#پارت_یک
با صدای هلهله ی آدینه سر خدمتکار خونه عصبی از خواب پا شدم
دستی به موهای لخت بلندم کشیدم
و با همون لبای خواب بلندم پا برهنه از اتاق بیرون اومدم
از نرده های طبقه بالا آویزون شدم
موهای بلندم روی هوا معلق شد
با صدای خشداری گفتم:آدینه چه خبره کله سحر بابا بذار بخوابم
صدای مهربون آدینه بلند شد
_خواب چیه خانوم جان باید هلهله کنی
از پله ها پایین رفتم
_باز چی شده؟؟مامان اینا کجان؟
آدینه سری تکون داد
من نمیدونم پسر عمارت شاهی چی توی تو دیده که عاشقت شده
یهو چشم هام باز شد
موهامو کنار زدم
_تو چی گفتی؟!
خنده ی ریزی کرد
_چیه خواب از سرت پرید خانوم جان
پشت چشمی نازک کردم
_نخیر،کی گفته فقط واسم سوال شد همین
آدینه سری تکون داد گفت:
_من این موهارو تو آسیاب سفید نکردم خانوم جان
عشق تو چشمات دو دو میزنه
خندیدم و سرمو پایین انداختم
_حالا بگو چی شده
_اول برو دست و صورتو بشور بعد بیا تا بهت بگم
پامو زمین کوبیدم
اه آدینه
_همینه که هست دیگه نمیخوای که هیج
رفتم سمت سرویس بهداشتی
مش رحمان چه زن لجبازی داره
صدای خنده ی آدینه بلند شد
وارد سرویس بهداشتی شدم
آب و باز کردم و صورتم و شستم
نگاهی به چهرم که توی آیینه افتاده بود انداختم
پوست سفید،چشم ابروی مشکی و خال کوچکی که گوشه ی لبم خودنمایی میکرد
1401/05/07 18:58