The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

کودک متعادل

70 عضو

سوال: مرحله ی ادراک را چگونه می توانیم غنی کنیم؟؟؟
جواب: هم تحریك و هم ادراک نیاز به محیط غنی دارند و محیط غنی یعنی فراهم کردن ابزاری، جهت فعال کردن حواس پنجگانه کودک. به طور مثال بچه
ها باید زیاد ببینند (خونه، زندگی، طبیعت، شهر، کوه، جانور و...) محیط را غنی می کنیم برای شنیدن، صداسازی، موسیقی. محیط را غنی می کنیم برای
دست ورزی، بچه ها باید همه چیز را با دست لمس کنند به اصطلاح دست مالی کنند که البته لامسه فقط دست نیست بلکه شامل پا نیز می شود. بچه ها باید پا برهنه راه بروند. بچه ها باید در محیط امن تجربه کنند. آیا بچه هایمان تا به حال پابرهنه روی گِل یا آسفالت راه رفته اند؟ اگر کرده اند که خیلی عالی
است. بچه ها در حدی که سلامتی شان به خطر نیفتد باید با تمام بدنشان لمس کنند و حس کنند. باید در نظر داشته باشیم که حفظ جان کودک حرف اول
را می زند.
ما یك مبحثی داشتیم در مورد نظافت و کثافت که در مباحث قبل وجود دارد. کثافت چیزی است که حاوی باکتری و بیماری است ولی اگر بچه ای یك کاسه
ماست را به تنش بمالد آیا سالمتی اش به خطر می افتد؟ پس چرا نمی گذارید؟!حاضرین: چون مادر به زحمت می افتد. آقای سلطانی:بله چون مادر به زحمت می افتد اسمش را هم کثافت کاری گذاشته ایم.
حالا اگر مربا را به سرش بمالد چی؟ یا هر چیز دیگری را؟ مگر نمی خواهید بچه های باهوش داشته باشید؟ غنی کردن
محیط برای دوره ی ادراک و تحریك یعنی اینکه بچه ها در قالب یك چهارچوب آزاد باشند تا حواس پنجگانه شان را تجربه کنند. از آن طرف بوم هم نیفتیم!
بچه را بنشانیم و مجبور کنیم که چیزی به تنش بمالد چون با هوش می شود.!!!!
ما فقط محیط را غنی می کنیم کودک را به کاری وادار نمی کنیم. برای هر
سنی اجبار مضر است چه اجبار مستقیم و چه اجبار غیر مستقیم. ما بعضی وقت ها با تشویق های بی جا بچه ها را به هوس می اندازیم که دنبال کاری بروند
و شرطی شان می کنیم.

1403/04/21 08:06

در مورد غذا خوردن مثال بزنم:
ما برای غذا یك سفره پهن می کنیم در سفره غذا می گذاریم ولی کودک را وادار به خوردن نمی کنیم. در هر لحظه کودک
اشتهای هر چیز را داشت از آن استفاده می کند. وظیفه ما این است که در سفره غذا بگذاریم نه اینکه کودک را مجبور کنیم که مثلاً جوجه کباب بخور نون و
پنیر نخور. کودک هر چیزی که در نظام آفرینش او، و فطرتش هست را انتخاب می کند وظیفه ی والدین غنی کردن محیط و حمایت در مقابل خطر است.
فشار برای یادگیری مثل فشار برای خوردن است.
بازی کودک کار بیهوده ای نیست. بازی تنها شانس کودک برای رشد است. این در فرهنگ ما به اشتباه جا افتاده که بازی کار بیهوده ایی است.

1403/04/21 08:07

🚩پایان نشست 20 -هوش و یادگیری 2

1403/04/21 08:09

پرش به ابتدای ابتدای نشست 👆🏼

1403/04/21 08:10

پرش به نشست قبل👆🏼

1403/04/21 08:11

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

⭕️رژیم علی‌اف ورود کودکان به مراسم عزاداری رو ممنوع کرده به بهانه اینکه امنیت و سلامت کودکان رو به خطر میندازه.
ولی در اصل هدف جلوگیری از انتقال ارزش‌های دینی به نسل جدیده!

@bishoorism

1403/04/23 08:02

💠وقتی به کودک می گوییم دست از گریه کردن بردارد باعث می شود آنها حس کنند درمورد ابراز احساسات خود اشتباه می کنند.

💠هرچقدر هم که برای والدین سخت و آزاردهنده باشد اما این باعث نمی شود کودک شما به دلیل انجام کاری که کودکان طبیعتا انجام می دهند از نظر شما یا دیگران اهریمن جلوه کند.

💠درواقع وقتی شما به فرزندتان می گویید گریه نکند احساسات او را بی ارزش جلوه می دهید.

💠به جای اینکه بگویید گریه نکند به او بگویید " موضوع چیست و چرا داری گریه می کنی؟ " اما نه به روش خشمگینانه و عصبانی.

💠کودک شما در این حالت سعی می کند با شما ارتباط برقرار کند و احساساتش را با شما درمیان بگذارد. او سعی می کند در آینده نیز اگر مشکلی برایش پیش آمد اول به شما بگوید.


