The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

با پریا زندگیت رو عوض کن

70 عضو

سلام عزیزدلم

1403/03/28 17:31

بزار اول در مورد مهربونی کردن یه چیزی رو بهتون بگم ،،،، مهربونی بدون چشم داشت هست یعنی وقتی به یه ادم مهربونی میکنی هیچ وقت هیچ وقت منتظر این نیستی که برات تلافی کنه، هیچ وقت تو شرایط سخت اگه بهش احتیاج داشتی و نبود ناراحت نمیشی
این تعریف درست مهربونی
99 درصد ما ادم ها مهربون نیستیم
نمیگم که این بده یا خوبه ،من خودمم مثل بقیه فهمیدم که مهربون نیستم،
این چیزی که اسمش روگذاشتیم مهربونی فشار والدامون هست که الان بهت میگه گناه دارن کمک کن اینا پیرن ،دو روز دیگه خودت پیر میشی، پدر و مادر جایگاهشون فرق میکنه، تو مهربونی مثل اونا نیستی و هزاران دلیل دیگه که ولدات تو ذهنت باعث میشن کارایی رو بکنی که دوستشون نداری

1403/03/28 17:35

وقتی خود واقعیت رو قبول کنی ،،، مثلا الان خودت و بچه هات برات در اولویت هستن پس کمک نمیکنی،، هرچی هم والدات سرزنشت کردن که تو بدی اصلا برات مهم نیست چون تو به این نتیجه رسیدی که خود واقعیت ادم مهربون 100 درصد نیست و تو با این موضوع مشکلی نداری چون خودت رو با تمام بدی ها و خوبی هات پذیرفتیو دوست داری

1403/03/28 17:37

ببین منم دقیقا تو شرایط تو هستم خانواده همسرم هییییییچ جا به دردم نخوردن ، حتی یه حال و احوالپرسی ساده که پول هم نمیخواد در حقم انجام ندادن ،،، منم فکر میکردم باید مهربون باشم ولی وقتی خودم رو قبول کردم دیگه اصلا بهشون کمک نکردم ،اصلا حالشون رو نمیپرسیدم ، کاملا چشم درمقابل چشم شدم یه دوره ایی این ادم بودن رو زندگی کردم چون کودکم خیلی دوست داشت اینطوری باشه ولی هیچ وقت والدام نذاشته بودن ، بعد از چندسال که اینطور ادم بودن رو تجربه کردم بعد دیگه کودکم اروم شد و اونجا با بالغم تصمیم میگرفتم با توجه به شرایط خودم یه جاهایی حالشون رو بپرسم ، یا یه کار کوچیکی براشون بکنم ،اینطوری دیگه حالم بد نبود چون اونارو همینطوری که هستن دیگه پذیرفته بودم کودکمم تحت فشار نمیزاشتم برای خوب بودن

1403/03/28 17:42

کودکای ما به صورت طبیعی رشد نکردن و بزرگ نشدن تا خودشون ازمون و خطا بکنن و خوب و بد رو بشناسن و بد تصمیم بگیرن که چجور ادمی باشن، ماها همه همون جیزی شدیم که بهمون اموزش دادن ، کودکمون میخواسته به فکر خودش باشه عروسکش رو به دوستش نده بعد مامانمون اومده گفته وای زشته ،اگه ندی ناراحت میشه و ما رو مجبور کردن کاری که دوست نداریم رو انجام بدیم ،،، اگر اجازه میدادن ما عروسک رو ندیم و خودمون عواقب اینکه دوستامون رو از دست میدیم رو ببینیم اونوقت دادن عروسک انتخاب خودمون میشد و دیگه اجباری در کار نبود ( اینا تو بزرگ کردن بچه هاتون هم خیلی به درد میخوره)

