فاميلی داشته ام، بوده. اين كار چه تعهدي براي يك مرد ايجاد می كند؟
حبيب سري تكان داد:
- نه، حرفت را قبول ندارم. اگر منظورت تنها كمك به يك طفل يتيم بود، چرا وقتی از فرنگ بازگشتی، باز هم به محبت هايت ادامه دادي؟ او ديگر بچه نبود نصير، چرا رفتارت با او عوض نشد؟ جرا به او نفهماندي كه تنها به عنوان يك فاميل دوستش داري؟
- اتفاقاً اين كار را كردم. بعد از بازگشتنم، سعی كردم حسابی از او دوري كنم. آيا تو متوجه اين مسئله نشدي؟
حبيب پوزخندي زد:
- نه حضرت آقا، نشدم، چون چنين چيزي را نديدم. آيا من بودم كه هديه خاص براي لعيا بردم. آيا من بودم كه پيغامهاي سفارشی را توسط او به مادرم می رساندم. تو براي كداميك از دختران فاميل جعبه موسيقی هديه آوردي؟ به دنبال كدام دختر فاميل به روي ايوان رفتی و پيغام خصوصی مادرت را به او دادي؟ كداميك را با پسوند جانم و عزيزم خطاب كردي؟ با كداميك در روز سيزده به در، كنار نهر آب، نجواي عاشقانه سر دادي و با كداميك سبزه گره زدي؟ گمان مي كنی اعمالت از چشم ديگران پنهان می ماند؟ با خودت صادق باش نصير! آيا با تمام اين مسائل، لعيا حق ندارد به تو وابسته شود و به عنوان مرد زندگی رويت حساب باز كند؟ آيا ديگران حق ندارند منتظر ازدواج شما دو نفر باشند؟ آيا ميدانی هنوز كه حرف زن ديگري را پيش نياورده اي، دختران و زنان فاميل چه لُغزي پشت لعياي بيچاره كوك كرده اند؟ من اگر جاي تو بودم، با وجود اين دختر شيدا كه هيچ چيز هم از زيبائی و برازندگی كم ندارد، هرگز نام زن ديگري را بر زبان نمی آوردم. خوب به حرفهايم فكر كن و بعد اگر صلاح دانستی، بگو تا پيغامت را در مورد آن زن كذايی، پيش مادرم و عموجان ببرم!
نصير حس ميكرد تمام رمق تنش كشيده شده. روي سكوي كنار در اولين خانه نشست و پيشانی خود را در مشتهاي بسته فشرد. دهانش به سختی خشك بود:
- نمي خواهم از خودم دفاع كنم. ديگر مسئله از اين چيزها گذشته اگر خطايی هم بوده، جاي صحبتی نمانده. من با آن زن ازدواج كرده ام...
#ادامه_دارد
📕
▫️◽️◻️📚◻️◽️▫️
#دختر_مهاجر
#نویسنده_فریده_نجفی
#قسمت_100
نصیر ادامه داد:
- حبيب! نه راه بازگشتی دارم و نه در پی يافتن آن هستم. همسرم را دوست دارم. فقط مشكل اينجاست كه نميتوانم به راحتی در مورد او با مادر و آقا جانم صحبت كنم. براي همين است كه از تو كمك می خواهم.
حبيب، لحظاتی ناباورانه در چشمانش خيره شد. شايد فكر می كرد اشتباه شنيده، ولی نه، نصير سخنانش را بی هيچگونه ابهام بيان كرده بود.
به سختی آب دهان را فرو داد:
- راستی! شوخی نميكنی؟! تو ازدواج كرده اي؟! آن هم بی خبر از اهل خانه و مادرت و
1403/08/10 16:23