@koodake_man

1403/04/23 08:09

🔴 چله زیارت عاشورا، از عاشورا تا اربعین

آیت‌الله سید علی آقای قاضی یک چله زیارت عاشورا می‌گرفتند و آغاز آن را از روز عاشورا تا اربعین قرار می‌دادند
بسیاری از علماء و بزرگان و اهل معرفت بر گرفتن این #چله_زیارت_عاشورا تاکید دارند. بخصوص برای حوائج ویژه. شروع از روز عاشورا به مدت چهل روز ...

🔻 نکاتی که بزرگان توصیه می‌کنند:
1. بهترین زمان، هنگام طلوع یا غروب آفتاب است. اما در سایر اوقات نیز منعی ندارد. البته اساتید بر یک زمان ثابت تاکید دارند.
2. قرائت زیارت هنگام حرکت نباشد.
3. مراقبت شود به جز اهل خانه کسی از چله‌گیری مطلع نشود.
4. از ابتدا حوائج خاص را در نظر داشته باشید.
5. حتماً نماز زیارت پس از زیارت عاشورا اقامه شود.
6. به خانواده‌ها نیز توصیه شود شروع کنند.
7. اصل بر صد سلام است که البته با استناد به روایت منقول از امام هادی(ع) می‌توان مختصرتر کرد. (درادامه این روش توضیح داده خواهد شد)
8. مانعی هم ندارد که به طور معمول قرائت شود.

👈 سستی و وسوسه و کسالت و ... ممنوع!!!

🔻 روش کوتاه منسوب به امام هادی(ع) در خواندن زیارت عاشورا با صد لعن و صد سلام

👈 زیارت عاشورا را بخوانید، به صدلعن و صد سلام رسیدید این‌گونه عمل کنید:
يك بار لعن را -اللهم العن اول ظالم...- مي‌خوانيد و فقط جمله‌ي پاياني آن؛ "اللهم العنهم جميعا" را صد مرتبه تكرار مي كنيد.
و سلام را كه يك بار عرض مي كنيد، فقط "السلام علَي الْحسين و عليٰ عليِّ بنِ الحسين و علی اولاد الحسین و عليٰ اصحاب الحسين" را صد مرتبه تكرار كنيد
سند روایت: شفاء الصدور فی شرح زیارة العاشورا

برای همه بفرستید تا هرکی میخواد از روز عاشورا شروع کنه. بسم الله

1403/04/26 13:12

#نشست21 ( #خلاقیت1 )

1403/05/03 08:27

قبل از شروع مبحث خلاقیت یك جمع بندی از جلسات هوش و یادگیری داشته باشیم چون هوش و یادگیری هم خیلی مهم هستند و هم زیربنای خلاقیت
است و تفکیك ناپذیر هستند.
محور صحبت های ما مثل همیشه فرمول ذهن فعال یا ذهن باز است:
ذهن فعال = تجربه =(کشف، پردازش، ابداع) = احساس خوشایند
گفتیم کشف یعنی نگاه تازه، دریافت، دیدن است. کشف مهم ترین بخش ذهن است. پایه ی ذهن متعادل و ذهن فعال کشف و دیدن است. منظور از دیدن،
دیدن با چشم نیست بلکه یك نوع مشاهده، مکاشفه و شهود است. بعد از کشف پردازش است؛ کار ذهن در کل پردازش است. پردازش در ذهن انجام می شود
و از طریق یادگیری تقویت می شود و در کل، پردازش، هوش و تفکر چهار مرحله دارد که خیلی مهم است؛ اولین مرحله از پایین شروع می شود :
در این مبحث وارد جزئیات پردازش نمی شوم فقط به مراحل آن اشاره می کنم تا به یك نتیجه گیری برسیم. اولین مرحله دوره ی حسی حرکتی است و
دوره ی تحریك است و اولین پایه در این دو سال ساخته می شود، تولد تا دو سال دوره ی تحریك سلول های عصبی مغز، برنامه ریزی و اتصال این سلول ها
به هم است.
دوره ی بعد 2 تا 6سال دوره ی ادراک است. شبکه ی عصبی مغز رشد کرده و با شنیدن نام هر پدیده شکل آن در ذهنش مجسم می شود. در این مرحله
تجسم و تخیل و حافظه شکل می گیرند.

1403/05/03 08:31

در دوره ی ادراک مهارت های فکری و ذهنی شروع می شود و آرام آرام توانایی های ذهنی بالفعل می شوند .مثل حافظه، تجسم، تخیل، دسته بندی، ترتیب منطقی و درک مفاهیم آغاز می شوند مثل مفاهیم ریاضی: پر و خالی، بلند و کوتاه. نوجوانی داشتیم که در مقطع سوم راهنمایی در اثر مردودی های زیاد ترک تحصیل کرد با یك معلم ریاضی روی او تحقیق کردیم و متوجه شدیم که همه ی دروس او خوب است و فقط در ریاضی مشکل دارد با بررسی ها متوجه شدیم که مفهوم کوچك و بزرگ را از دوران مهدکودک، درک نکرده و مشکل دارد و فقط آن را حفظ کرده است. اگر در این دوره بچه ها مفاهیم منطقی و ریاضی را درک نکنند و فقط حفظ کنند ذهنشان تبدیل به ذهن منفعل و محفوظات خواهد شد. و بعد در دوران تحصیل به مشکل برخواهند خورد. یکی از دلایل افت بالای تحصیلی بچه ها ی ما در دوران راهنمایی و دبیرستان این است که این بچه ها دوره ی ادراک را به خوبی نگذرانده اند و مفاهیم ریاضی و علوم مثل پر و
خالی و زبر و نرم و سرد و گرم و ... را درک نکرده اند .
دوره ی سوم 6 تا 12سال دوره ی عملیاتی، یعنی عملیات ذهنی انجام می شود؛ درک انتزاعی شروع می شود و ذهن قادر به انجام عملیات ذهنی خواهد شد.
آرام آرام سمبل شناسی شروع می شود. خط را می شناسد و قدرت خواندن و نوشتن پیدا می کند. در دوره ی ادراکی کودک خط را نمی شناسد سعی نکنید
که به او در این سنین خواندن و نوشتن بیاموزید بلکه در این دوره باید مهارت خواندن را به دست بیاورد نه خود خواندن را. در دوره ی عملیاتی ذهن رشد بیشتری پیدا می کند و درک انتزاعی شروع می شود و توانایی شناسایی سمبل اعداد و سمبل حروف را پیدا می کند.