1403/03/28 17:47

👌👌👌👌👌

1403/03/28 17:48

امیدوارم جواب سوالت رو گرفته باشی ، بازم اگه فکر میکنی هنوز جوابت رو نگرفتی بگو ، یا تو ذهنت هنوز چیزی مونده بگو

1403/03/28 17:50

ممنون از راهنمایی هات عزیزم

1403/03/28 17:56

1403/03/28 17:58

می‌دونی
من مایلم کاری که درست هست اونو انجام بدم
نه اونی که میخوام

بعضی وقتا خواسته های انسان اشتباه
خب الان بچه دوس داره پفک بخوره هر روز خب اشتباه نباید انجام بده یا دست به چاقو و.... بزنه

1403/03/28 17:58

نه منظور من کارهایی هست که بهش اسیب نمیزنه ، صددرصد چیزهایی که بهش اسیب میزنه، وظیفه والد مهربان هست که بهش اموزش بده و نزاره اسیب ببینه

1403/03/28 18:00

بعد من قبلاً از رفتار خانواده همسر یا اطرافیان که خوبی میکردم و توقع میکردم و اون جواب توقع نمیگرفتم ناراحت و پریشون و .... میشدم
ولی الان یاد گرفتم که به قول شما توقع نکنم
تا جایی که اذیت نشدم خودم و خانوادم انجام بدم
نشد انجام ندم
و توقع هم نداشته باشم .

1403/03/28 18:00

من میگم به کودکتون اجازه بدید که چیزهایی که میخواد رو تجربه کنه، ولی ممکنه کودک یه نفر بخواد مواد مخدر رو تجربه کنه خوب اینجا بالغ ما میدونه که این چیزا تخریب کننده هست پس اجازه نمیده ،،، این اجازه ندادن از بالغ میاد نه والد
مثلا یه بچه دلش میخواد لب جدول کنار جوب راه بره یه مادر اونو با عصبانیت میکشه و هی بهش میگه میفتی، میمیری ، نکن و .....
ولی یه والد میاد دست بچه رو میگیره و با کمک خودش بهش اجازه تجربه کردن میده
این تفاوت والدا هست
من دخترم بچه تر که بود دلش میخواست با چاقو میوه پوست بکنه تو خونه یه چاقو کندتر براش گذاشته بودم یه بار تو مهمونی شروع کرد انجام دادن بهش گفتم دستت رو میبری ولی گوش نکرد البته چون تو خونه تمرین کرده بود میدونستم که اگه ببره هم خیلی بد نمیشه ولی امکان بریدن بود دیکه من بهش تذکر ندادم شروع کرد انجام دادن و دستش برید ، خوب من میدونستم با اون چاقو و شرایط دخترم اتفاق خیلی خیلی بدی در انتظارش نیست بهش اجازه دادم تجربه کنه و دیگه هیچ وقت چنین کاری رو نکرد وقتی کامل بلد شد خودش انجام داد ، البته اونجا هم که برید سرزنشش نکردم فقط باهاش همدردی کردم و بغلش کردم دستش رو چسب زدم گفتم درک میکنم درد داره و میسوزه
جالب اینجاست قبل از این اتفاق یکی دوتا مهمونی نذاشتم کارش رو انجام بده و اون با ناراحتی میوه رو میداد براش پوست بکنم ولی بعد از این تجربه دیگه خودش انجام نمیداد چون بعد از بریدن دستش سرزنشش نکردم باعث شد اعتماد بنفسشم نیاد پایین که دیکه بترسه و وقتی بزرگم شد میوه پوست نکنه

1403/03/28 18:09

👏👏👏

1403/03/28 18:11

چقد خوب 👌

1403/03/28 19:58

خیلی رفتار درست انجام دادن و تشخیصش سخته

1403/03/28 19:59

اولش اره ولی کم کم رفتارای درست جاشو با رفتارهای اشتباه عوض میکنه عزیزم و به طور ناخداگاه رفتار درست رو انجام میدی

