The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

کودک متعادل

70 عضو

در مبحث پیش راجع به ذهن فعال صحبت کردیم گفتیم ذهن فعال حاصل تجربه است و تجربه شامل کشف پردازش و ابداع است که حاصل آن احساس
خوشایند یا ارضا و رضایتمندی است.

ذهن فعال = (کشف، پردازش، ابداع) = احساس خوشایند و رضایتمندی

راجع به کشف صحبت کردیم به پردازش نیز پرداختیم و حافظه را گفتیم و بعد به تقلید و تکرار رسیدیم. یکی از ابزارهای پردازش در ذهن تقلید و تکرار است.
مغز کودک با تقلید کار می کند. تقلید اگر در جای خودش استفاده شود درست است حالا خواهیم دید که کجا تقلید مخرب می شود.
تکرار هم لازم است و کودک برای یادگیری مرتب باید تکرار کند ولی عادت نمی کند. ذهن کودک به دلیل فرم خاصی که دارد همیشه به دنبال کشف است،
هرگز عادت نمی کند، به هر چیزی که عادت کند بلافاصله به دنبالش ترک عادت می آید و کنار می گذارد. بارها دیدیم بچه ها بعضی از اسباب بازی ها را فقط
یك بار بازی می کنند و بعد کنار می گذارند چون دیگر چیز جدیدی برایشان ندارد. کودک عادت نمی کند این بزرگسال است که عادت می کند. عادت به ذهن نیمه آگاه می رود و در آنجا ماندگار می شود که بعداً این موضوع را بررسی خواهیم کرد. کودک از عادت عبور می کند و هرچیزی که برایش عادت شود
آن را کنار می گذارد.
ویژگی دوران 6 سال اول این است که قدرت یادگیری و عقل و خرد کودک با هم متناسب نیستند. قدرت یادگیری کودک بسیار بالاست ولی عقل به آرامی رشد می کند. اوج توانایی و قدرت یادگیری کودک در سه سالگی است و عقل در این سن در پایین ترین سطح است. این فاصله ای که وجود دارد وظیفه ی مادر را سنگین می کند. منظور از عقل، شناخت و مهارت است که کودک در این دوران شناخت ندارد، مهارت ندارد و توانایی اش کم است، خطر می کند که
وظیفه ی پدر ومادر این است که این خلأ را پر کنند. این خلأ باید با حمایت کودک پر شود، اما ما بازدارندگی می کنیم. از حدود 3 سالگی قدرت یادگیری کم کم کاهش پیدا می کند و در هفت سالگی این دو نمودار به هم می رسند و درک انتزاعی شروع می شود. در 3 سال اول در مغز کودک پنج فایل یا پنج بسته
باز وجود دارد و حواس پنجگانه مستقیم در جای خودشان می روند به همین دلیل کودک وقت زیادی برای پردازش نیاز دارد چون کشف و دریافت اطلاعات
بسیار بالاست و کودک حتماً باید بخوابد تا این سنگینی را متعادل کند به همین دلیل است که نوزاد خیلی می خوابد چون پردازش مغزش خیلی خیلی
بالاست.

1403/03/12 10:34

ما والدین به دلیل ذهنیتی که داریم و چهار عامل « نظافت، نظم، آموزش و تربیت»، از 3 سالگی مانع کودک می شویم و جلوی توانایی های کودک را می
گیریم و در نتیجه تعادل بین توانایی و عقل و شناخت کودک را برهم می زنیم که در این حالت میزان هوشمندی پایین می آید. بچه ها احتیاج به حمایت
دارند نباید مانع تلاش آنها شویم.
سایق رشد را به خاطر دارید؟ منظور از سایق رشد همین نمودار است، پس جواب سوال مادری که پرسیده بودند کودک از چه سنی شروع به عادت کردن می
کند؟ این است که ما از3 سالگی ذهن کودک را تخریب می کنیم و او شروع به تکرار و عادت می کند.
یکی از توانایی های پردازش را می خواهم توضیح دهم که اگر درست استفاده شود بسیار عالی است و اگر در جای خودش از آن استفاده نشود بسیار مخرب
است.

1403/03/17 14:40

☑️شرطی شدن
شرطی شدن در نظام تعلیم و تربیت ما خیلی جای دارد. ما بچه هایمان را شرطی می کنیم، یکی از این شرطی کردن ها جایزه است که در مبحث تنبیه و
تشویق راجع به آن صحبت کردیم. به یاد دارید در مبحث پیش گفتیم که هر تجربه ی حواس پنجگانه یك اتصال سیناپسی در مغز به وجود می آورد که در
اثر تکرار آن تجربه، تبدیل به میدان مغناطیسی می شود. این اتصال حاصل از تجربه یك اتصال عاطفی در کنارش به وجود می آید در واقع یك حس به وجود
می آورد. یعنی هر تجربه ایی که کودک می کند، یك علامت هم در کنار آن ثبت می شود، خود تجربه به توانایی مغز کمك می کند و بخش عاطفی آن می
گوید که این تجربه چطور انجام شده؟ احساس خوشایند یا احساس ناخوشایند، و کودک به این ترتیب شرطی می شود.
رفتارگراها روی مسئله ی شرطی شدن خیلی کار کرده اند و در کل حیوانات سیرک را با شرطی شدن تربیت می کنند. رفتارگراها نیز تحقیقات شان بر روی
حیوانات بوده؛ سگ پاوولف بسیار مشهور است و نیز موش اسکینر. اسکینر یکی از علمای بزرگ رفتارگراست و دانشمند بزرگی است. این دانشمندان بعد از
تحقیقات خود بر روی حیوانات به خصوص موش، نتایج شان را بر روی انسان ها تعمیم دادند به همین دلیل رویکرد رفتارگرایی 51 سال است که در دنیا
منسوخ شده است.
شرطی شدن یعنی هر کاری که می کنیم یك احساس هم در کنار آن می آید، آن احساس تکلیف ما را نسبت به آن واقعه یا رویداد روشن می کند احساس
خوشایند از این رویداد داریم یا احساس ناخوشایند. در حقیقت درک ما از آن رویداد را می سازد