1403/05/03 08:37

دوره ی چهارم، دوره ی درک مفاهیم انتزاعی است. مفاهیم انتزاعی یعنی مفاهیمی که با حواس پنجگانه درک نمی شوند. یاد دادن در حقیقت از 12 سالگی شروع می شود و در سیستم های جدید آموزشی از 11 سالگی شروع می کنند. تا قبل از 11 سالگی تماماً یادگیری است. اگر یادگیری درست انجام نشود، یاد دادن فایده ای نخواهد داشت و فقط باعث آزار کودک خواهد شد. یاد دادن یا آموزش از دوره ی چهارم شروع می شود و حالا می توانیم مفاهیم عینی را با کلام منتقل کنیم. مثل کلاس درس که معلم صحبت می کند و دانش آموزان گوش می کنند و یاد می گیرند چون درک انتزاعی دارند. انتقال علم از طریق کلام و نوشته از دوره ی سوم (عملیاتی) به بعد شروع می شود. کودک زیر 6 سال همه چیز را خودش باید تجربه کند، از حدود 9 سالگی به بعد و با شروع درک انتزاعی می توانیم تولید و ابداع دیگران را منتقل کنیم به صورت ماده ی اولیه ی تجربه. مثل کاری که من در کلاس برای شما انجام می دهم، من در این کلاس ها چی به شما انتقال می دهم؟ این حرف ها محفوظات من است یا ابداع من؟
آن چیزی که من برای شما بیان می کنم ابداعات من است؛
محفوظات و تجربیات من به ابداع نظریه هایی منجر شده که حالا در این جا برای شما بیان می کنم. من در این جا کتاب حفظ نکرده ام و برای شما بخوانم. تا حالا از
من شنیده اید که بگم ببینید این حرف هایی که می زنم به من ربط نداره مثلاً پیاژه میگه، من نمی گم!! و من فقط راوی هستم ! نه من راوی نیستم، این مطالب حاصل تجربیات و محفوظاتی است که کشف و پردازش شده و به ابداع رسیده. اما قرار نیست که من از اول برم و خط را اختراع کنم یا قرار نیست که حالا ما بریم و از اول شروع کنیم و مثلاً چرخ را اختراع کنیم بلکه باید تجربیات دیگران را بگیریم و تبدیل کنیم به ماده اولیه ی تجربیات خودمان.

1403/05/03 08:42

حال این مطالب، ابداع من است؛ اگر ببرید در سیستم ذهنی خودتان و نکته ای پیدا کنید و آن را پردازش کنید و بیان کنید یا عمل کنید، می شود ابداع شما.
اما اگر جزوه به دست بگیرید و عین جزوه بیان کنید یا عمل کنید این دیگه ابداع نمی شود. پس از دوره ی عملیاتی به بعد تا آخرعمر ما می توانیم تولیدات
دیگران را به عنوان ماده اولیه و از طریق دیدن، در آن ها نکته پیدا کنیم و پردازش کنیم و پردازش خودمان را اجرا می کنیم چون تك تك ما متفاوت و
منحصر به فرد هستیم؛ اگر قرار باشه که عیناً تئوری ها را در زندگی پیاده کنیم به بن بست خواهیم خورد؛ کاری که الان خیلی از مادرها می کنند و به مشکل
برمی خورند. چه قدر می گیم که این همه کتاب خوندم بدتر از بد شده! مادرم یا قدیمی ها که اصلاً کتاب نخوانده اند از ما خیلی بهترند! چون مادرهای ما در
ابداع خودشان بودند؛ به درست و اشتباه بودن آن هم کاری ندارم، مادر قدیمی اگر کتك می زد با اعتقاد کامل این کار را می کرد در کار خودش شك نمی
کرد حالا وارد بررسی آن نمی شویم که این کار درست بوده یا نه، ولی مادر امروزی چندین کتاب خوانده هر کدام هم متضاد دیگری و هر کدام با یك نظریه ی متفاوت و حال می خواهد به تئوری هایی که آموخته عمل کند اما نمی داند که به کدام آن ها باید استناد کند. پس قرار نیست که همه چیز را تجربه کنیم
بلکه قرار است که درک انتزاعی پیدا کنیم.

این چهار مرحله یك مجموعه است که به آن « شناخت » می گوییم. این مجموعه ی هماهنگ، پیش نیاز رشد در همه ی ابعاد انسانی است. ما برای رشد به شناخت نیاز داریم. اگر این ساختار درست شکل نگیرد به دنبال آن ذهن درست شکل نخواهد گرفت.

