69 عضو
بیند امنیت او است.
در نتیجه همه ی آباء و اجداد ما بدون این که مقصر باشند قربانی هستند. قربانی ناامنی تاریخی که همراه ما آمده است. و حالا امروز ما می خواهیم به بچه های مان امنیت بدهیم.چگونه؟
چگونه می خواهیم به بچه ها امنیت بدیم؟ وقتی خودمان امنیت نداریم؛ چیزی را که نداریم چگونه می خواهیم به فرزندان مان بدهیم؟ چگونه چیزی را که
خودمان نداریم بذل و بخشش کنیم؟ قبل از این که بدانیم امنیت را از کجا به دست آوریم باید بدانیم امنیت چیست و چه معنایی دارد.
امنیت در لغت به معنای بی ترس بودن و آرامش داشتن است؛ ولی ما به یك تفسیر قوی تر و گویاتر احتیاج داریم تا بتوانیم بفهمیم که امنیت را از کجا به
دست آوریم. امنیت یعنی "درک جزء از کل" و اعتماد به کل. امنیت یعنی من این درک را داشته باشم که من جزئی از کل هستم و آن کل از من در هر
شرایطی حمایت می کند و من به آن اعتماد دارم و ترسی ندارم. به محض این که این رابطه خدشه دار شود ناامنی می آید. درک رابطه جزء از کل جزو فطرت
انسان است. انسان نیاز دارد که جزئی از یك کل باشد. یکی از آسیب های بزرگی که دنیای مدرن به انسان زد این است که انسان را کل کرد. انسان اصلاً در
جایگاه کل نیست. انسان در جایگاه جزء است. انسان خالق نیست، انسان مخلوق است. جزئی از یك کل است. فاجعه از جایی شروع می شود که ما خودمان را
کل می بینیم و جزء را هم نمی شناسیم و این رابطه درست جا نمی افتد. درک کل از جزء از کودکی می آید بر اساس همان بستر تاریخی. به همین دلیل
مراقبت از دوران کودکی در ایران خیلی مهم است. وما در ایران خیلی بیشتر از اروپا و غرب باید کار کنیم تا آن ناامنی تاریخی را محدود کنیم نه این که دامن
بزنیم.
چه موقع به یك کل اعتماد می کنیم؟ چه موقع یك کل نیازهای ما را برطرف می کند و ما می توانیم به آن اعتماد کنیم؟ جواب حاضرین: خودش بی نیاز
باشد؟
فرض کنید مهمان دارید و شما به میوه ی خوب یا شیرینی خوب برای پذیرایی احتیاج دارید. به کدام میوه فروشی می روید؟ به کدام قنادی می روید؟ جواب
حاضرین: مشهور باشد؟ گران باشد؟ بزرگ باشد؟ شناخته شده باشد؟ خیر
به سراغ کسی می رویم که به کار او اعتماد داریم. اعتماد داریم که توانا است و در کارش متبحر است. به او اعتماد می کنیم، هر وقت از او شیرینی گرفتیم
عالی بود. یعنی قدرت تهیه ی شیرینی دارد. کلی در منِ جزء امنیت ایجاد می کند که قدرت داشته باشد. با اطمینان پیش او می روم. همه چیز دارد. چه چیز
ندارد؟ خشونت.
یك قنادی خیلی با کیفیت و خوب است ولی اخلاق ندارد به مشتری بداخلاقی می کند و خشونت دارد آیا باز هم سراغ او می روید؟
حالا ما می خواهیم امنیت زندگی خود را از یك کل بگیریم. آن کل باید قدرت داشته باشد و خشونت نداشته باشد. در امنیت قدرت و اقتدار خیلی مهم
است. دلیل این که در بحث امنیت من به سراغ اقتدار می روم این است که چون درک مقصر و مظلوم و احساس مظلومیت و احساس گناه ناشی از مقصر
بودن و احساس ضعف ناشی از مظلوم بودن در مادرهای امروزی باعث شده که روز به روز اقتدارشان کم شود و این یك خطر است. خطر کم شدن اقتدار
والدین به خصوص تحصیلکرده، آینده فرزندان ما را تهدید می کند. و من با تمام وجود این مسئله را حس می کنم و در این جا به همه اعلام خطر می کنم.
اگر اقتدار والدین آسیب ببیند هیچ چیز دیگری جایگزین آن نخواهد بود. نداشتن اقتدار خود نوعی خشونت است. نسل مادران وپدران امروزی به خصوص
تحصیل کرده ها و حتی کسانی که در زمینه کودک فعالیت اجتماعی دارند ، به شدت دچار احساس گناه و انفعال هستند و در مقابل فرزند خود ناتوان هستند.
در رابطه جزء و کل وقتی اقتدار از بین می رود بیشترین آسیب به جزء می رسد. یعنی به کودک. به این دلیل در بحث امنیت اول روی اقتدار و قدرت کار می
کنیم و بعد به بحث خشونت می پردازیم.