1403/03/17 14:43

برای مثال :
کودک برای اولین بار یك لیوان آب را در دستش می گیرد، کودکی که برای اولین بار لیوان پر از آب را می بیند برایش هیچ فرقی بین آب و لیوان
قایل نیست. چه موقع این تفاوت را متوجه می شود؟ وقتی لیوان را پرت می کند زمین! حاال یکی ریخت (آب) ویکی جیرینگ شکست (لیوان). این تجربه در
مغز ثبت می شود و میدان مغناطیسی تشکیل می شود. حالا آب را فهمیدم و تجربه انجام شد. حالا، کودک چه احساسی را دریافت می کند؟
خوب خودش
احساس خوشایند دارد چون کشف همیشه احساس خوب دارد. اگر احساس خوشایند توسط مادر تأیید شود این احساس تثبیت می شود اگر تأیید نشود،
کودک می گوید من به جهنم، مادر مهم است. کودک برای خودش ارزش قایل نیست مادر برایش مهم است؛ اخمهایش رفت تو هم، زد پشت دستم، کودک
نتیجه گیری می کند و می گوید تجربه خوبی بود اما احساس بدی دارم پس دوستش ندارم، نمی خوام. حال اگر مادر خوشحال شود و احساس خوشایند به
کودک بدهد بر عکس این قضیه اتفاق می افتد، از این کار من خوشش آمد من خوشحال شدم مامان خوشحال شد پس "من خوبم، تو هم خوبی" .
در حالتی که مادر به کودک احساس ناخوشایند می دهد (با کودک دعوا می کند، ناراحت می شود ، بر سر کودک فریاد می کشد، ...) کودک با خودش می
گوید: من خوش حال شدم ولی مامان خوش حال نشد، من بدم مامان رو اذیت کردم پس
«من بدم، تو خوبی» = احساس گناه و درک مقصر.
در کل درک
مقصر به این منوال شکل می گیرد. ذره ذره در هر کاری سرزنش، در هر کاری توبیخ، البته توبیخ های والدین کاملاً از سر دلسوزی است. ما دنبال مقصر نمی گردیم. مادر و پدر می خواهند کودکشان به بهترین نحو تربیت شود و رشد کند اما مرتب به او احساس گناه می دهند و احساس گناه درک مقصر را می سازد.
همه ما یك بخش مهمی از شرطی شدن ذهنمان همراه با احساس گناه است. هر اتفاقی که می افتد من مقصرم؛ هر اشتباهی که می کنم ... به گونه ایی با ما
رفتار شده که حق اشتباه کردن نداریم. اشتباه یعنی گناه و گناه مستوجب کیفر است، بنابراین اجازه ی اشتباه نداریم، بنابراین با درک مقصر و احساس گناه
بزرگ می شویم و شرطی می شویم. دیده اید وقتی دچار یك اشتباه می شویم چه قدر از وقتمان به سرزنش خودمان می گذرد؟؟؟
این به دلیل شرطی شدن
با احساس گناه و درک مقصر است.

1403/03/17 14:48

☑️شرطی شدن چه موقعی خوب است؟
وقتی که برای پردازش باشد. از درون احساس خوب بگیرد و از بیرون هم تأیید شود حالا این شرطی شدن خوب است.
یعنی همیشه کودک کامیاب شود و احساس کامیابی داشته باشد. احساس کامیابی در مقابل یك عمل واقعی؛ تجربه، یك عمل واقعی است. منظور از تأیید هم
تأیید ذهنی نیست. دیدید وقتی می خواهیم بچه ها را تشویق کنیم القابی به آنها می دهیم که اصلاً نیستند، چیزهایی را در وجودشان بزرگ می کنیم که اصلاً
در ظرفیت کودک نیست. مثلا کودکی که تنبك زدن یاد گرفته را هنرمند خطاب می کنیم. هنرمند یعنی چی؟؟؟ این کودک صرفاً می تواند تنبك بزند. و یا
موارد دیگر. هنرمند تعریف دارد. اما ما می گوییم تو هنرمندی تو نابغه ایی تو یه دونه ایی و .... . وقتی به کودک لقب می دهیم یا خود شیفتگی ایجاد کرده
ایم یا حقارت. وقتی لقب های "بی شعور و کودن و احمق" می دهیم، تحقیر می کنیم و وقتی لقب های "دکتر، مهندس، هنرمند و فرشته" می دهیم، خود .....

1403/03/17 14:52

...خود شیفته اش می کنیم. بدون اینکه عملی انجام داده باشه و بدون اینکه به کارش اشاره کنیم و کارش را نقد یا تأیید کنیم. تأیید برای کار است، کودک باید عمل
کند و تأیید شود نه برای ذهنیت او. و حتی وقتی عمل کرد و عملش اشتباه بود، اشتباهش هم تأیید می شود. بچه ها در اشتباه نباید سرزنش شوند.
حال می بینیم که یادگیری با مبحث امنیت و شخصیت چه قدر در ارتباط است که در حدود 11 جلسه روی این دو موضوع کار کردیم.

1403/03/17 14:54

امنیت و شخصیت بستر رشد و هوش و خلاقیت هستند. بچه ها باید اشتباه کنند و اشتباهشان هم تأیید شود، نه اینکه کار درستی کرده بلکه باید کار یا عمل
کودک را از وجود او جدا کنیم؛ کارش را نقد کنیم و وجودش را تأیید کنیم. کودک را حمایت می کنیم تا مهارتش بالا برود در 12 سال اول این مسئله از
اهمیت بالایی برخوردار است.
" نه عزیزم اینطوری نیست اینطوریه"
به جای
" آخه ابله *** بیشعور هنوز نمی فهمی این اینطوریه نه اونطوری".