1403/05/03 08:46

همیشه سؤال است که چرا در کشور ما مطالعه کم است؟ چرا باسوادهای ما کتاب نمی خوانند. دیدید بچه ها تا دوران دبستان خوب کتاب می خوانند اما در
دوران راهنمایی کم می شود و در دبیرستان دیگه اصلاً کتاب نمی خوانند، اکثریت جامعه ی ایران کتاب نمی خوانند با شعر و ادبیات آشنا نیستند و یا فیلم
های معنادار را متوجه نمی شوند، چرا؟ چون این ساختار درست شکل نگرفته و درک انتزاعی در ما ضعیف است و فقط در حد گفتگو با هم است که در آن هم
همیشه کلی مشکل پیدا می کنیم.
بعد از درک انتزاعی مرحله ی خردمندی است و این ذهن باز است که با کمك شناخت از هستی دریافت می کند نه با کمك کتاب. دوستان برای عالم شدن
به ذهن باز و شناخت نیاز داریم؛ با ذهن بسته ممکن است که متخصص شویم ولی هرگز عالم نمی شویم. ذهن باز توانایی دریافت از هستی را دارد و ذهن بسته ....

1403/05/07 11:00

....ورودی برای دریافت از هستی ندارد و کارآیی دیدن در ذهن باز است؛ ما لحظه به لحظه در معرض بارش اطلاعات از هستی هستیم و وقتی ذهنمان بسته باشد
دریافت نخواهیم داشت.
ذهن بسته فقط در حافظه اش انباشت اطلاعات دارد ولی ذهن باز به قول ابن سینا با معلم شروع می کند، علم با معلم شروع می شود ولی در آموزه های معلم
نمی ماند و با کمك کتاب از معلم عبور می کند و به شهود می رسد. یك عالم هیچ چیزی را حفظ نیست چون کار ذهن باز حفظ کردن نیست بلکه کارش رمز
گردانی است. در ذهن باز حافظه اطلاعات را بایگانی و رمزگذاری می کند و هر کجا که نیاز به آن اطلاعات باشد آن را رمز گشایی می کند. فرد با ذهن باز فکر
نمی کند، تفکر دارد و تولید می کند درست مانند هنرمند.
وقتی درک انتزاعی ضعیف باشد، ادبیات را نمی توانیم درک و بشناسیم و به همین دلیل نمی توانیم حافظ و شاهنامه بخوانیم. تمام ادبیات ما سرشار از تمثیل
و اسطوره است، تا این زبان را ندانیم ادبیات را متوجه نخواهیم شد. ما این زبان را نمی شناسیم و فقط می گوییم که گرز رستم هفتاد من بود در صورتی که به
نظر من رستم وجود خارجی نداشته و او مظهر قدرت است همچنین سهراب سمبل و تمثیل غرور جوانی است. وقتی این زبان را نشناسیم نمی توانیم با آن اثر
ارتباط برقرار کنیم و به دنبال انتقاد و نفی آن می رویم مثلاً می گیم مگر میشه که یك آدم وزن هفتاد من را بلند کند در صورتی که می بینیم در زبان اسطوره
و تمثیل بله می شود حتی ممکن است هفتصد من را بلند کند. ما این ها را متوجه نمی شویم چون فقط به شکل توجه داریم نه به محتوا. حال بچه ها این
زبان را به خوبی متوجه می شوند اما از دوره ی ادراکی به بعد با کمك آموزش مستقیم و باورهای مقصر و مظلوم ذهنشان را می بندیم و آن ها هم آرام آرام از
مطالعه جدا می شوند. توجه داشته باشیم که این ساختار اصلاً ربطی به سواد و تحصیلات ندارد آدم بی سواد هم می تواند این ساختار را داشته باشد و ما در
طول تاریخ بسیار داشتیم که بی سواد ولی خردمند بودند؛ تحصیلات این ساختار را غنی تر می کند نه این که آن را بسازد. در کنار این ساختار، ساختار دیگری
نیز داریم:
اصل
اصول
ارزش ها
اهمیت (مهارت )

1403/05/07 11:06

این دو ساختار وقتی در کنار هم باشند، خردمندی و معرفت و عرفان به وجود می آید. ما اگر این ساختارها را نشناسیم دچار انحراف از مسیرخواهیم شد. ما
هرگز بدون ذهن متعادل و شناخت نمی توانیم بالا برویم و با توجه به همین نکته باید مراقب عرفان های نوظهور و کاذب باشیم.
ما هنر را خوب درک نمی کنیم، نقاشی، تلویزیون، تئاتر، موسیقی ... در یك برنامه ای در جنگل های بابل یك استاد موسیقی می گفتند که به سمفونی هستی توجه کنید! هیچ کدام از ما متوجه نشدیم که منظور ایشان چیه! گفتند به صدای تك تك برگ ها گوش کنید این سمفونی هستی است. بچه ها می شنوند ولی ما نه.
چرا ما نمی توانیم موسیقی را خوب درک کنیم؟ چون در دوران تحریکی، تحریك شنوایی و تربیت شنوایی نشدیم. چرا نقاشی را درک نمی کنیم؟ چون تحریك
بینایی و ادراک بینایی ما پایین است .زیر ساخت ها درست شکل نگرفته اند. و حال می آییم و می خواهیم نقاش بشیم! تکنیك را می آموزیم ولی روح آن هنر
را درک نخواهیم کرد. فیلم ها و تئاترها و موسیقی حال ما گویای این مشکل است چون ما هنوز نتوانستیم یك شیدا یا نی داوود و یا یك ابوالحسن صبا ی
دیگر بسازیم. چون بچه های ما فقط حفظ می کنند. روح مرحوم شریعتی شاد که فرمودند هزار بار می پرسیم چگونه ولی یك بار نمی پرسیم چرا. ما در درک
دین هم مشکل داریم. مغز ما از چراها خالی است. ما اگر چرایی را پیدا کنیم چگونگی خودش پیدا می شود. یك ذهن با ساختار درست و متعادل مملو از چرای
بی جواب و ابهام است.

