•﷽•
یار منے دلدار منے
تو هَمون اخموے جنگےِ منے??
__
437
437
نمی دونم تا حالا شده کسی از بوی پرتغال یا نارنگی ای که دوستاش تو مدرسه می خورن و اون داره حسرت می کشه، کفر گفته باشه یا نه؟
غرورم اجازه نمی داد دست به سمتشون دراز کنم و جیبمم اجازه نمی داد خودم صاحب اون خوراکیای خوشمزه و خوشبو بشم.
خلاصه که از چند ناحیه مورد زخمی شدنِ روزگار قرار گرفته بودم و ناشکری و کفرشو به خدا می گفتم.
همونی که می گفتن عادله ولی این عدالت نبود... بود؟ نه...
من با بچه های دیگه همسن بودم، خودم خانوادمو انتخاب نکرده بودم و حسرت چیزایی که از لباسا، مهمونیا، خوش گذرونیا و وسایل تحریر جدیدی که می خریدن رو دلم می موند هیچ...
باید حتی حسرت خوردنیای رنگ و وارنگشونم می کشیدم.
هیچوقت یادم نمی ره که چطور از دیدن گوجه سبزایی که شاید یه بار تو عمرم خورده بودم، دهنم آب میفتاد و نمی تونستم کاری کنم...
حتی پولی نبود که پس انداز کنم و جمعش کنم تا شاید یه روز بتونم بخرم...
1401/11/21 11:46