نقد کار همراه تأیید وجود، بچه ها را شرطی مثبت می کند؛ از درون خودشان احساس خوشایند می گیرند و نیازی به تأیید از بیرون در بزرگسالی پیدا نمی
کنند و نیز نیازی به جایزه و تشویق بیرون پیدا نمی کنند. در شرطی شدن مثبت، بچه ها با احساس خوشایند، قدرت و اعتماد به نفس از درون خودشان تأیید
می شوند و هر بار که اشتباه می کنند سپاسگزار هستند چون اشتباه ابزار رشد است. درک مقصر اشتباه را موجب سرزنش می داند. درک مظلوم احساس
تنهایی و بی کسی می کند و دیگران را مقصر می داند در واقع سر ریز درک مقصر است یعنی درک مقصر ادامه پیدا می کند و آنقدر به آن دامن زده می شود
تا به درک مظلوم تبدیل می شود، اگر اول خودش را مقصر می دانست حالا دیگر، دیگران را مقصر می داند.
درک سوم درک مسئول است که احساس قدرت می کند. شرطی مثبت درک مسئول می سازد و بچه ها را مسئولیت پذیر می سازد.
شرطی شدن منفی بچه ها را با درک مقصر و مظلوم بار می آورد. همیشه گفته ایم که درک مقصر و مظلوم، هر دو مانع رشد هستند. پس بچه ها باید شرطی
بشوند منتهی شرطی مثبت. شرطی شدنی که به آنها احساس خوشایند و قدرت و امیدواری و خوش بینی بدهد.
یك جمع بندی می کنیم،
*گفتیم ذهن فعال تجربه می کند و این اتفاقات می افتد:
ذهن فعال= تجربه = (کشف، پردازش، ابداع) = احساس خوشایند
*حال ذهن منفعل را بررسی می کنیم:
ما از ذهنمان یا فعال استفاده می کنیم یا منفعل. ذهن منفعل تجربه نمی کند بلکه حفظ می کند، حاصل تجربه نیست حاصل محفوظات است یعنی هر چیزی
که من حفظ کردم تحویل بچه ام می دهم، عین آن چیزی که به من داده شده حالا تو تحویل بگیر، کشف خودم نیست به من داده شده؛ وقتی کشف من
نباشه و به من فقط داده شده باشد، احساس خوشایندی به من نخواهد داد. چون " من" نبودم به من تحمیل شده اما این تحمیل به قدری هنجار است و عادی
شده فکر می کنیم که به همین شکل باید باشد و محفوظات را باید منتقل کرد. وقتی محفوظات را منتقل کردیم چه اتفاقی می افتد؟

1403/03/20 12:19

به جای کشف و دیدن، الگو می دهیم." همینه که هست". آموزش یعنی الگو دادن. وقتی به کودک قبل از سن یادگیری اش به او یاد دادن را تحمیل می کنیم
یعنی ما یك الگو به تو می دهیم تو این الگو را حفظ کن، زبان، شعر و....... همه را حفظ کن و بعد به جای پردازش که خود یك فرآیند است و در برگیرنده ی
حافظه و شرطی شدن و تکرار و غیره است، فقط تکرار به تنهایی را جایگزین می کنیم. فقط الگویی را که بهت دادیم تکرار کن، عمل نکن، کشف نکن، ابداع
نکن فقط الگو را تکرار کن بگو و حفظ شو.

ذهن فعال = تجربه = (کشف، پردازش، ابداع) = احساس خوشایند

ذهن منفعل = محفوظات = (الگو، تکرار، انباشت) = احساس ناخوشایند

☑️دو عامل هست که حفظ کردن را در ذهن کودک نهادینه می کند:

1. امتحان، سوال:
در تحقیقات جدیدمان به همه والدین توصیه می کنیم که بر وسوسه سؤال غلبه کنید. همه چیز به بچه ها بگویید ولی هیچ چیز از بچه ها نپرسید. چرا ما از
بچه ها سوال می کنیم؟
می خواهیم ببینیم که یاد گرفته اند یا نه؟ یاد گرفتند یعنی چی؟ یعنی می توانند تکرار کنند یا نمی توانند! اولین آسیبش این است که کسی که نمی تواند
تکرار کند خنگ است، زدن برچسب.!
ما سوال می کنیم که نقاط ضعف کودک را پیدا کنیم. وقتی نقاط ضعف کودک را پیدا می کنیم و در صدد برطرف کردن
آن برمی آییم در واقع شخصیت کودک را از بین می بریم. در مبحث دیدن به یاد دارید که در مورد مثبت اندیشی صحبت کردیم، ما عادت نداریم که نکات
مثبت همدیگر را ببینیم. بگردید وقتی بچه هایتان کار خوب می کنند مچ شان را بگیرید ولی ما می گردیم درست موقعی که کار بد می کنند مچ شان را می
گیریم، حتی در مورد همسرها هم همین گونه عمل می کنیم؛ با قصد خیر هم این کار را انجام می دهیم می خواهیم درست بشوند و نقاط ضعف شان را
برطرف کنیم.

1403/03/20 12:23

از بچه ها سؤال نکنید، نقطه ضعف نگیرید و با بچه ها شو ندهید چون در آن حالت تمام ذهن کودک پر می شود از حفظیات تا هر زمان که پدر و مادر خواستند
بتواند اجرا کند. جمالت انگلیسی، شعر و...... وسط مهمونی ممکنه مادر بگه به انگلیسی بگو "این دست من است" پس من باید آماده باشم و کودک دایم ذهن
پر از محفوظات به همراه خواهد داشت و ذهنش مختل می شود.