1403/05/07 11:09

باز می گردیم به سه درک معروفی که هر کدام از خود داریم، ذهن فرد با درک مقصر مملو از چرای اتهام است. ذهن درک مظلوم مملو از امتناع و شکایت
است و ذهن فرد مسئول مملو از ابهام است.
ذهن ما چه قدر از اتهام ها پر است؟ چه قدر از چراهای اتهام و مقصر پر است؟ چرا با من این کار را کردی؟ چرا آن کار را کردی؟ و بعد چراهای شکایت... و
چه قدر چراهای بی جواب در ذهنمان هست، چه قدر نمی دانم در ذهن داریم؟ تا ذهن ما چرای بی جواب نداشته باشد رشد نمی کند؛ ذهن بچه ها بی نهایت چرای بی جواب دارد و ما فقط سعی می کنیم جواب بدیم که آخرسر مثل خود ما بشوند. یعنی توانایی استفاده از ذهن را از دست می دهند. ما باید برای خودمان روشن کنیم که بچه تیزهوش می خواهیم یا بچه ی توانا؟ بچه ای که بگوید نمی دانم باید بپرسم اصلاً بچه ی تیزهوشی نیست. اما دلمان می خواهد که فرزندمان تیزهوش باشد و فوری به همه ی سوال ها پاسخ بدهد.

1403/05/14 09:10

چرای ابهام باعث بالا رفتن علم و دانایی ما می شود. ما به دلیل بالا بودن درک مقصر و مظلوم به سؤال ها فوری جواب می دهیم، برای همه ی پرسش ها در
هر زمینه جوابی داریم و اصلاً حاضر نیستیم بگیم نمی دانم و برای به دست آوردن جواب تحقیق کنیم. یك مسئول این گونه عمل می کند. ببینیم چه قدر
ابهام داریم و چه قدر نمی دانیم.
برمی گردیم به ساختار هوش. گفتیم این ساختار ربطی به سواد ندارد. یك انسان با ساختار متعادل از معلم عبور می کند و با کتاب و مطالعه به شهود می رسد.
در کل اگر این ساختار شکل نگیرد درک انتزاعی کامل نمی شود و اگر درک انتزاعی کامل نباشد رشد نیز کامل نخواهد بود در دام حفظ کردن و انباشت ذهنی
اسیر خواهیم شد. وقتی انباشت ذهنی کنیم دچار ذهن منفعل(بسته) = محفوظات = الگو، تکرار، انباشت؛ خواهیم شد .
در حقیقت، الگو و تکرار و انباشت در پردازش و ذهن باز هم وجود دارند و جزئی از آن هستند ولی ما می آییم و این یك جزء از پردازش را می گذاریم جای تمام کار ذهن؛ وگرنه محفوظات در واقع همان حافظه است منتهی حافظه ی ذهن باز یك حافظه ی سیستماتیك است در خدمت ذهن است دارای نظام است و کار می کند یك بایگانی و انبار راکد نیست در ذهن باز حافظه فعال است حافظه ی فعال تمام داده هایش را کدبندی می کند و هنگام لزوم آن را فعال می کند. ولی در ذهن منفعل تمام محفوظات آکبند و بلااستفاده ذخیره شده اند درست مثل یك انباری که اگر به چیزی در آن نیاز پیدا کردیم باید کلی کارتن
جابه جا کنیم تا به بسته ی مورد نیاز برسیم. تکرار جزئی از ذهن فعال است مگر می شود که بدون تکرار چیزی را فراگرفت به خصوص بچه ها که به تکرار
نیاز دارند. ولی تکرار در قالب پردازش. انباشت همان حافظه است و الگو یعنی تقلید. تقلید همیشه در زندگی انسان وجود دارد مگر میشود که انسان تقلید و
الگو نداشته باشد مگر می شود که آدم مرشد نداشته باشد؟ ما در همه حال الگو و تقلید داریم و این جزء فطرت انسانی است. این فطرت انسان است که الگو
باشد و الگو داشته باشد و ارادت داشته باشد و به او ارادتمند باشند. گاهی این الگو آگاهانه انتخاب می شود و گاهی ناآگاهانه. تمام رفتارها و پوشیدن ها و
گفتارهای ما الگو دارد چه الگویی را انتخاب کرده ایم؟ آگاهانه و در سیستم پردازش یا ناآگاهانه؟ وقتی الگو ناآگاهانه انتخاب شود ذهن بسته می شود و دیگر
قادر به دریافت بارش هستی نخواهد بود. در دو شکل همیشگی ذهن یعنی مخروط باز و مخروط بسته، اگر دو بازوی مخروط را باور بدانیم، اگر باورهای ما
درست باشند و باز باشند بارش رحمت و معرفت را می گیریم؛ اگر باورها مقصر و مظلوم شوند و ذهن را

1403/05/14 09:15

ببندند هر چه قدر ذهن بسته تر شود بارش کمتری
دریافت خواهیم کرد تا جایی که اصلاً دریافت نخواهیم کرد.