نکته مهم: زمانی که کودک درک جزء از کل پیدا می کند، قبل از تولد است، دوران جنینی. جنین نیاز به امنیت دارد. به همین دلیل ما روی مادران باردار
مصمم هستیم و تمرکز داریم. اما در روان شناسی امنیت را از تولد بررسی می کنند. زمانی که کودک قضاوت می کند ( تشخیص نمی دهد چون عقل ندارد)
با احساسش درک می کند و قضاوت می کند که در امنیت است یا ناامنی، تولد تا یکسالگی است. روزهای اول تولد حساس ترین روزها برای ایجاد امنیت در
نوزاد است.
نظریه اریکسون در مورد رشد شخصیت بسیار معتبر است و رشد شخصیت را از تولد تا کهنسالی به 8 مرحله تقسیم می کند که سه مرحله اش در 5 سال اول
زندگی است. درک جزء از کل یك نیاز فطری است که از بدوتولد به وجود می آید و نقش مادر در این زمینه بسیار مهم است. نقش پدر هم مهم است اما پدر
نقش دوم یا مکمل را دارد و در کنار مادر است. مادر مدیر و مسئول رشد کودک است.
به خصوص در 6 سال اول. لطفاً بر احساس گناه خود غلبه کنید و اجازه ندهید که شما را اذیت کند چون وقتی من در 61 سالگی توانستم و وقت داشتم که
برگردم و امنیت کودکی خودم را به دست آورم، حتماً شما و فرزندان شما هم می توانند. پس نگران نشوید و درک مسئول داشته باشید و با درک مسئول
مطالب را بررسی کنید.
یك مکان آرام، که نه سرد باشد و نه گرم. نور داشته باشد تا من بتوانم کارم را انجام دهم. این یعنی حمایت. وظیفه ی پدر و مادر است که محیط امن مونتاژ
را برای کودک فراهم کنند و دم به دقیقه به سراغ کودک نروند و نظرات خود را به او تحمیل نکنند. وقتی محیط امن نباشد، کودک اولین کاری که می کند
یك حصار ذهنی امن برای خودش مونتاژ می کند. به جای این که کل کامپیوتر را مونتاژ کند اول یك حصار در ذهن می سازد چون بی اعتماد شده و به درون
حصار می رود تا امن باشد کودک احساس می کند که آن بیرون ناامنه، نه منو دوست دارن و نه من رو میخوان، من به درد هیچ چیز نمی خورم و به درون
حصار خود می رود. همه ی ما این حصار را داریم. مثل وقت هایی که به دنبال یك گوشه دنج می گردیم که تنها باشیم حتی لازم است. منتهی اگر این ناامنی
برای کودک خیلی شدید باشد حصار تبدیل به قلعه می شود. هرچه محیط نا امن تر باشد این قلعه ستبرتر و سنگین تر خواهد بود.کودک می رود به درون
قلعه اش و به ندرت از آن بیرون می آید. کودک می رود به درون قلعه ی تنهایی ناشی از ناامنی بعد ما میگیم که اوتیسم دارد. یا بیش فعال است و کمبود
توجه دارد یا ناهنجاری رفتاری دارد و همه را می زند. بچه هایی که همه را می زنند به این دلیل است که می روند بالای قلعه ی تنهایی که ساخته اند می
ایستند، هر *** که بخواهد وارد شود او را باسنگ می زند. دیگران را می رنجاند چون ناامن است، بی اعتماد است، از هیچ *** خوشش نمی آید و همه را
دشمن می داند.
نا امنی تأثیر مستقیم بر یادگیری دارد. ذهن در حالت اضطراب نمی تواند یاد بگیرد. قاعده مخروط را در نظر بگیرید، ذهن به شکل دایره است وقتی ناامن می
شود، این دایره کوچك می شود تا کاملاً بسته شود و به اصطلاح ذهن بسته می شود. افرادی که خیلی ساکت هستند و توی خودشان هستند ذهن بسته دارند
ممکن است از لحاظ علم و دانش در سطوح خیلی بالایی باشند اما در ایجاد ارتباط مشکل دارند و اصلاً قادر به ایجاد ارتباط نیستند.
امنیت مساحت دایره ذهن را تعیین می کند. یکی از تأثیرات ناامنی کوچك شدن این دایره است و به دنبال آن یادگیری و شناخت نیز رشد نمی کند.
ناامنی بر رشد عاطفی نیز تأثیر می گذارد. وقتی ذهن بسته باشد اضطراب و نگرانی پیش می آورد که به دنبال آن ناهنجاری های رفتاری و افسردگی پیش می
آید. چرا جامعه ما این همه افسردگی دارد؟ بعد قرص می خوریم. مگر قرص می تواند امنیت به وجود آورد. تنها کاری که قرص می کند بی حس کردن اتصالات
است. علت افسردگی بسته شدن ذهن و برعکس شدن مخروط است. افسردگی تنهایی می آورد مثل مظلوم که یك احساس او تنهایی است.