1403/03/20 12:24

2.جایزه و تشویق بی مورد:
انسان ها نیاز به تأیید دارند و ما باید تأییدشان کنیم. هر عملی که کودک انجام می دهد باید تأیید مثبت شود اما وقتی تشویق بی جا می کنیم و به خصوص
بحث جایزه را مطرح می کنیم این حفظ کردن ها الگوی کودک می شود. امروزه در مدارس تیزهوشان چه اتفاقی می افتد؟ از کالس اول ابتدایی شروع می کنند برای کنکور تیزهوشان راهنمایی! حجم محفوظات را زیاد می کنند و وقتی تکرار بالا می رود دیگر کودک به ابداع نمی رسد و به انباشت می رسد. و
انباشت ذهنی، احساس ناخوشایند در بر دارد. انباری از کتاب، درس، فرمول و مسئله برای اینکه در کنکور تیزهوشان شرکت کنم و بین آدم هایی که محفوظات
را انباشت کرده اند ذهن من انباشته تر و پرتر باشد. و جایزه اش قبول شدن در تیزهوشان باشد. تا به حال ندیده ام بچه ای را که مدرسه ی تیزهوشان برود و
نشاط کودکانه داشته باشد چون تمام ذهنش درگیر انباشت الگوهای تکراری است. بله همه جا تیزهوش هست و این که همه ی بچه ها نابغه اند، یك اصل
علمی است ولی نابغه بودن نهفته و بالقوه است. داریم بچه هایی که بالفعل هستند و مغزشان فعال تر است. ولی در کشورهایی که درست عمل می کنند اگر
در مدرسه ایی تشخیص داده شود که بچه ایی تیزهوش است بلافاصله ترتیبی داده می شود که هیچ *** متوجه نشود به خصوص خودش، فقط معلم و مشاوره
ی آموزشی اطلاع داشته باشند و حتی گاهی به والدین کودک هم ابراز نمی کنند و طوری برنامه ریزی می شود که این کودک تیزهوش نمراتش از میانگین
نمرات کلاس پایین تر باشد اگر میانگین کلاس 17 باشد این کودک 15 باشد، برای اینکه ارتباطش با انسان های دیگر مخدوش نشود و خودش را برتر نبیند
و این همین طور ادامه پیدا می کند تا اینکه در دانشگاه به او اعلام می شود که تیزهوش است درست زمانی که زمان بهره وری اش است. در حالی که ما بچه
های معمولی مان را با تلقین تیزهوش می کنیم و تنها کاری که می کنیم این است که ارتباطشان را با اجتماع قطع می کنیم و آنها را به الک تنهایی شان می
بریم فقط به این خاطر که تیزهوش هستند در حالیکه انسان تیزهوش در مرحله ی دانشگاه باید متوجه تیزهوشی خود بشود.

1403/03/20 12:27

پرش به ابتدای نشست👆🏻

1403/03/20 12:29

ما با سوال و جایزه بچه ها را شرطی می کنیم درست مثل کاری که با حیوانات سیرک می کنند. در سیرک اگر حیوانات آن کاری که مربی می خواهد را انجام
دهد پاداش می گیرند و دایم تکرار می کنند، این حالت دقیقاًدر ذهن منفعل اتفاق می افتد. ذهن فعال را ذهن باز، و ذهن منفعل را ذهن بسته می نامیم.
یك بار دیگر ذهن منفعل و ذهن فعال را با هم مقایسه می کنیم:

1403/03/26 08:39

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

ذهن بسته یا منفعل ......ذهن باز یا فعال

1403/03/26 08:41

ذهن فعال یا باز در جهت هستی است؛ تجربه می کند و کشف می کند و رشد می کند و شکوفا می شود و باز می شود. ذهن منفعل یا بسته از یك جایی
حدود 7 سالگی شروع می کند به بسته شدن ، آرام آرام بسته می شود و حتی ممکن است کامل بسته شود، دیگر بالا نمی رود و رشد نمی کند و فربه می شود
یعنی نیروی سایقی که برای رشد وجود دارد به جای اینکه صرف رشد ذهن شود صرف پهن شدن آن می شود در واقع به جای اینکه رشد در جهت عمودی و
بالا رفتن باشد در جهت افقی و پهن شدن حرکت می کند و ذهن فربه می شود و تحت فشار قرار می گیرد و دیگر کار نمی کند. به جای کشف، دیدن،
کنجکاوی کردن و پیدا کردن، ما با ناامن کردن و خشونت و ایجاد ترس مانع می شویم. یکی از دلایلی که ذهن بسته می شود عدم وجود امنیت است. ذهن
خودش را می بندد و به قلعه ی تنهایی می رود. القاء شروع می شود یعنی دیگر ما چیزی را نمی بینیم، آن چیزی را می بینیم که به ما القاء شده. امروزه القاء
یك اصل مهم در تبلیغات است و در کل، کار تبلیغات القا است.

شما خوشبخت هستید؟ احساس خوشبختی می کنید؟
حاضرین: بله.
آقای سلطانی: از کجا این احساس را دارید؟
از تبلیغات تلویزیون، تمام چیزهایی که برای
خوشبختی هست را تبلیغ می کند و ما می بینیم که مبل داریم، ماشین داریم، سفر می رویم، و همه چیز داریم پس ما خوشبخت هستیم چون تلویزیون به ما میگه که خوشبخت کیه! این هنجارهای جامعه هستند که به ما می گویند خوشبخت کیست؟ پس ما خوشبخت هستیم. کشف خودمان نیست. ببینید چقدر
یك دست و یك شکل عمل می کنیم این از کودکی ما می آید، خودمان کشف نمی کنیم و نمی بینیم ما آن چیزی را می بینیم که به ما القاء شده است.
در جلسه ایی با نوجوانان راجع به تکنولوژی صحبت کردیم از آنها پرسیدم که گوشی موبایل چیه؟ چرا لازمش داریم؟
بحث نیاز و خواسته مطرح بود. گفتند ما
نیاز داریم.
گفتم چه نیازی به تلفن همراه دارید؟ تا ده سال پیش که تلفن همراه نبود بشریت رشد نمی کرد؟ ما خودمان آگاهانه انتخاب نمی کنیم که به چه
چیزهایی نیاز داریم بلکه به ما می گویند که شما چه نیازی دارید (ارائه ی الگو) و اگر این نیاز را دریافت نکنی خوشبخت نیستی. به ما القاء می شود که تو نیاز
به یك گوشی داری، با یك خط خاص که این امکانات را داشته باشد و اگر این ها را نداشته باشی نتیجه اش احساس ناخوشایند خواهد بود.
خشونت ها باعث می شود که ما نبینیم و سرمان را پایین بگیریم و بسته شویم و نگاه نکنیم و در آخر پردازش از مسیر طبیعی اش خارج خواهد شد.

