بسپار به خدا
1403/06/31 15:21از کسی بگیر
1403/06/31 15:21خواهری برادری بگو برات پیدا کنن
1403/06/31 15:21یا اینستا بگرد پیداش کن
1403/06/31 15:22پیچ آشنایی چیزی دیدی نگاه کن حتما پسرت فالو داره
1403/06/31 15:22حتما از حالش خبر بگیر
1403/06/31 15:22حالاخواهرم گفته هرجا بچه هات دیدم شما ره میگیرم
یه بار زن داییم بچم دیده بود گفته بود دوست دارین مامانتوم ببینین
گفته بود عمه اجازه نمیده ما مامانموم ببینیم
یه دعای بکنین بتونم بچه هام ببینم
1403/06/31 15:23میدونی زهرا بچه تو زیر دست آدما خوبی بزرگ نشده ،،،الان معلوم نیس اصلا چطو باشه ،،فقط امیدوارم پی خلاف نره
1403/06/31 15:23ولی تو پیدا کن و زنگ بزن شاید امیدی بشی براش برا زندگی کردن
1403/06/31 15:24الهی بگردم اگه شوهرت مشکلی نداره برو در مدرسه ای جایی البته با مشورت همسرت چون ممکنه دوست نداشته باشه باعث جنگ و جدال بشه و زندگی الانت لطمه ببینه
1403/06/31 15:24اره درست میگی چون باباش هم معتاده خیلی میترسم آینده بچه هام خراب بشه
1403/06/31 15:24اون دختر که از زن دوم بابات بود گفتی خودکشی کردم مرد یا زنده هست
1403/06/31 15:25همون اجازه نمیده ،،وگرنه الان اونا به فکر تو میخوابن مطمئن باش ولی اون شاید بتونه جلو پسر کوچیکت بگیره ولی جلو علی اصغر نمیتونه حتما بهش زنگ بزن
1403/06/31 15:25شوهرم حرفی نداره میگه بزرگ شدن عاقل شدن بیار پیش خودت زندگی کنن
1403/06/31 15:25مطمئن باش میاد دیدنت
1403/06/31 15:25نه انشااللّه به خدا بسپارشون درست پدر مادر خیلی تأثیر دارن تو زندگی ولی اونا خدایی رو دارن که از هر کسی بهتره
1403/06/31 15:26نسرین دوباره ازدواج نکرد
1403/06/31 15:26خیلی دلتنگشونم
1403/06/31 15:26اصلا دیگه ندیدی
1403/06/31 15:27خب شما 4 تا خواهر تنی هستین اونا خوشبخت شدن
1403/06/31 15:28یکیش که گفتی با پسر خالت ازدواج کرد
1403/06/31 15:28نه ازدواج نکرده 25 سالشه بادوتا بچه خونه مادرشوهر ش زندگی میکنه
ازمادرشوهرش پرستاری میکنه مریضه
چند روز جلوتر یه مقداری ظرف خونه بابام داشتم با یه کمد گفتم بدین نسرین
خیلی خوشحال شده بود میگفت من هیچی ظرف ندارم
کولر هم تو اتاق بچه هام نیست شبها بچه هام میبرم خون خواهر شوهرم میخوابونم
یخچال ندارم نمیتونم واسه بچه هام میوه بخرم
مادرشوهرش هم خوشش نمیاد که کسی سر یخچالش بره میگفت سروصدا میده
به خاطر برادرشوهر بزرگ تو خونه داره میگه من خجالت میکشم برم پیش اونها بخوابم
اونم از بابا از مادر هیچ خوشی ندیده
امیدوارم خدا بهش نگاه کنه😔😔😔😔
1403/06/31 15:55داستان های واقعی از زندگی گذشته حال حاملگی شب اول زفاف و....
73 عضو
این بخش در حال طراحی می باشد