1403/03/28 20:49

سلام خوشگلا
پریا جون خب ما از کجا بفهمیم بالغمون داره حرف میزنه و تصمیم میگره یا والدمون

1403/03/28 21:19

عزیزم قبلا توضیح دادم، بالغ این زمانی و این مکانی هست، یعنی متناسب با شرایط حال تصمیم میگیره

1403/03/28 21:30

یه مثال بزنم
ما پدرشوهرم و خاهرشوهرم توی ی ساختمونیم روابطمونم خوبه تقریبا هرشب جمع میشیم خونه پدرشوهرم دورهمیم اما هیچ کدومشون نمیان خونه من گاهی وقتا میان تاپشت در بچمو میارن اما خونه نمیان با اینکه وقتی میان احترامشونو دارم هروقت بیان با روی خوش پذیرایی میکنم اما نمیدونم چرا نمیان مگر اینکه دعوتشون کنم اما روزی چندبار هرکدوم میره ب خاهرشوهرم سر میزنه اوایل میگفتم خب اون بچه داره اما الان ک خودمم بچه دارم چی حوصله بچم سر میره خیلی منم میفرستمش خونشون اما دلم میخاد گاهیم اونا بیان یا مثلا ی خوراکی کوچیکم ک داشته باشن زود یخوردشو یکیشون پا میشه میگه من ببرم برا ابجیم با اینکه منم کیک یا هرچیزی درست کنم سهمشونو میدم اما برا من اینجوری نیستن خب میدونم دخترشونه و عزیز اما شوهر منم پسرشونه دیگه گاهی میگم منم بشم مثه اونا بعد دلم نمیاد میگم عیبی نداره نمیدونم کارم درسته یانه

1403/03/28 21:30

بالغ الان میگه اگر کودکت حالش با این ادما خوبه و رفت و امدها حالت رو خوب میکنه پس قبول میکنی که بلاخره اون دخترشونه و تو عروسشون هستی ، اون ادم ها رو میپذیری و تا جایی که حالت خوبه باهاشون رفت و امد میکنی و نمیزاری گفت و گوهای ذهنیت که بهت میگه ببین دخترشون رو بیشتر دوست دارن یا اینکه حواست رو جمع کن ، ببین اونا چطوری برخورد میکنن تو هم گارد بگیر و این حرفها رو گوش نمیدی و از کنار این ادمها بودن لذت میبری

1403/03/28 21:35

خانم ها جایگاه ها رو همونطور که هستن قبول کنید،،، جایگاه عروس همیشه عروسه و جایگاه دختر هم دختر هیچ وقت برای خودتون اینو نگید که منم مثل دخترشون اصلا اصلا نمیشه شما جای دختر بشید و مادرشوهر جای مادر ،،،، یه مادرشوهر خوب میتونه یه مادرشوهر خوب باشه فقط همین
وقتی جایگاه ها رو میپذیریم دیگه یه سری از توقع ها از بین میره

1403/03/28 21:37

اینم اضافه کنم که والد یه چیزی رو برامون گذاشته و باید همیشه و تو هرشرایطی انجامش بدی ولی بالغ میگه امروز این کار درسته ممکنه فردا با توجه به شرایط ببینی اون کار درست نیست و انجامش ندی ،،،

1403/03/28 21:39

حرفات درسته اما اینکه سالی فقط یکی دوبار بیان سر بزنن توقع بیجاییه؟

1403/03/28 21:39

از نظر من که خیلی هم خوبه🤣🤣 از دید من خانواده شوهر باید با دعوت بیان و برن اونم تو سال 3 یا 4 بار دیکه تهش
البته اگه دوست داری بیشتر بیان میتونی خودت ازشون درخواست کنی، میتونی بهشون بگی من دلم میخواد بیشتر بیاین خونمون از اومدنتون حالم خوب میشه،،،
یا میتونی بیشتر دعوتشون بکنی

1403/03/28 21:42