1403/03/26 08:46

ذهن های ما اصلاً پردازش نمی کند به همین دلیل است که این قدر ذهن های ما خسته و پیر شده در حالی که هر چه پردازش ذهنی بیشتر باشد خستگی
کمتر خواهد بود و در کل به این نکته اشاره می کنم که هر عضوی از بدن ما اگر مطابق قانون طبیعت و نظام آفرینش کار کند، پیر نمی شود. حتی مسن ترین افراد به صورت جوان ناکام از دنیا می روند. نسبت وزن مغز انسان با بدنش در مقایسه با بقیه ی پستانداران خیلی بیشتر و بزرگتر است. مغز انسان بزرگتر است.
حال نسبت عمر انسان به نسبت دوران بلوغ؟ یك گربه از وقتی متولد می شود تا زمانی که به بلوغ برسد چقدر طول می کشد؟ حدود یکسال، اگر گربه به مرگ
طبیعی بمیرد چند برابر این زمان که تا به بلوغ برسد عمر می کند؟ چندین برابر، حال انسان چند برابر دوران بلوغ زندگی می کند؟ خیلی کم؛ 15 سال دوران
بلوغ ما طول می کشد حداقل باید صد سال به بالا عمر کنیم ولی 71 ،61 ،51 سالگی فوت می کنیم یا اگر فردی در 81 سالگی بمیرد می گوییم "خب دیگه
بسش بوده خیلی هم عمر کرده بود، یعنی توقع ما از زندگی فقط سه تا چهار برابر دوران بلوغمان است، چرا؟؟؟
چون در مسیر نظام آفرینش قرار نداریم. اعضای
بدن ما اگر درست کار کنند جوان می مانند، مغز هم اگر به صورت ذهن درست کار کند جوان و فعال می ماند.
اگر ذهن ما نمی تواند پردازش کند به این دلیل است که در مسیر آفرینش نیستیم و ما فقط از تك تك سلولهای مغزمان بیگاری می کشیم و اصلاً آن کاری
که باید در اصل انجام دهند را انجام نمی دهند، درست مثل اینکه در هواپیمای جت پیشرفته گازوییل بریزیم! بعد میگیم که چرا حرکت نمی کنه، خب
سوختش مناسب نیست. سلول های مغز هوشیارند و مأموریت دارند و وظیفه شان را می شناسند، ما به اشتباه آنها را در کنار هم قرار می دهیم و ساماندهی
می کنیم. حال در اینجا باید از علم کمك بگیریم و مراجعه به روانشناس به این منظور است که در واقع این اتصالات مغز سامان پیدا کنند.
ما به جای پردازش ذهنی یك نکته را وارد ذهنمان می کنیم و متوقف می شویم و اجازه می دهیم که تمام ذهن ما را همین یك مسئله اشغال کند و مملو از
انباشت می کنیم، حال این انباشت ممکن است دوست یا همسر یا کنکور و یا هرچیز دیگر باشد وقتی ذهن قدرت پردازش نداشته باشد یك موضوعی را که به
آن بدهیم آن موضوع را دائماً تکرار می کند و به انباشت می رسد. وقتی انباشت کرد از مسیر خارج می شود و قدرت پردازش نخواهد داشت حال ما باید کاری
کنیم که برگردد. برای اینکه این اتفاق ها برای بچه هایمان نیفتد محیط را باید غنی کنیم. وقتی ذهن بهم می ریزد قدرت تفکر پایین می آید و قبلاً گفتیم که
تفکر زیربنای هوش است. تفکر

1403/03/26 08:50

❓حال چگونه ذهن منفعل را به ذهن فعال تبدیل کنیم؟

در ابتدا راهکارهایی که ارائه می کنیم برای شما والدین است. چون اگر والدین ذهن فعال داشته باشند و قدرت تبدیل ذهن منفعل به ذهن فعال را داشته باشند
بچه ها نیز ذهن فعال خواهند داشت و خواهند توانست ذهن منفعل را به ذهن فعال تبدیل کنند. ما گفتیم هر انسانی از خودش، سه درک: مقصر، مظلوم و
مسئول دارد. درک مقصر و مظلوم متعلق به ذهن منفعل یا بسته هستند و درک مسئول متعلق به ذهن باز یا فعال است. درک مقصر دارای واکنش یا احساس
درونی سرزنش است؛ واکنش بیرونی او عذرخواهی، توجیه و فرار است و خودش را به همه بدهکار می داند و خودش را باید فدای همه بکند. درک مظلوم
احساس یا واکنش درونی تنهایی دارد با خودش سوگواری و عزاداری دارد و مرتب برای خودش دل می سوزاند و عزاداری می کند و واکنش بیرونی اش یعنی
رفتارش: غر زدن، شکایت از زمین و زمان، بچه ها، همسر و مادر شوهر وغیره می باشد.
پس یك مقصر دائم خودش را سرزنش می کند و از خودش ایراد می گیرد و دنبال مقصر می گردد اما مظلوم دائم از دیگران شکایت می کند و دائم دیگران را
مسبب بدبختی خودش می داند. مقصر، مسئولیت تمام تقصیرها را خودش به عهده می گیرد و معتقد است که باید تا آخر عمر بسوزد و مجازات شود و حق
خودش می داند. اما مظلوم معتقد است که من بیخودی دارم به پای دیگران می سوزم.
حال درک مسئول خودش را سرزنش نمی کند بلکه کار خود را نقد، و وجود خود را تأیید می کند، لذا از اشتباهاتش برای رشد استفاده می کند و آن را جبران
می کند، مسئولیت رفتار و احساساتش را به عهده می گیرد و بها می پردازد.
مقصر به همه بدهکار است، مظلوم از همه طلبکار است و مسئول از همه سپاسگزار است. مسئول می گوید: خدارو شکر که این مسائل پیش آمد که باعث رشد
من می شوند. مقصر همیشه منتظر مجازات و جهنم است مظلوم همیشه توقع بهشت دارد "انشاءاله به بهشت می روم" اما مسئول همیشه در بهشت زندگی
می کند نه از جهنم می ترسد و نه طمع بهشت دارد چون در بهشت و در آرامش زندگی می کند و سپاسگزار است.

