نزدیک یه سال بود که از عروسیم گذشته بود همسرم عاشق بچه کوچیک بود ولی من دلم نمیخواست بچه بیارم میگفتم لاقل یه دوسالی بگذره از زندگیم قلق زندگیم بیاد دستم خودم هم یه کم بزرگ بشم ولی مگه حرف وحدیث های بقیه میذاشت تو یه سال اصلا جلوگیری نداشتیم ولی حامله نمیشدم یه روز مادرشوهرم اصرار کرد که باید برین دکتر واستون وقت گرفتم بهش گفتم مامان هر وقت خدا بخواد که یهو شروع کرد
1403/07/04 23:06