#پارت17
از تخت پایین اومد
تمام کارهاش با خونسردی بود
شلوارشو پوشید
ملافه رو دورم پیچیدم
با صدای لرزونی گفتم:
_شاهو به خدا من...
برگشت و با پشت دست محکم زد توی دهنم
ضربه ی دستش چنان محکم بود که پرت شدم روی تخت
طعم خون و توی دهنم احساس کردم
با پشت دست کشیدم روی لبم
نگاهی به پشت دستم انداختم..خونی بود...
خودم هنوز توی شوک بودم
با بغض گفتم:به خدا من نمیدونم چرا خونی نیومد
من دخترم شاهو باور کن
اومد روی تخت و از ریشه ی موهای بافته شدم گرفت و کشید
_خفه شد هرزه
بگو اون عوضی کی بوده که اول با زن من هم خواب شده
کی تونسته دخترانگیتو تصاحب کنه
دستم و روی دستش گذاشتم
اشک هام تمامی نداشت
_به خدا با کسی نبودم شاهو باور کن
گردنمو توی دستش فشار داد
_خفه شو هر جائی اسم من و توی دهن کثیفت نیار
تف تو ذاتت
برم به پدرت جایزه بدم با چنین دختر تربیت کردنش...
_اما من هیچ اشتباهی نکردم
_هه نکردی
از روی تخت پرتم کرد پایین
تمام بدنم درد گرفت
کمربندشو باز کرد
_تو چی فکر کردی اینکه میتونی سره من کلاه بذاری و خودتو به من بندازی
اما من و نشناختی دختر خانوم
هر چند دختر نبودی...
کمربندشو بالا برد و محکم فرود آورد روی پشتم
از دردش جیغی زدم
صدای هلهله ی زن ها بلند شد
@vidiaa
1401/05/07 19:44