1403/04/04 08:23

برای تغییر، فقط خودتان را نگاه کنید و هر عملی که می کنید بدون سرزنش بررسی کنید و مدام از خودتان بپرسید این کار یا تصمیم یا حرف با کدام درک
بود؟؟؟. به محض اینکه ببینید و به آن آگاه شوید، آرام می شوید. ببینید و تمرین کنید وانجام دهید که این سعی و تلاش شما به فرزندانتان هم کمك می کند
که مسئول بار بیایند.
مثالی میزنم: من یك لیوان چای داغ در دست دارم و به یك دوست تعارف می کنم اما لیوان از دست من می افتد و روی پایشان می
ریزد، لباسشان کثیف می شود پایشان می سوزد، حال اگر من درک مسئول داشته باشم: مسئولیت کارم را به عهده می گیرم ابراز تأسف می کنم عذرخواهی
می کنم لباسشان را می شورم یا می دهم خشکشویی، محل سوختگی را پماد می زنم یا دکتر می برمشان واشتباهم را جبران می کنم و تمام می شود. مسئول
وقتی بها می پردازد و جبران می کند قضیه برایش تمام می شود. اما وقتی درک مقصر داشته باشم خودم را ول نمی کنم، چند دست لباس برای دوستم می
خرم تا بلکه جبران شود و اگر 21 سال هم از قضیه بگذرد باز هم می گویم عجب غلطی کردم و هروقت یادم بیفتد عذاب می کشم و همیشه خودم را سرزنش
می کنم.
حاضرین: این مثال شما خیلی ساده است،آیا کارهایی هم هست که اصلاً نشود جبران کرد؟
آقای سلطانی: هیچ کاری وجود ندارد که نشود جبران کرد
به عنوان مثال بدترین حالت ممکن بچه ام را طوری زدم که مُرد!!! چند سال هم حبس کشیدم حالا اومدم بیرون دوتا راه بیشتر پیش رو ندارم یکی این که
دیوانه بشوم و در تیمارستان بستری شوم و یکی دیگه اینکه به دنبال راهی باشم که بچه های دیگر به این حال دچار نشوند.. در مورد شخص خودم، فرزند پسرم
همیشه به من می گفت که بابا خیلی حرف های قشنگی بلدی بزنی اما دوران بچگی ما این کارها را نمی کردی من هم جواب دادم بله من آن موقع این حرف
ها را بلد نبودم ولی حالا دارم کار می کنم که تو یاد بگیری و بدانی که با فرزندانت چگونه رفتار کنی. من در مورد بچه های خودم دیگر نمی توانم جبران کنم
بسیاری از صحبت هایی که می کنم را در مورد بچه های خودم انجام نداده ام؛ اگر دانش امروزم را سی سال پیش داشتم بچه های من به گونه ایی دیگر بزرگ
می شدند و حالا من به عنوان یك مسئول دارم تلاش می کنم و تحقیق می کنم تا شما با فرزندانتان درست رفتار کنید و همین طور بچه های من با فرزندانشان
درست رفتار کنند. جبران در هر سطحی امکان دارد هرچه بالاتر رویم در سطوح بالاتر جبران می کنیم بسیاری از علما و فیلسوفان ما در حال جبران هستند
و جبران آنها بسیار ارزش والایی دارد.

1403/04/04 08:29

"ژان پیاژه" دانشمندی است که بیش از 51 سال روی مغز و هوش کودک کار کرده است و نظریه او در حال حاضر معتبرترین نظریه در زمینه هوش است.
همانطور که در مسئله شخصیت به نظریه" اریکسون" اعتقاد دارم در موضوع هوش نیز به نظریه ی پیاژه اعتقاد دارم. پیاژه تولد تا 18 سالگی را سال های شکل گیری هوش می داند.

1️⃣تولد تا 2 سالگی- دوره حسی حرکتی:
در این دوره مغز کودک توسط حواس پنج گانه تحریك می شود؛ اتصال ها برقرار می شوند. در 2 سال اول حواس پنجگانه ی کودک باید فعال باشند. محیط
برای او باید غنی باشد. خوب ببیند، بشنود، دست ورزی کند ( دست بزند) بو کند و بچشد. مهمترین این ها دیدن وشنیدن است که ما در ایران مهمترین را
دست ورزی گذاشته ایم. چون معتقدیم محیط زندگی مدرن از نظر رنگ غنی است از نظر صدا نیز غنی است. مسئله ایی که ما همیشه تأکید می کنیم این
است که مطالب علمی کشورهای دیگر را باید برای خودمان بومی کنیم. در جامعه ی ما به دلیل حساسیت بر روی مسئله ی نظافت، نمی گذاریم که بچه ها
دست ورزی کنند. قبلاً هم گفته ام که دست، مغز دوم است. تا دست کار نکند مغز رشد نمی کند. تا بچه ها تجربه نکنند و دست نزنند و آلوده نشوند مغزشان
رشد نمی کند. در 2 سال اول تحریك حواس باید زیاد باشد ما نمی خواهیم که بچه ها چیزی یاد بگیرند. امروزه در آگهی ها می بینیم "که به فرزندانمان از
یك سالگی خواندن بیاموزیم"، ما می گوییم که خواندن از بدو تولد شروع می شود ولی آن چیزی که ما به عنوان خواندن ترجمه می کنیم (یادگیری خواندن
است) نه خود خواندن و آموزش خواندن. ما فکر می کنیم که وقتی می گوییم کودک از یك سالگی می تواند بخواند، شروع می کنیم نوشته جلوی کودک می گذاریم و او را وادار به خواندن می کنیم در حالیکه اولین مرحله، تحریك بینایی است؛ یعنی هرچه بیشتر بخش بینایی مغز از محرک ها تأثیر بگیرد. در مغز
بخش بینایی از 4 حواس دیگر بزرگتر است. بچه ها باید زیاد ببینند و با دیدن رنگ های مختلف این بخش تحریك می شود. این دوره، دوره حسی حرکتی
است یعنی کودک می بیند، یك سلول حسی تحریك می شود و یك سلول حرکتی را تحریك می کند و کودک عمل می کند در این عمل کنش و واکنش ها
شروع می شود و بعد شئ را در دست می گیرد و حس لامسه تحریك می شود، در دهانش می برد حس چشایی تحریك می شود و این چرخه مرتب تکرار می شود . دیدیم که بچه ها چه قدر تحرک دارند خصوصاً از 6 ماهگی به بعد به اوج خود می رسد و کودک دائماً می خواهد کشف کند که متأسفانه دو عامل نظم
و نظافت اینجا مزاحم است.
تأکید می کنم، منظور ما این نیست که بچه ها باید یاد بگیرند، زیرا در کل زیر 2 سال سن یاد گیری نیست