هویت مهم است و مقام و منزلت ارزش هستند. اتفاقی که در دوران مدرن افتاده این است که جای این دو را عوض کرده اند و متأسفانه آگاهانه هم این کار را
کرده اند. آگاهانه در مورد مادر جایگاه هویت و منزلت را عوض کرده اند. زن بودن یك هویت است؛ مادر بودن ارزش و منزلت است. متأسفانه در جامعه ما هم
به پیروی از جوامع غرب، زن بودن ارزش شده و مادر بودن هویت شده است. دوره مدرن می گوید مادر بودن مهم است ولی زن بودن ارزش است. مادرهای
امروزی به جایگاه خویش ایمان ندارند. از قدیم گفته شده که حرمت امامزاده را متولی آن باید نگاه دارد. وقتی مادر جایگاه خود و تقدس آن را قبول ندارد پس
برای این جایگاه هم هیچ عزت و احترامی نخواهد بود. لطفاً این مطالب را با درک مسئول بررسی کنید نه درک مظلوم و مقصر چون هیچ *** در بروز این
مسائل مقصر نیست، ما این مسائل را یاد نگرفته ایم، ما آداب پدری و مادری را نمی دانیم. در دوره مدرن هویت مرد بودن با منزلت پدر بودن عوض شده است.
در خانواده به عنوان مرد و زن حضور داریم نه به عنوان پدر و مادر.به همین دلیل آسیب می بینیم و به همین دلیل مادر فکر می کند از وقتی بچه دار شده
است هم پیشرفتش متوقف شده و هم از زندگی هیچ چیز نفهمیده است و دائم ابراز انزجار از زندگی می کند چون منزلت و جایگاه خود را نمی شناسد. زن
بودن تقدم شده است.چه قدر مقاله و نوشته راجع به زن و آزادی زنان و تفاوت های زن و مرد نوشته شده است وچه قدر این تعارضات را می بینیم. زن بودن
مهم است ولی ارزش نیست. کمی که از درجه اهمیت پایین بیاییم تبدیل می شویم به موجودات نر و ماده. این حالتی است که وقتی انسان سقوط می کند به
آن مبتلا می شود.
وقتی زنی که برای کسب درآمد کنار خیابان می ایستد و مردی که جلوی پای او ترمز می کند، مگر چیزی غیر از رابطه ی نر ومادگی است؟ فقط شکل و
شمایل انسانی دارد. زن و مرد بودن مهم واهمیت است ارزش نیست.
هر ارزشی ذیل مقام پدر ومادر بودن است. اگر معلمی ارزش است، ذیل ارزش پدر و مادر است. معلمی که فقط برای پول کار می کند و در مقام پدر و مادر
نباشد خیلی معلم با ارزشی نخواهد بود. چون ارزش ذیل کلمه پدر و مادر است. حتی پزشك، پرستار و ... اگردر مقام پدر و مادر نباشند ارزش نخواهند داشت
بلکه فقط اهمیت و هویت خواهد بود. مادر بودن فطرت و شدن است؛ داشتن نیست. بچه دار شدن اصلاً دلیل مادر شدن نیست. ما جایگاه و منزلت پدر و مادر
را نمی شناسیم چون آداب و اخلاق پدر و مادر بودن را گم کرده ایم چون این آداب و اخلاق را از ما گرفته اند. ما جواهری در دست داریم که این جواهر در
طول زمان خاک گرفته و ظاهر قشنگش را از دست داده و احتیاج به شستشو دارد. این جواهر در دست یك کودک نابالغ بوده که رندان زمان با تعدادی تیله
رنگی آن را عوض کردند. زنی که در دنیا مطرح می شود، همان تیله ی رنگی است و آن جواهری که از ما گرفته شده مقام و منزلت مادری است. به همین
دلیل مادر در منزل خودش را مستخدم و پرستار و خدمتکار می بیند و پدر خودش را فقط مسئول تأمین معاش خانواده می بیند. چه قدر از مردان امروزی
این جمله را می شنویم که" از صبح تا شب مثل ... جون می کنم چون بچه دارم" کمتر می شنویم گفته بشه که چون پدر یا مادرم. وقتی به تمام معنا و فطری
پدر و مادر باشیم دیگه خسته نمی شویم. منزلت مادری در فضای معصومیت و فضای الهی انسان است تا زمانی که این منزلت را نشناسیم امکان ندارد که
اقتدار پیدا کنیم. اولین شرط اقتدار ایمان به جایگاهی است که داریم.
در یکی از مشاوره ها خانم و آقایی مراجعه کردند که فرزندشان مشکلات بسیار عمیقی داشت. تمام حرف این والدین این بود که هر کاری از دستمان برمی
آمده برای اوانجام دادیم و می دهیم. خواستم که یکی یکی نام ببرند و من هم نوشتم بعد از اتمام لیستی که بدست آمد، گفتم همه ی این کارهایی که شما
برای فرزندتان انجام دادید من هم می توانم برای او انجام بدم. همه ی این کارها بر اساس پول است. پول بدهید من همه ی این کارها را حتی بهتر از شما
برایش انجام میدم. بهترین پزشك می برمش، بهترین غذا را میدهم و ... هر کاری را حتی بهتر از شما انجام خواهم داد. اما اون چه کاری است که شما می
توانید انجام دهید ولی من نمی توانم؟
عاطفه؟ عشق؟ شب بیداری؟ من هم که آدم بی عاطفه ای نیستم من هم می توانم به او عاطفه بدهم؛ عشق هم که شعار است و وجود ندارد؛ شب بیداری را
هم که پرستار هم می تواند انجام دهد. تنها کاری که مختص پدر و مادر است و هیچ *** دیگری نمی تواند به کودک بدهد
«محبت بی قید و شرط است ».
