رفتم تو دفتر تا شروع به کارمو ثبت کنم.
این دختر درست بشو نبود. فقط بلد بود منو حرص بده.
زنگشون خورد و منم مشغول انجام یه سری کارا شدم که دیگه کم کم همهمه ی توی راهرو شروع شد.
به محض اینکه پامو گذاشتم طبقه پیش دانشگاهی، دیدم چند نفر پشت اتاقم صف کشیدن و منتظرن که بیام.
اصلا و ابدا اعصاب نداشتم و آرزو می کردم با خنگ بازیاشون نرن رو مخم که مجبور شم داد بزنم.
1401/11/16 13:10