داستان یک معجزه

370 عضو

بلاگ ساخته شد.

سلام.
این روزا میبینم که خیلی از خانومها ناامیدن از بارداری...
خواستم داستان معجزه ی زندگیم رو بنویسم. شاید کمکی باشه براشون?

1401/06/01 15:53

12 سال قبل دانشجوی ترم اخر کامپیوتر بودم. برای خودم خوش و خرم زندگی میکردم که گوشیم زنگ خورد، یه پسر که قصد داشت اذیتم کنه. ☺

1401/06/01 15:54

مزاحمتاش اونقدر ادامه داشت که دیگه شروع کردیم با هم حرف زدن. از هر دری میگفتیم. مسیر دانشگاه تا خونه رو تلفنی باهاش حرف میزدم. اما هیچوقت ندیدمش.?

1401/06/01 15:55

بلاگ ساخته شد.

سلام.
این روزا میبینم که خیلی از خانومها ناامیدن از بارداری...
خواستم داستان معجزه ی زندگیم رو بنویسم. شاید کمکی باشه براشون?

1401/06/01 15:53

12 سال قبل دانشجوی ترم اخر کامپیوتر بودم. برای خودم خوش و خرم زندگی میکردم که گوشیم زنگ خورد، یه پسر که قصد داشت اذیتم کنه. ☺

1401/06/01 15:54

مزاحمتاش اونقدر ادامه داشت که دیگه شروع کردیم با هم حرف زدن. از هر دری میگفتیم. مسیر دانشگاه تا خونه رو تلفنی باهاش حرف میزدم. اما هیچوقت ندیدمش.?

1401/06/01 15:55

تا اینکه بعد از تموم شدن ترم، یه روز گفت میخواد بیاد خواستگاریم. منم برای اینکه اذیتش کنم گفتم بیا. راس ساعت 4 با دسته گل و مادرش اومد خونمون.?

1401/06/01 15:56

همینکه پدر و مادرم دیدنش جواب رد دادن. خودم هم همینطور. من 23 سالم بود و اون گفته بود 26 سالشه. اما وقتی اومد فهمیدم که 33 سالش بوده.
یه اختلاف سنی 10 ساله مانع رسیدنمون میشد وگرنه بقیه چیراش خوب بود.?

1401/06/01 15:57

جواب رد دادیم اما اون دیگه آدرس خونمون رو داشت و اونقدر رفت و اومد که دل منو برد. با وجود مخالفت بقیه نشستم سر سفره عقد. با یه دنیا آرزو..?

1401/06/01 15:58

تا اینکه بعد از تموم شدن ترم، یه روز گفت میخواد بیاد خواستگاریم. منم برای اینکه اذیتش کنم گفتم بیا. راس ساعت 4 با دسته گل و مادرش اومد خونمون.?

1401/06/01 15:56

همینکه پدر و مادرم دیدنش جواب رد دادن. خودم هم همینطور. من 23 سالم بود و اون گفته بود 26 سالشه. اما وقتی اومد فهمیدم که 33 سالش بوده.
یه اختلاف سنی 10 ساله مانع رسیدنمون میشد وگرنه بقیه چیراش خوب بود.?

1401/06/01 15:57

جواب رد دادیم اما اون دیگه آدرس خونمون رو داشت و اونقدر رفت و اومد که دل منو برد. با وجود مخالفت بقیه نشستم سر سفره عقد. با یه دنیا آرزو..?

1401/06/01 15:58

طبقه بالای مادرشوهرم اینا یه اتاق خالی 12 متری بود، با یه اشپزخونه. دستشویی مشترک. اما کلی ذوقش رو میکردیم. رنگش کردیم.

1401/06/01 17:05

طبقه بالای مادرشوهرم اینا یه اتاق خالی 12 متری بود، با یه اشپزخونه. دستشویی مشترک. اما کلی ذوقش رو میکردیم. رنگش کردیم.

1401/06/01 17:05

یه کم که گذشت فهمیدم خیلی بیشتر از اونی که فکر میکردم، شوهرم مرد خوبیه و از انتخابم خوش حالتر میشدم. البته که زندگی با مادر و خواهر شوهر سختیهای خودش رو داشت.

1401/06/01 17:08

روزها گذشت و کم کم حرف و حدیثها شروع شد که چرا بچه دار نمیشید. اما من قصد داشتم تا خونه و ماشین نخریدیم نزارم بچه دار بشیم.?

1401/06/01 17:10

یه کم که گذشت فهمیدم خیلی بیشتر از اونی که فکر میکردم، شوهرم مرد خوبیه و از انتخابم خوش حالتر میشدم. البته که زندگی با مادر و خواهر شوهر سختیهای خودش رو داشت.

1401/06/01 17:08

روزها گذشت و کم کم حرف و حدیثها شروع شد که چرا بچه دار نمیشید. اما من قصد داشتم تا خونه و ماشین نخریدیم نزارم بچه دار بشیم.?

1401/06/01 17:10

5 سال تمام حرف و حدیث ها پشت سرم بود. طفلک مادرشوهرم یه روز صدام کرد گفت من یه کم پول قایم کردم. میدمش بهت برو دنبال دوا و دکتر. میخوام بچه ی این پسرم رو ببینم. منم خندیدم گفتم ما مشکلی نداریم. ما فقط بچه نمیخواهیم الان. اما سال بعدش مادرشوهرم از پیشمون رفت و این آرزو به دلش موند. ?

1401/06/01 17:13

اما هیچوقت نفهمیدم چرا با وجود اینکه ما روش پیشگیریمون طبیعی بود، اما حتی یه بارم من باردار نشدم. بعدها فهمیدم که پیشگیری به روش طبیعی چند درصد خطا داره و طی این همه سال باید حتما بارداری رخ میداد.?

1401/06/01 17:14

5 سال تمام حرف و حدیث ها پشت سرم بود. طفلک مادرشوهرم یه روز صدام کرد گفت من یه کم پول قایم کردم. میدمش بهت برو دنبال دوا و دکتر. میخوام بچه ی این پسرم رو ببینم. منم خندیدم گفتم ما مشکلی نداریم. ما فقط بچه نمیخواهیم الان. اما سال بعدش مادرشوهرم از پیشمون رفت و این آرزو به دلش موند. ?

1401/06/01 17:13

اما هیچوقت نفهمیدم چرا با وجود اینکه ما روش پیشگیریمون طبیعی بود، اما حتی یه بارم من باردار نشدم. بعدها فهمیدم که پیشگیری به روش طبیعی چند درصد خطا داره و طی این همه سال باید حتما بارداری رخ میداد.?

1401/06/01 17:14

روزها گذشت و ما تونستیم با پس اندازمون و طلاهام و درامدی که از کار در منزل داشتم، یه پراید بخریم. اون روز یکی از آرزوهام تیک خورد. یه پراید مشکی قدیمی که حتی صندلیاش هم پاره بود. اما دوستش داشتیم.?

1401/06/01 17:15