محبت بی قید و شرط زمانی است که والدین جایگاه خود را بشناسند. این مقام و منزلت است که می تواند محبت بی قید و شرط داشته باشد و گرنه پرستار
هم پول می گیرد و اگر پدر و مادر تا صبح ده دفعه بیدار شوند پرستار اصلاً نمی خوابد تا خود صبح و یك شیفت از کودک مراقبت می کند خیلی هم بهتر از
والدینش. تفاوت در این است که اگر حقوق پرستار را ندهید دیگر نمی آید ولی پدر و مادر اصلاً به حقوق فکر نمی کنند چون به جایگاه خویش ایمان دارند.
شما زن هستید یا مادر؟ مرد هستید یا پدر؟ دامی توسط جهان سلطه و سودجو پهن شده که برای سود بیشتر دست به هر جنایتی می زند و یکی از
بزرگترین این جنایت ها تغییر مکان زن و مادر است. انتخاب با خود شماست. شما می توانید بچه داشته باشید ولی مادر نشده باشید و بالعکس می توانید بچه
نداشته باشید ولی مادر باشید.
اگر من نتوانم پدر باشم و اگر منزلت و مقام پدری را ندانم هیچ کدام از حرف هایی که می زنم به درد نمی خورد و اعتبار نخواهد داشت. زمانی کارهای ما به
عنوان پدر و مادر ارزش دارد که ذیل کلمه ی پدری و مادری باشد و ذیل این مقام باشد. این مسئله در مورد پدر بزرگی و مادربزرگی هم صدق می کند. ما
اول باید به جایگاه خود ایمان داشته باشیم تا بعد بتوانیم از آن دفاع و مراقبت کنیم. چه معنی دارد که دختر 13 ساله مادرش را کتك می زند وپدر هم جرأت
ندارد حرف بزند و بعد برای طلب کمك و مشاوره مراجعه می کنند. چه معنی دارد که نوجوان 17 ساله قانونگذار خانواده باشد و پدر هیچ قدرتی نداشته
باشد. واقعاً چه اتفاقی افتاده است؟
* عامل بعدی (سوم) در ایجاد اقتدار، احترام و حرمت و حفظ حریم ها است.
در یك خانواده مقتدر همه اعضا اقتدار دارند وصرف متعلق به پدر و مادر نیست. اگر اقتدار فقط مختص یکی از اعضاء باشد تبدیل به خشونت می شود که در
مبحث خشونت مفصل به آن می پردازیم. اقتدار خشونت نیست. کودک هم باید اقتدار داشته باشد. چون کودک هم منزلت و جایگاه کودک بودنش را باید
بشناسد. کودک هم باید با اصول و ارزش ها آشنا شود.
انسان مقتدر هرگز لب به دشنام باز نمی کند، توهین و تحقیر نمی کند. اقتدار تند خویی و نعره زدن و حرمت شکنی نیست بلکه حرمت گذاشتن است. در
زندگی آیت ا... قاضی طباطبایی از عرفای نجف در حدود 111 سال پیش می خواندم در جایی بودند که کودک زیاد بوده و دائم در رفت و آمد بودند، هر وقت
کودکی وارد می شده ایشان تمام قد بلند می شدند و می ایستادند و سالم می کردند. اطرافیان و شاگردان اعتراض کردند که شما بزرگترید و عالمید و مقام
دارید چرا این کار را می کنید؟ ایشان جواب دادند اگر من این کار را نکنم این کودکان احترام را از کجا یاد بگیرند؟ چند نفر از ما وقتی فرزندمان وارد می شود
و سلام می کند به پای او بلند می شویم درست مثل زمانی که مهمان وارد می شود؟ بعد مدعی می شویم که چرا فرزندان ما احترام بلد نیستند. یك انسان
مقتدر احترام و حرمت دارد و خود نیز حرمت ها را نمی شکند.
* عامل چهارم قانونمندی، ثبات و ریتم
به این نکته توجه کنید که اصل و اصول متعلق به ذهن من نیستند چون اگر کسی مدعی اصل و اصول شود تبدیل به استبداد می شود. اصول و ارزش
ها معیارهایی دارند که در جای خودش باید بررسی شوند. ارزش ها و اصول نظر من نیستند اگر نظر شخصی من باشند تبدیل به استبداد می شوند. ارزش ها
قانونمندی و ثبات دارند همیشه بودند و هستند و قابل پیش بینی اند. یکی از عواملی که کودک را ناامن می کند غیر قابل پیش بینی بودن والدین است.
