بود. جلوي همه خدمتکارها اونوسنگ رو يخ کرده بود و رفته بود. تا چند روز بعد از اون حالت شک شديد به من دست داده بود. زبانم بند امده بود کههمه مي گفتن جني شده! خدا هيچ *** رو بي *** و کار نکنه! تو همين زمان بود که يه پيرزن فالگير را /آوردند کهبراي من سرکتاب باز کنه. اسمش ربابه خانم بود اگه براتون بگم چه قيافه اي بود باور نمي کنيد! يه صورتي داشت که ازمو پوشيده شده بود مو که چه عرض کنم صد رحمت به ريش دو شقه رستم دستان!ابروها عين ماهوت پاکن! يه دماغ داشت که نوکش يه زگيل بود به اين درشتي! ( بادست اندازه يک سيب رو نشون داد)نمي دونم اون زگيله دماغ بود ! يا دماغه زگيل!موهاش عين دسته جارو! وقتي مي خنديد دندانهاش درشت و نوك تيز عين قير سياه 1 آخه مي دونيد بچه ها؟ مردم تاجوون هستند مرتب به خودشون مي رسند تا پا به سن مي گذارند ديگه خودشون رو ول مي کنند به حساب اين که خدااز اين کار خوشش مي آد و ثواب مي برند! قيافه شون ميشه عين ديو! بدتر از من!بگذريم. اين هيولارو اورده بودند که براي من سرکتاب باز کند
1400/05/06 10:29