1403/04/04 08:37

بلکه موقع تحریك سلول ها است. کودک باید زیاد
ببیند، عمیق ببیند، متنوع ببیند و توصیه می کنم بچه ها را به طبیعت و هرجایی که بینایی آن ها را تحریك می کند و باعث می شود زیاد ببینند ببرید. این
زیاد دیدن مقدمه ی خواندن است و مقدمه ی کلام. ما تا به حال اشتباه فکر می کردیم که زبان در اثر شنیدن تقویت می شود در حالیکه زبان اول در اثر دیدن
تقویت می شود بعد شنیدن. نوزاد زبان را از طریق دیدن فرا می گیرد. دیدن است که سلول ها را تحریك می کند. علت این که بچه ها در محیط سریع یاد
می گیرند این است که همه چیز را می بینند و می شنوند. حالا ما از 2 سالگی آموزش زبان دوم را برای کودک شروع می کنیم و او را وادار می کنیم تکرا
کند (this is my hand) صرف به گفتن تکیه می کنیم، این حالت محفوظات است زیرا کودک چیزی را نمی بیند فقط می شنود.در دوره حسی حرکتی
یك پایه تشکیل می شود.

1403/04/04 08:37

پرش به ابتدای نشست 👆🏼

1403/04/04 08:38

2️⃣ 2 تا 6 سالگی- دوره ادراکی حرکتی:

پیاژه این دوره را دوره پیش عملیاتی نامیده است و مکتب های دیگر به آن دوره ی ادراکی- حرکتی می گویند. تفاوت ادراک با تحریك در این است که در
تحریك ذهن کودک هیچ چیزی ندارد، نه حافظه نه تخیل نه تصویر. کم کم شروع می شود و وقتی تشکیل شد ادراک به وجود می آید و حالا بین اسم اجسام
و خود اجسام در ذهنش می تواند ارتباط برقرار کند.در زیر 2 سال وقتی به کودک می گوییم توپ فقط می شنود توپ، ممکن است توپ را هم ببیند ولی بین آنکه شنیده و آن که دیده هیچ ارتباطی وجود ندارد چیزی که شنیده و چیزی که دیده هر کدام کار جداگانه ایی در ذهن کودک انجام می دهند اما در دوره ی ادراکی این دو مفهوم در کنار یکدیگر قرار می گیرند. حافظه و تجسم شکل می گیرد دیگه وقتی به کودک می گوییم توپ، تصویر آن را در ذهنش می تواند
تجسم کند چون حافظه و تجسم در حال شکل گیری است که در مراحل مختلف و به آرامی شکل می گیرد. مثل بچه کوچکی که توپ می بیند و می خواهد،
شما برایش یك توپ می خرید و در خانه می گذارید، می روید بیرون دوباره میگه توپ، شما مدام توضیح می دهید که عزیزدلم توپ داری توی خونه هست،
بچه هم ادامه میده توپ توپ، شما هم حرص می خورید که عجب بچه ی سمج ولجبازی دارم در حالیکه این بچه لجباز نیست بلکه هنوز به مرحله ایی نرسیده
که توپ توی خونه را تجسم کند و یادش بیاد و در حافظه اش ثبت نشده که در خانه یك توپ دارد، آرام آرام که حافظه اش کامل تر شد کودک یادش می افتد توپ دارد. می روید مهمانی می بیند که یك توپ شبیه مال خودش است، توپ را بر می دارد میگوید: این مال منه، والدین دائم میگن که توپ تو توی
خونه است ولی بچه قبول نمی کنه چون کودک چیزی را که می بیند می فهمد هرچیزی را که نبیند به خاطر نمی آورد زیرا که حافظه و تجسم او کامل نشده
است. اما در 2 تا 6 سالگی آرام آرام تجسم شکل می گیرد و با شنیدن نام یك شئ تصور آن در ذهنش شکل می گیرد و حالا در این مرحله پایه دوم ساخته
می شود.

1403/04/20 08:54

4️⃣ 2 تا 18 سالگی- دوره درک انتزاعی:

دوره چهارم دوره درک انتزاعی است.به یاد دارید در یکی از مباحث از ابوعلی سینا صحبت کردم که گفته اند من هرچیز یاد گرفتم تا 18 سالگی بود و از آن
به بعد دیگر چیزی یاد نگرفتم. بوعلی سینا هرچه که بود تا 18 سالگی فرا گرفت و بقیه عمرش صرف پردازش جدید و تولید جدید شد. چون پایه های رشد
ذهنی او درست سرجای خودشان شکل گرفته بود. مشکلی که امروزه در جامعه ما هست این است که ما دوره ی 6 تا 12 سالگی را با دوره 2 تا 6 سال عوض کرده ایم. ریشه بسیاری از مسائلی که با بچه ها داریم از جمله ناهنجاری های رفتاری، بیش فعالی، مشکلات عاطفی و..... به دلیل این است که این دو دوره با
هم عوض شده اند. یعنی به جای اینکه دوره ی ادراک را قوی کنیم آن را حذف کرده ایم و جایش دوره ی شناختی یا عملیاتی را گذاشته ایم و بچه هایمان را
قبل از 6 سالگی دائم کلاس می گذاریم همه ی این کلاس ها برای دوره ی عملیاتی، 6 تا 12 سال است. قبل از 6 سال کودک فقط باید بازی کند. و تمام این مراحل در بازی اتفاق می افتد. تنها راه باهوش شدن و خلاق شدن بچه ها بازی است.از چهار عامل ( نظم، نظافت، آموزش، تربیت)، آموزش در اینجا مانع رشد ذهن و حافظه ی بچه ها است. از تولد تا آخر 6 سالگی یادگیری است. از 6 سال به بالا یاد دادن شروع می شود. اگر یادگیری نباشد، یاد دادنی اتفاق نمی افتد.
هر کدام از این پایه ها را حذف کنیم یا ضعیفش کنیم، ساختار هوش کودک را خراب کرده ایم. زندگی همه ی انسان های بزرگ را مطالعه کنید همگی این
ساختار را دارند.