خانواده و والدین غیرقابل پیش بینی نا امنی ایجاد می کنند. یك روز داد میزنیم که این کاری که من میگم درسته و قانون خونه ماست روز دیگه حالمون
بهتره میگیم اشکال نداره یك روز که هزار روز نمیشه. این بی ثباتی کودک را ناامن می کند.اتفاقات برای کودک زیر 6 سال باید قابل پیش بینی باشد چون
درک انتزاعی ندارد و فقط در اثر تکرار اتفاقات را متوجه می شود.
* عامل پنجم مهربانی، خوشرویی، شوخ طبعی
ما تا الان فکر می کردیم که اگر اخم کنیم و راه برویم یعنی اقتدار و همه از ما حساب ببرند. اما الان می بینیم که اقتدار حساب بردن نیست. مثلاً میگن بچه
از پدرش حساب می برد این اصلاً خوب نیست. مهربانی یعنی احساس خوشایند داشتن و تبادل احساس خوشایند و دوست داشتن و دوست داشته شدن همراه
با خوشرویی و شوخ طبعی. اقتدار را با اخم اشتباه نکنید.بین شوخ طبعی و شوخی هم تفاوت وجود دارد. لودگی اقتدار را کم می کند. بین متلك و زخم زبان
با شوخ طبعی کلی فاصله وجود دارد. ما گاهی گله و حرفی که سر دلمان مانده در قالب شوخی با زهر و تلخی ابراز می کنیم و بعد هم اذعان می کنیم که
چیزی نگفتم فقط شوخی کردم. شوخ طبعی ادب را زیر پا نمی گذارد و کسی را نمی رنجاند.
این عوامل را در خودتان بسازید و ببینید که چه قدر از مسائلتان حل خواهد شد مثل بحث ریتم و خواب که گفتیم اگر رعایت کنید 51 درصد مشکلاتتان حل
می شود. باور کنید اگر روی این عوامل هم کار کنید خیلی از مشکلات حل خواهد شد.
عوامل ایجاد امنیت هنوز مانده است که در مبحث بعد خواهیم گفت.
سوال و جواب :
پاسخ به سؤال الهه مادر نوزاد چهارماهه
مادر عزیز مهم ترین نیاز نوزاد در ماه های اولیه زندگی، امنیت است. نوزاد امنیت را در آغوش مادر، تماس پوستی با مادر، استشمام بوی بدن مادر و شنیدن
صدای خوشحال مادر، کسب می کند. نوزاد را تا حدود 9 ماهگی و زمانی که بیدار است از آغوش خود جدا نکنید. نوزاد باید بغلی باشد. در طول روز و به طور
متناوب با او تماس پوستی داشته باشید و پوست بدن همدیگر را لمس کنید. زمانی که بیدار است در یك اتاق گرم و بدون کوران هوا، با لباس کم
او را در
آغوش بگیرید؛ به چشمان او نگاه کنید و شادمانه با او صحبت کنید. به وضع روحی و احساسی خود توجه داشته باشید، اگر دچار احساسات ناخوشایند هستید،
فرزند شما حال شما را درک می کند و نا امن می شود؛ در چنین مواقعی قدری از او فاصله بگیرید. توصیه می کنم برنامه ی «نوزاد» از طرح شوق رویش را
تهیه کنید، تمام مطالبی که والدین درباره ی نوزاد باید بدانند در این برنامه مطرح شده است.
کودک داغدار
:
در زندگی کودکان ممکن است لحظات ناخوشایند و غم انگیز رخ دهد از جمله فقدان یکی از عزیزان، واکنش کودک در این مواقع تابع واکنش بزرگترها به
خصوص والدین است. والدین داغدار با این غم چگونه برخورد می کنند، کودک هم الگوبرداری می کند. در مقابل کودک داغدار نباید بی قراری نشان داد، به او
با چشم ترحم نباید نگاه کرد. همدلی، همدردی و درک احساسات او به کودک کمك می کند از این مرحله راحت تر عبور کند؛ در مقابل توجه بیش از حد،
دلسوزی های بی مورد و ترحم های بی جا، غم را در او تثبیت می کند.
کودک داغدار نیازمند حمایت عاطفی است نه حمایت مادی و رفاهی، پاسخ مثبت به خواسته های بی مورد او و سرویس دادن بیش از حد، او را متوقع می
سازد. برای اطلاع بیشتر توصیه می کنم این کتاب را مطالعه کنید: «کلید کمك به کودک برای برخورد با مرگ عزیزان» از سری کتاب های کلیدهای تربیت
کودک و نوجوان. نشر صابرین.
?پایان نشست 10- امنیت1
1402/04/26 13:04#نشست10 ( #امنیت1 )
پرش به ابتدای نشست ?
1402/04/26 13:04#نشست9 ( #حرکت )
پرش به نشست قبل ?
1402/04/26 13:05?برای مشاهده ابتدای مطالب ، به پیام سنجاق شده بالای بلاگ بزنید،?
این پیام از برنامه نی نی پلاس ارسال شده است.
