پَشّمَڪِ حّــاج عَبّــدٌاللّه😌🩷
⊰———————————⊱
#پارت_75
ارنجمو روی زانو گذاشتم و دست زیر چونه زدم
_وقتی اومدی ماشینو بزار پارکینگ
نیم نگاهی سمتم انداخت و دوباره مشغول انار خوردن شد
_حوصله ندارم
چپ چپ نگاهش کردم
_خب اگه نمیزاری لااقل بزار اون طرف تر تا واحد بغلی ماشینشو بزاره پارکینگ
از گوشه چشم نگاهم کرد
_نمیخوام
ماشین خودمو میزارم پارکینگ
خنده ناباوری کردم و روانی زیر لب زمزمه کردم
عزیز اماده شده و ترگل ورگل از اتاق بیرون اومد
همونطور که گره روسریشو سفت میکرد و اروم اروم به سمت در قدم بر میداشت لب زد
_آیه مادر ما شاید دیر برسیم
اگه به کلاست نرسیدی کنسلش کن یا خودت برو دیگه .. نمیخورتت که بنده خدا
نفس هاش به شمار افتاده بود
انگار اماده شدن براش زیادی سنگین بود
سریع از جا بلند شدم و همونطور که کفشاشو از جا کفشی در میاوردم
و جلوی پاش جفت میکردم لب زدم
_تو نگران نباش عزیز
یکاریش میکنم
⊰———————————⊱
1403/01/31 16:37