1403/05/14 09:15

از هوش و ذهن بیرون می آییم و خلاقیت را شروع می کنیم. خلاقیت هم مانند هوش از کلماتی است که بسیار مورد علاقه ی والدین است و متأسفانه جامعه ی امروز ما درک درستی از آن ندارد. خلاقیت با هوش متفاوت است، حتی مرکزشان در مغز هم متفاوت است. مرکز هوش نیمکره ی چپ و مرکز خلاقیت نیمکره ی راست است. کشف و پردازش کار هوش هستند و ابداع کار خلاقیت، خلاقیت یعنی تولید. هوش مهارت پردازش است و خلاقیت قدرت تولید. ممکن
است که ما مهارت پردازش را به دست نیاوریم ولی همه ی ما قدرت تولید را داریم . انسان باهوش به دنیا نمی آید ولی خالق به دنیا می آید و خلاقیت را همه ی انسان ها دارا هستند .
هوش و خلاقیت لازم و ملزوم هستند هرکدام بدون دیگری ناقص است. یکی از مشکلات ما در خانواده ها و جامعه و سیستم آموزشی این است که این دو را از هم جدا می کنیم یعنی معیارهای ما خلاقیت و هوش را از هم جدا می کند.
هوش و خلاقیت با هم چهارنوع ترکیب می سازند:
1- خلاقیت و هوش هر دو پایین هستند.
2- خلاقیت بالا، هوش پایین
3- هوش بالا، خلاقیت پایین؛ که این حالت مد نظر ما می باشد. این بچه ها به شدت وظیفه شناس، درس خوان، مؤدب و همراه هستند و بسیار مورد عالقه ی معلم ها هستند. اما تحمل کوچکترین شکست را ندارند و اگر نمره ی 21 شان 19 شود دق می کنند. این بچه ها را والدین هم خیلی دوست دارند؛ در حالی که بهترین ترکیب،
4- حالت بچه های باهوش و خالق است. این بچه ها خیلی راحت نیستند. برای این که بچه های خالق داشته باشید باید آماده باشید،
برگردید به کودک آرزوها؛ کودک متعادل و کودک آرزوها، کودک سختی است اگر برای پرورش مراحل بعدی این کودک آماده نباشید اذیت خواهید شد چون
اصلاً بچه های راحتی نیستند.

1403/05/14 09:20

جایگاه خلاقیت در هوش متعادل مابین معنویت (روح )و عقل است.
چون در خلاقیت هم عقلانیت و مهارت های فکری وجود دارد و هم
معنویت وجود دارد.
خلاقیت بدون معنویت یعنی نابودی یعنی تخریب. مشکلی که امروزه
در دنیا داریم وجود افراد خالق بدون معنویت است. خلاقیت این افراد
به سمت مادیت گرایش دارد در صورتی که خلاقیت باید به سمت معنویت گرایش داشته باشد خلاقیت به سمت مادیات فاجعه آفرین و مصیبت زا است. طبق مطالعات و دلایلی که در دسترس داریم ثابت شده اختراعاتی که امروزه در اختیار بشریت است و به آن افتخار می کند قرن ها قبل دانشمندان مسلمان به آن دست یافته بودند ولی بروز ندادند و به کسی منتقل ندادند چون اهلش را پیدا نکردند. خلاقیتی که معنویت و مسئولیت پشت آن باشد ممکن است برای همیشه دفن شود و منتشر نشود. انیشتن هم یك انسان خالق است و بعدها بسیار معنوی شد ولی علمش را چه کار کرد؟ در اختیار همه گذاشت و برپایه ی آن انسان هایی که خالق بودند ولی خلاقیت مادی بدون معنویت داشتند، جهانی را با این خلاقیت به مصیبت کشیدند همین طور که این اتفاق امروزه با علم می افتد. یك لحظه به خودمان بیاییم و فکر کنیم که آیا بچه هایی می خواهیم که دنیا را به آتش بکشند؟ یا بچه های خالقی می خواهیم که به دنیا آرامش بدهند. نمی توانیم با نگاه و زیرساخت و جهت مادی خلاقیت را پرورش بدهیم. مصیبت های امروزه ی دنیا همگی به دست انسان های خالق و دانشمند ولی
بدون معنویت و مسئولیت است.این یك تذکر کوچك بود که بدانیم اگر بچه های خالق می خواهیم باید در کنار معنویت باشد .

1403/05/14 09:24

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

طبق مطالعات و دلایلی که در دسترس داریم ثابت شده اختراعاتی که امروزه در اختیار بشریت است و به آن افتخار می کند قرن ها قبل دانشمندان مسلمان به آن دست یافته بودند ولی بروز ندادند و به کسی منتقل ندادند چون اهلش را پیدا نکردند. خلاقیتی که معنویت و مسئولیت پشت آن باشد ممکن است برای همیشه دفن شود و منتشر نشود. انیشتن هم یك انسان خالق است و بعدها بسیار معنوی شد ولی علمش را چه کار کرد؟ در اختیار همه گذاشت و برپایه ی آن انسان هایی که خالق بودند ولی خلاقیت مادی بدون معنویت داشتند، جهانی را با این خلاقیت به مصیبت کشیدند همین طور که این اتفاق امروزه با علم می افتد. یك لحظه به خودمان بیاییم و فکر کنیم که آیا بچه هایی می خواهیم که دنیا را به آتش بکشند؟ یا بچه های خالقی می خواهیم که به دنیا آرامش بدهند.