"لینک قابل نمایش نیست"
nini.plus/Abarmaman
لینک بلاگ اَبَر مامان ها? آگاهی در مورد تشنج و کنترل آن.
nini.plus/koodakmoteade
لینک بلاگ کودک متعادل? نکات ریز تربیت فرزند
nini.plus/yoga
لینک بلاگ یوگا?
دوستانتان رو دعوت کنید??
این پیام از برنامه نی نی پلاس ارسال شده است.
"لینک قابل نمایش نیست"
#تغییر
??6چیزی که زندگیتون رو تغییر میده.
?یه مهارت جدید یاد بگیر.
?شروع کن رو خودت کار کن.
?برنامه ریزی کن.
?هر روز یه قدم بیشتر از دیروز بردار.
?شکرگزاری کن چون به مرور معجزه میکنه.
?به خودت احترام بزار و قدرِ خودتو بدون.
─┅═ঊঈ???ঊঈ═┅─
#نشست11
( #امنیت2 )
روز به روز شخصاً بیشتر به اهمیت مسئله ی امنیت پی می برم و با تمام وجود تجربه کرده ام که امنیت تا آخرین لحظه عمر حضور دارد. بنابر این خیلی به
آن می پردازیم؛ نه تنها در مورد کودک بلکه حتی در مورد خودمان و زندگی مان به آن خواهیم پرداخت. یك تعریف از امنیت کردیم و گفتیم، امنیت یعنی
درک جزء از کل. اعتماد و اطمینان به کل و حمایت کل از جزء. در این مبحث هم می خواهیم عوامل امنیت را بررسی کنیم.
مهمترین عامل ایجاد امنیت، شناخت است. شناخت یعنی دانایی و آگاهی. شناخت حاصل ذهن فعال است. ذهن فعال باعث تجربه است و تجربه شامل کشف،
پردازش و ابداع است و حاصل همه این ها دانایی و آگاهی است.
ما هرگز بدون شناخت و بدون دانایی و آگاهی به امنیت نمی رسیم. زمانی که بشر نمی دانست منشأ رعد و برق چیست، با هر رعد و برقی وحشت زده و ناامن
می شد؛ ولی بشر امروزی دیگر از رعد و برق وحشت زده نمی شود چون علت و منشأ آن را می شناسد. در عوض از مسائل دیگری نا امن می شود که دلیل آن
همان عدم دانایی و آگاهی است.
در مقابل شناخت، عقل کاذب است که حاصل ذهن منفعل است و حاصل انتقال محفوظات است. محفوظات شامل: الگو، تکرار، انباشت است. و دیگر به دانایی
و آگاهی نمی رسد و فقط انباشت اطلاعات می کند. در حقیقت والدین به طور کل با انتقال محفوظات خودشان به کودک، نا امنی خود را به کودک به صورت عقل و منطق، منتقل می کنند. زمانی که به کودک اجازه نمی دهیم که تجربه کند و کشف و پردازش کند و ذهن فعالی داشته باشد ( چون خودمان هیچکدام
را نداریم) ترس ها و نا امنی های خودمان را به کودکان منتقل می کنیم. وقتی کودک نا امن شد، هر تلاشی کنیم که او را به امنیت بازگردانیم، کار را خراب
تر کرده ایم.
شناخت ---»ذهن فعال ---» تجربه (یادگیری)= کشف، پردازش، ابداع =» آ آگاهی دانایی
عقل کاذب ---»ذهن منفعل ---»محفوظات (یاددادن) = الگو، تکرار، انباشت ---» اطلاعات
ذهن فعال و تجربه و شناخت از طریق یادگیری به دست می آید. و ذهن منفعل و الگو و انباشت حاصل یاد دادن است. زمانی که تلاش می کنیم که به کودک
یاد بدهیم تمام آن الگوها و دانسته ها و محفوظات خودمان که برای ما هم از نسل قبل رسیده را به کودک انتقال دهیم. ترس و وحشت و ناامنی که ما داریم
از نسل قبل به ما رسیده و در زمان حال هم از طریق ما به کودکان منتقل می شود. لطفاً این مطالب را با درک مسئول بررسی کنید. دچار عذاب وجدان و
احساس گناه نشوید، قرار نیست معجزه کنیم بلکه فقط می خواهیم کمی از ناامنی های خود را کمتر به بچه ها منتقل کنیم.
گفتیم شناخت به آگاهی و دانایی می رسد و در کل شناخت یعنی آگاهی و دانایی. آگاهی یعنی چه؟ فرض کنید می خواهید نیمرو بپزید، چی الزم دارید؟
جواب حاضرین: تخم مرغ، ماهی تابه، روغن، گاز، نمك، فلفل. آقای سلطانی: حالا همه چیز روی میز آماده است آیا می توانید نیمرو را بپزید؟
حاضرین: باید
بلد باشیم.
