اما االن برام سنگین بود
از حمام اومدم بیرون و لباس هامو عوض کردم
باید یه تصمیم درست برای آینده ام بگیرم
رفتم از اتاق بیرون تا چیزی بخورم
تو راه پله بودم که با دیدن مادر مکس خشکم زد
- سالم آنا ... چه خوب که خودت اومدی
- سالم ... چیزی شده ؟
- باید با هم صحبت کنیم
- راجب چی ؟
ساکت شد و رفت سمت اتاق نشیمن .پشت سرش رفتم
نشست و گفت
- راجب رابطه ات با مکس ... منظورم سکستونه ...
شوکه به مادرش نگاه کردم
سکسمون ؟
حس کردم صورتم داغ شد
آروم خندید و گفت
1403/09/14 09:01