1403/04/20 09:03

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1403/04/20 09:05

خانم دکتر دادستان از شاگردان پیاژه تعریف می کردند که با گروهی، تحقیقی را انجام می دادند و دریافتند که افت تحصیلی بچه ها در دوره راهنمایی و
دبیرستان رابطه مستقیمی با دوره ی حسی حرکتی (1 تا 2 سال) دارد یعنی دوره ی تحریك، و به این دلیل ما روی دوره ی جنینی و نوزاد تمرکز کرده ایم
برای اینکه سنگ اول را درست بگذاریم.
این ساختار در همه ی ما شکل گرفته، ضعیف تر یا قوی تر، اما مسئله این جاست که ما از این ساختار درست استفاده نمی کنیم هم در مورد خودمان هم در
مورد فرزندانمان. در جواب کسانی که این مطالب را می خوانند و اذعان دارند که حالا که فرزند من 6 سالگی را رد کرده من چکار کنم؟ باید بگویم که مهم
نیست، مهم این است که ما هم در مورد خودمان و هم در مورد فرزندانمان باید بدانیم که از این ساختاری که شکل گرفته و تمام شده حالا چگونه بهینه و
درست استفاده کنیم، این ساختار را همه ما داریم فقط بلد نیستیم چگونه از آن استفاده کنیم.
باید برگردیم به کشف.(کشف، پردازش، ابداع) برگردیم به این فرمول، کاری که بچه ها انجام می دهند بچه ها دائم در حال انجام این فرمول هستند بدون این که جایی یاد گرفته باشند این فرمول در نظام خلقت و فطرت است.

راجع به فطرت یك توضیح بدهم: فطرت در لغت یعنی چه؟ فطر یعنی گشودن، باز شدن، مثل عید فطر که یعنی باز کردن روزه. فطرت انسان ذهن باز شده
است همان دوتا شکل که همیشه می کشم.

1403/04/21 07:58

ذهن بسته شده جزو فطرت انسان نیست، ذهن بسته مختص حیوانات است. ذهن حیوان رشد می کند و بالا می رود و بعد بسته می شود چون غریزه است و
تا آخر عمرش هم برایش همین مقداری که دارد کافی است و بسته می شود. انسان هم فطرت دارد هم غریزه. ذهن او باز است هر جایی که ذهن را ببندیم از
فطرت آدمی خارج شده ایم. و وقتی از فطرت انسانی خارج می شویم آسیب می بینیم، بداخلاق و عصبی و بدحال می شویم، همه ی اتفاق ها برایمان می افتد
چون از فطرت انسانی خارج شده ایم. اما ما گاهی دچار خود سانسوری می شویم و تا می گوییم فطرت، میگن ای بابا این حرفا قدیمیه و جزو دنیای مدرن
نیست. درحالی که فطرت کاملاً پایه ی علمی دارد.
حال چه کار کنیم؟ برگردیم به کشف. کارهای خلاف عادت بکنیم. در کلاسی استاد می گفتند که ذهن را
بشکنید، پرسیدیم که چه کار کنیم؟ گفتند امروز که نهار برایتان آوردند نصفش را نخورید و هیچ *** نوشابه نخورد، ما عادت کرده ایم نوشابه بخوریم، می دانیم مضر است ولی چون عادت داریم با چلوکباب نوشابه بخوریم همیشه می خوریم. به کمك استاد آن روز این ذهنیت و عادت را شکستیم نصف نهارمان و
نوشابه را نخوردیم. برای ترک عادت لازم نیست کارهای گنده و سخت کنید بلکه کارهای ساده بکنید، مثل همیشه با کدام دست غذا می خورید؟
حاضرین:
دست راست.
آقای سلطانی: این دفعه با دست چپ غذا بخورید.
یکی از حاضرین: آخه این کارها که خود آزاریه!
آقای سلطانی: این حرف ایشان به نظر شما از
کدام درک می آید؟
از درک مظلوم، چون ذهن منفعل بسیار قدرتمند است و از برجسته ترین قدرت هایش این است که در مقابل تغییر مقاوم است. یك تفاوتی
که ما با بچه ها داریم این است که بچه ها زود تغییر می کنند ولی ما نمی توانیم. به محض اینکه من گفتم با دست چپ غذا بخورید با وجود اینکه اینجا نه
غذایی هست و نه وقت نهار، ذهن ایشان سریع مقاومت کرد که: خودآزاریه یك وقت این کار را نکنی ها. حتی حاضر نیستیم یك بار امتحان کنیم. ذهن منفعل
جایگاه مقصر و مظلوم است. من توصیه نمی کنم هنجار شکنی کنید و یا قانون را رعایت نکنید. ما قانون شکنی و هنجار شکنی نمی کنیم بلکه در مورد هنجارهای فردی و انجمادهای ذهنی که در ذهن منفعل انباشت شده است را سعی می کنیم که بشکنیم. گاهی این کار را تمرین کنید و حتی به صورت بازی
ذهنی با بچه هایتان انجام دهید تا ببینید که چقدر قدرت شکستن ذهن را دارید.

1403/04/21 08:02