آقای سلطانی: فرض می کنیم بلد هم هستید و خیلی هم ماهرید آیا باز هم می توانید؟ نه غیر ممکن است.چرا؟ چون اتاق تاریك مطلق است، ظلمات
است، حالا می توانید؟ اما توی زندگی فکر می کنیم که می توانیم و از عهده اش برمی آییم و توی تاریکی راه می افتیم و روغن را پرت می کنیم و تخم مرغ
ها را زیر پا له می کنیم و خانه را به آتش می کشیم و بعد هم زمین و زمان را مقصر می دانیم. این طور نیست؟ خیلی خوب بلدیم ولی توی تاریکی حرکت
می کنیم. اول چراغ را روشن کنید حالا می توانید نیمرو را بپزید. آگاهی یعنی روشنایی. نقطه مقابل روشنایی، تاریکی و ظلمات است. روشنایی نور است و
بالاست و ظلمات تاریکی است و پایین است. پس اگر آگاهی نداشته باشیم در ظلمات زندگی می کنیم، با هر معلومات و هر مشخصه ای که باشیم. آگاهی یعنی
روشنایی، بینش، دیدن. در بحث شخصیت راجع به بینش و دیدن مفصل صحبت خواهیم کرد. ما باید بینش داشته باشیم، ما دیدن را خوب بلد نیستیم. باید
بتوانیم یك نورافکن روشن کنیم و خوب ببینیم.
بینش یعنی داشتن نقشه و دیدن؛ یعنی داشتن ساختار تربیت. یعنی دانستن و آشنایی با اصول، ارزش ها و اهمیت. باید بدانیم در زندگی ما چه چیزهایی اصول
هستند و چه چیزهایی ارزش و اهمیت. وقتی در تاریکی باشیم اهمیت ها جای اصول را می گیرند و ساختار را از دست خواهیم داد چون اولویت ها به هم می
خورند.
دانایی یعنی چی؟ آگاهی کاملاً نظری و تئوری است. ولی دانایی یعنی عمل و روش و اجرای روش. اگر در تاریکی باشیم هر چه قدر دانایی داشته باشیم به
دردمان نمی خورد. در حال حاضر در جامعه ما چه قدر سطح تحصیلات بالا رفته و چقدر متخصص در سطح جامعه داریم؟ قبل از انقلاب جامعه دانشگاهی ما
دو درصد بودند اما اکنون به 21 درصد رسیده است، با این حال جامعه ما آرام تر شده یا ناآرام تر؟ مسلم است که ناآرام تر، چون دانایی بالا رفته ولی آگاهی
بالا نرفته. نیمرو پختن خوب بلدیم اما نمیدونم چرا روغن را می ریزیم و تخم مرغ ها را له می کنیم و دست و بالمان را می سوزانیم و آخر سر هم گرسنه می
مانیم. با این که خیلی خوب نیمرو پختن بلدیم اما چون روشنایی نداریم، موفق نمی شویم؛ چون بینش نداریم، نقطه نگاه نداریم.
آگاهی یعنی داشتن نقشه ساختمان و دانایی یعنی اجرای ساختمان. ما اگر نورافکن خیلی قوی هم داشته باشیم و بیندازیم روی ساختمان ولی بلد نباشیم که
چه کار باید کنیم، فقط می توانیم ساختمان را تماشا کنیم. پس بدون دانایی هم نمی توانیم کاری کنیم. اگر بلد نباشیم و علم کاری را نداشته باشیم هر چقدر
که آگاهی داشته باشیم، فقط یك تماشاگر خواهیم بود.
ما خیلی وقت ها نورافکن خوبی داریم و همه جا را روشن می کنیم اما چون بلد نیستیم، روشنایی را به طرف خانه همسایه می گیریم. چه قدر خوب انتقاد می
کنیم! نقد می کنیم و ایراد می گیریم. چون نورافکن را روشن کرده ایم و دیدیم ساختمان خودمان که افتضاح است، هیچ کاری هم از دست مان بر نمی آید
پس بهترین کار اینست که نور را بیندازیم خانه همسایه و بعد هم شروع کنیم به نصیحت و انتقاد کردن.
چگونگی ساختن ساختمان بر پایه ی نقشه (آگاهی) است و در حیطه دانایی است.
حاضرین: کدام مقدم است؟ دانایی یا آگاهی؟
آقای سلطانی: هیچ کدام. هر دو باید با هم باشند. مهم مجموعه این دو است که حاصل آن شناخت است. فرض کنید می خواهید آش درست کنید، آب مقدم
است یا حبوبات؟ بدون حبوبات فقط آب جوش خواهیم داشت و بدون آب، یك مشت حبوبات سوخته خواهیم داشت. پس اگر تفکیك کنیم هیچکدام را
نخواهیم داشت. درنتیجه وارد بحث فلسفی مرغ زودتر درست شد یا تخم مرغ، نشوید.
وقتی آگاهی و دانایی هر دو با هم حضور داشته باشند تعادل برقرار خواهد بود مثل اجزای مخروط تعادل که همه ابعاد باید با هم باشند و تفکیك ناپذیرند و
همه ابعاد لازم الوجود هستند. در فضای مخروط، آگاهی در فضای معنویت است و دانایی در فضای مادیت. هر دو با هم هستند و هیچ لحظه ای نیست که این
دو جدای از هم باشند.