برای مشاهده پاسخ های این پرسش به لینک زیر مراجعه کنید:
"لینک قابل نمایش نیست"s/qa?q=2045701

1403/05/15 08:58

تعریف خلاقیت:
یك ماژیك را در نظر بگیرید، آن را به یك فردباهوش نشان می دهیم با فرض این که تا به حال ماژیك ندیده است فکرمی کنید اولین سؤالی که بپرسد چیست؟
این چیه! ج: ماژیکه. به چه دردی می خوره؟ ج: نوشتن. از این به بعد دیگر سؤالهای برد باهوش حول محور نوشتن خواهد بود و تمام اطلاعات در زمینه ی
نوشتن و ماژیك را جمع آوری و طبقه بندی می کند و نگاه می دارد و هر لحظه به روزترین اطلاعات را درمورد آن می دهد ولی در این اطلاعات هیچ دخالتی
نمی کند.
حال یك فرد خلاق همه ی این پرسش ها می پرسد و این کارها را می کند ولی یك سؤال دیگر می پرسد که این ماژیك غیر از نوشتن به چه کار دیگری می
آید؟! پرت کردن، اهرم، بادربش سوت بزنیم، اندازه گیری، خط کشیدن، اشاره کردن، الی درب پنجره گذاشتن تا بسته نشود، ضربه زدن، چای هم زدن ... وقتی
ماژیك را مثال زدم فکر می کردید این همه کار غیر از نوشتن با آن بتوان انجام داد. ذهن خلاق این گونه عمل می کند و در عبارت یعنی پیدا کردن چند
مصرف برای یك شیء واحد. در صورتی که از نظر ما بزرگترها هر چیزی فقط استفاده ی خاص خودش را دارد.
پس خلاقیت یعنی پیدا کردن چند مصرف برای یك شیء واحد. گفتیم هوش اطلاعات را انباشت می کند و خلاقیت اطلاعات را بهم می ریزد تا به ابداع برسد،
با این ماژیك چگونه می توان به محیط زیست کمك کرد چگونه می توان با آن بیزنس کرد، چگونه می توان به دانش کمك کرد و غیره. خلاقیت یعنی رفتن
به دنیای ناشناخته ها.
مگر نگفتیم که زندگی یعنی حرکت، رشد یعنی حرکت، این حرکت یك امتداد دارد، مسیر حرکت ما ناشناخته است و اکثر انسان ها ترجیح می دهند که
حرکت نکنند و فقط دور خودشان بچرخند چون وقتی مسیر ناشناخته است اگر احساس امنیت نداشته باشیم، می ترسیم؛ ترس همیشه مانع حرکت است.
خلاقیت یعنی سفر به ناشناخته ها و یکی از موانع خلاقیت ترس است. ذهن باز از سمت پایین بسته است ولی از بالا باز است و به سمت ناشناخته ها است اما نا امنی در آن نیست. اما ذهن بسته هم از سمت پایین بسته است هم از سمت بالا و اگر احساس ناامنی کنیم در ذهن بسته و مخروط برعکس خواهیم ماند. ما
ترجیح می دهیم که دنبال چیز نو نباشیم، کشف نکنیم. ما نمی توانیم کشف و پردازش و ابداع را از هم جدا کنیم، یك ذهن فعال در نهایت یك ذهن خلاق
است.