آگاهی یعنی اشراف داشتن و دیدن و روشنایی، دانایی یعنی عمل کردن در فضای این روشنایی و دیدن است. آگاهی در فرهنگ سنتی ما معنای اخلاق می
دهد و دانایی معنای ادب می دهد. همان طور که گفتیم ادب یعنی دانستن روش و اصلاً به معنای احترام نیست. من نمی دونم از کجا آمده که ما می گوییم:
عرض ادب دارم. ادب روش و چگونگی است مثل ادب غذا خوردن، ادب حرف زدن، ادب درس خواندن و .... در زمان ابن سینا بچه ها به مکتب خانه برای ادب
آموزی می رفتند. آگاهی اخلاق است و دانایی ادب است، این دو لازم و ملزوم یکدیگر هستند. هیچ کدام را بدون هم نمی توانیم داشته باشیم.
شناخت همیشه منشأ امنیت است. امنیت بدون شناخت امکان ندارد. وقتی می گوییم باید به سمت معنویت برویم، بدون شناخت به معنویت نمی رسیم. دچار
اشتباه عرفان های وارداتی که امروزه در جامعه ما تب تندی دارد نشوید، بدون شناخت محال است که به عرفان برسیم و حتی ممکن است که به هیچ کجا
برسیم.
معنویت بدون شناخت، خرافات است. شناخت بدون معنویت نیز خرافه ی علمی است. اگر شناخت و معنویت هر کدام حذف شوند به خرافات دامن زده ایم. و
خرافات مبنای ناامنی است. چون شناخت و معنویت لازم و ملزوم هم هستند، همان طور که شناخت و امنیت با هم یگانه اند.
شناخت ------- امنیت
شناخت ------- امنیت
خرافات -------- ناامنی
اخیراً مقالاتی به دست من رسیده است درباره ی فرقه های تازه تأسیس، همه این ها از ناامنی انسان ها استفاده می کنند و بعد به این ناامنی دامن می زنند و
فرقه سازی می کنند. ناامنی که تشدید شود، وابستگی و خرافه شدیدتر می شود و دوباره ناامنی بیشتر می شود.
ما چند جلسه راجع به شناخت و یادگیری صحبت خواهیم کرد و خواهیم گفت که در زمینه کودک برای شناخت و هوش شناختی و قدرت یادگیری چه اتفاق
هایی باید بیفتد. پس شناخت از عوامل امنیت است. عامل دیگر ایجاد امنیت، اقتدار است.
گفتیم امنیت یعنی درک جزء از کل. و اعتماد جزء به حمایت کل (کل از من حمایت می کند، پس من امن هستم). برای این که کل قدرتمند باشد گفتیم
اقتدار لازم است. باز هم تأکید می کنم که با نگاه کلی نگر و یکپارچه نگر مطالب را بررسی کنید چون شناخت و اقتدار در هم آمیخته هستند و در کل همه
این ها باهم مربوط هستند لطفاً از هم تفکیك نکنید اگر من جدا می کنم به این دلیل است که به ذهن ما نزدیك تر شوند اما شما یکپارچه نگاه کنید. اقتدار
قدرت ناشی از معنویت و فطرت است. اقتدار مادی تبدیل می شود به زور مثل زور بازو، زور پول و .... قدرت منشأ نامحدود دارد، همیشه هست و معنوی است.
همه ی انسان های معنوی انسان های مقتدری بودند. یکی از علائم اقتدار معنوی بودن است وگرنه این اقتدار تبدیل به زور می شود. عوامل تقویت اقتدار:
* مهربانی – دفعه بعد راجع به آن صحبت خواهیم کرد.
* شناخت – هر چه آگاهی و دانایی ما بیشتر شود، اقتدار ما بیشتر خواهد بود. در مورد کودک نیز هرچه شناخت ما از کودک، مراحل رشد کودک، نیازهای
کودک، روش های تربیت و..... بیشتر باشد اقتدار ما نیز بالاتر خواهد بود. بازهم فرمول های ذهن فعال (شناخت) و ذهن منفعل (عقل کاذب) در این جا نیز
صدق می کندو کشف و پردازش و ابداع در زمینه رفتار با کودک خواهد بود. زمانی هم می تواند در زمینه همسرداری باشد، همسرهای با اقتداری هستید
یا نه ؟ اگر جوابتان نه است دلیلش این است که نمی دانیم همسری یعنی چی. چون نمیدانیم همسری چیست، اقتدار هم نداریم، یا به انفعال کشیده می شویم
یا به زور. که معمولاً خانم ها به خشونت کشیده می شوند و به طرف خشونت های کلامی و جیغ زدن و غر زدن می روند.
شناخت مهم است چه در مورد کودک و چه در مورد همسر و یا هر چیز دیگری. گفتیم برای داشتن اقتدار باید شناخت داشته باشیم و شناخت شامل آگاهی
و دانایی است. آگاهی از منزلت پدر و مادر بودن. مبحث قبل که راجع به این موضوع صحبت کردیم، عده ای به من اعتراض کردن که با نظر من موافق نیستند
و بعد از پایان جلسه مذاکره ای
با هم برای تربیت فرزند متعادل
69 عضو
این بخش در حال طراحی می باشد