1403/05/16 07:11

✓پیش نیازهای خالقیت:
◀️امنیت – توصیه می کنم مبحث امنیت را دوباره مطالعه کنید. امنیت اساس رشد است. شناخت هم در امنیت شکل می گیرد. بچه هایی که امروزه مظلومانه
در معرض اتهام بیش فعالی هستند در واقع ناامن هستند. در نا امنی نه ساختار ذهنی شکل می گیرد و نه خلاقیت. بعد از امنیت شخصیت متعادل است که مفصل راجع به این موضوع صحبت کرده ایم. داشتن عزت نفس و اعتماد به نفس؛ عزت نفس و اعتماد به نفس ناشی از تجربه نه ناشی از القاء، کودک با تجربه ی خودش در محیط غنی صاحب عزت نفس و اعتماد به نفس می شود نه این که ما دائم به او القاء کنیم. القاء یا حقارت می آورد یا خودشیفتگی. خودپنداره ی واقعی در تجربه ی در محیط شکل می گیرد. محیط باید برای تجربه ی کودک غنی باشد و در یك کلام کودک باید بازی کند. مهمترین راهکار خلاقیت و
باهوش شدن بازی است .
◀️نگاه خلاق – دیدن خلاقیت ها و خلاق دیدن، راجع به دیدن هم مفصل صحبت کرده ایم. ذهن ما آنقدر درگیر است که در لحظه حضور نداریم. برای دیدن
خلاقیت باید در لحظه حضور داشته باشیم. در درک مقصر و مظلوم غوطه ور نباشیم. میکل آنژ مجسمه ای دارد که در حال حاضر در کلیسای سن پیترز
واتیکان است. این مجسمه شاهکار مجسمه سازی است که مریم مقدس را به تصویر می کشد در حالی که حضرت عیسی را در پایین یك صلیب در آغوش
گرفته، وقتی این شاهکار را از نزدیك ببینید حتی مویرگ های دست هم تراشیده شده و به چشم می بینید، کاملاً مثل یك انسان جاندار است. ساخت این
مجسمه داستان معروفی دارد نقل شده که میکل آنژ از جلوی سنگ تراشی رد می شده یك سنگ بسیار بزرگ سفید در آن جا می بیند از صاحب آن می پرسد
که این سنگ را چقدر می فروشی؟ پاسخ می دهد که هیچی خیلی هم خوش حال می شوم که من را از دست این سنگ راحت کنید؛ میکل آنژ با زحمت این
سنگ را به کارگاهش می برد و این مجسمه را خلق می کند و روی آن را با پرده ای می پوشاند و از آن مرد سنگ تراش دعوت می کند که از این مجسمه
بازدید کند، مرد که حسابی شگفت زده شده بود پرسید این مجسمه کجا بوده؟ میکل پاسخ می دهد که در دل آن سنگ اسیر بود من آزادش کردم. این نگاه خلاق است. هزاران نفر فقط سنگ را دیدند اما میکل آنژ مریم مقدس را در سنگ دید. یك نمایشگاه عکس در شهر بابُل از یك عکاس رفتم که در حال حاضر
هم با ایشان دوست هستم، این عکاس از گره های درختان عکس گرفته بودند، حیرت کرده بودم میلیون ها بار همه ی ما درخت دیدیم، عکسی بود که ایشان گفتند این همان درخت جلوی درب است، رفتیم و واقعاً حیرت کردیم که ما چگونه نگاه می کردیم و ایشان چگونه دیده بود !

1403/05/16 07:21

بچه ها نگاه خلاق دارند که کنجکاوی می کنند و ما نگاه خلاقانه نداریم اسم این کنجکاوی را خراب کاری می گذاریم .
خلاقیت از سه عامل تشکیل شده است اگر ما خلاقیت را یك مثلث فرض کنیم سه ضلع دارد:
1 - مهارت های فکری 2 – انگیزه ی خلاق 3 – مهارت های خلاق.
مجموع این سه ضلع خلاقیت می شود.
انگیزه ی خلاق جزء استعدادها است و در همه ی انسان ها وجود دارد. خلاقیت و قدرت آفرینش را همه ی انسان ها دارا هستند. همه ی نوزاد ها این استعداد و انگیزه را دارند فقط باید شکوفا شود و سن شکوفا شدن آن بین 4 تا 5 سالگی است. اگر ساختار هوش درست شکل بگیرد از اواسط دوره ی ادراک، خلاقیت شروع می شود. اما معمولاً سرکوب می شود چون بسیار شبیه تخریب و فضولی و خرابکاری است. بسیار پر ریخت و پاش است و اصلاً با چهار عامل (نظم،
آموزش، نظافت و تربیت) هم خوانی ندارد. همه ی جای دنیا هم اتفاق می افتد فقط مختص ایران نیست. در امریکا سال ها پیش یك تست گرفتند و از تعدادی
کودک 4 و 5 ساله تست خلاقیت گرفتند متوجه شدند که 98 درصد این بچه ها خلاق هستند، این بچه ها را رها کردند اما ردشان را گرفتند تا 35 سالگی،
مجدداً آن ها را جمع کردند و تست کردند فقط 5 درصد آن ها خلاق مانده بودند. انگیزه ی خلاقیت حدود 5 سالگی است، مهارت های فکری را نیز در مبحث
پردازش توضیح دادیم و مفصل تر آن در مبحث دوره ی ادراکی – حرکتی در سی دی بازی ها مفصل توضیح داده شده.
و مهارت های خلاق نیز اکتسابی است باید یاد بگیریم مثل مهارت های فکری که باید یاد بگیریم. اولین مهارت خلاق که باید یاد گرفته شود، تحریك و ادراک
قوی حواس است یعنی حواس پنج گانه باید قوی شود. این حواس در دوره ی تحریك و ادراک و به کمك بازی ها قوی می شود. بچه ها در بازی ها باید از
حواس پنج گانه شان استفاده کنند. ما برای نوزاد هم دو مسئله را بسیار تأکید می کنیم یك امنیت نوزاد و دوم تحریك حواس پنج گانه ی نوزاد که روش ها ی آن را در سی دی های نوزاد توضیح داده ایم. بچه ها باید در بازی ها ی دوران تحریك و ادراک، هم تحریك و هم درک حواس پنج گانه را پیدا کنند.
ابزار خلاقیت دست و چشم است یعنی بچه ها زیاد ببینند و زیاد لمس کنند. در جامعه ی ما بچه ها خوب می بینند ولی به دلیل نظافت شدید لامسه ی
ضعیف دارند. به همین دلیل نمی توانند با دستشان بسازند و خلق کنند . مثلاً بچه های ما ممکن است که خیلی خوب شعر بگویند ولی اصلاً نمی توانند کارهای
مجسمه سازی یا نقاشی که کثیفی به دنبال دارد را انجام دهند. نظافت و نظم بدون تعادل، دشمن خلاقیت است.

1403/05/16 07:26