The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

رمان عاشقانه، طنز

527 عضو

بلاگ ساخته شد.

?#قسمت_اول#رمان_دختر_بد_پسر_بدتر#?

1401/06/21 12:31

اشکامو پاک کردمو با هق هق شروع کردم به تعریف کردن ماجرا :
_ پار...پارسال دقیقا همین موقع بود که اومد و گفت دیگه من و نمی خواد و عروسی رو به هم زد.
به اینجا ک رسیدم هق هقم اوج گرفتو باعث شد که پسره هل بشه و دست پاچه گفت:
-آروم باش دریا. باید باهاش کنار بیای اما آخه چرا امروز رفتی مهمونیش؟ نگاه کن االن چجوری شدی انقدرم که
ماشاال خوردیش.
سعی کردم بیشتر تو نقشم فرو برم
جیغی کشیدمو گفتم :
-آروم باشم؟ چطور آروم باشم ها؟ چطور؟

1401/06/21 12:35

و دستام و روی صورتم گذاشتم بلند بلند به گریه کردنم ادامه دادم و بین گریه هام گفتم که من و برسونه خونه و
آدرسو بهش دادم اونم بدون اینکه چیزی بگه به سمت خونه روند.
_ دریا رسیدیم
باصدای پسره چشمام رو باز کردم و با صدای خفه ای گفتم ممنون و به سمت عقب برگشتم تا کیفم رو که وقتی
سوار شده بودم اونجا گذاشته بودمو بردارم و وقتی که صورتمو برگردوندم کارتی رو جلوی صورتم دیدم.
_ این چیه؟
چشمای قهوه ایش و تو تاریکی بهم دوخت و گفت:
_ شمارمه خواستم اگه میشه بیشتر باهم اشنا بشیم
لبخندی زدمو کارت روگرفتم و تنها به خدافظی اکتفا کردمو از ماشین پیاده شدم و به سمت در قهوه ای رنگ به راه
افتادم اونم تکبوقی زد و رفت وقتی دور شد از جلوی در کنار اومدمو اشکامو پاک کردم و دستمو داخل کیف کردم
و کیف پولو برداشتمو همونطور که به سمت سر خیابون میرفتم تا یه تاکسی بگیرمو برم خونه داخل کیفو وارسی
کردم سیصد تومن پول خب خوبه ، با دیدن اسمش روی کارت ملیش شروع کردم به بلند بلند خندیدن که باعث شد
همه کسایی که تو پیاده رو بودن به سمتم برگردن و چپ چپ نگام کنن اما من بی اهمیت بهشون به خندیدنم ادامه
دادم اخه اسمش به قیافه تی تیشش اصال نمیومد اون پسر با اونموهای سیخ سیخ که خیلی مدل قدیمی بود و لباس
زردو شلوار سفید کجا ، اسم اردشیر با این ابهت کجا!
بقیه کیف پول و نگاه کردم چیز بدرد بخوری نداشت پول هارو برداشتم و کیف پول هم همونجا پرت کردم و لبخند
زنون دستم رو جلوی تاکسی زرد رنگ تکون دادم
در خونه رو با کلید باز کردم و در حالی که می خندیدم گفتم
یه درصد فکر کن اسم من دریا باشه

1401/06/21 12:36

با خنده خودم و رو کاناپه بنفش رنگ خونه ولو کردم و در حالی که به زور سعی می کردم دکمه های مانتوم و باز کنم
بلند بلند خوندم
- امشب شب مهتابه.حبیبم رو می خوام حبیبم اگر خوابه، امیرم رو می خوام،امیرم اگر نیستش ...سعیدم رو می
خوام!
شل و ول و منگ در حالی که از دسته های مبل گرفته بودم خودم و به توالت رسوندم .
صورتم و به زور با اب یخ شستم و در حالی که با خودم اروم اروم زمزمه می کردم گفتم:
- پسره ی کودن،اخه،دختری که نصفه شب مست و پاتیله.واسه چی بهش اعتماد می کنی؟
از دستشویی ک بیرون اومدم یه راست به سمت اتاق رفتم و خودم و پرت کردم رو تخت خوابم وچشمام و بستم
.میدونستم سگ مستم و قرار نیست زود خوابم ببره!
فکر می کنم به فردا.مخم اون قدر هنگه که فکر نکنم بتونم اهنگ بسازم!
چشمام و می بندم و سعی می کنم بخوابم و زمزمه وار زیر لب میگم:
- اینم یه شب سگی دیگه
با صدای زنگ چشمام و باز کردم.

1401/06/21 12:36

گیج و گنگ به اطراف نگاه کردم سرم درد می کرد که بخاطر زیاده رویم تو خوردن الکل بود ، بی حوصله و به زور
پتو رو از روم کنار زدم و آروم آروم به سمت پذیرایی حرکت کردم .
موهام و با دست چنگ زدم رو به باال و رفتم سمت در وردوی.هرکی پشت در بود انگار دست بردار نبود!
تا درو باز کردم روهام خودشو پرت کرد داخل و با حرص گفت:
- باز سگ مست کردی که خوابیدی تا این موقع!
با اخم گفتم:
-تو هم باز دخالت کردی؟اصال این جا چی کار داری؟
روهام کالفه داد زد:
-هی نرو رو موخ من نیاز! یکی از اونایی که تیغش زدی اومده بود دم رستوران.کم مونده بود رستوران و رو سرمون
خراب کنه شانس اوردیم رئیس نبود وگرنه بیچاره شده بودیم!
بی حوصله نگاهش کردم و تاپ زرشکیم و از رو شکمم کشیدم پایین که آخرم رفت باال و نافم با پیرسینگ قلب
شکلش دیده شد.
توجهی به روهام نکردم و رفتم تو آشپزخونه و قهوه سازو روشن کردم.
روهام پشتم اومد و گفت:

1401/06/21 12:37

- تو چرا اینطوری آخه!من بهت میگم تا اخراج شدنت چیزی نمونده تو برا من میری قهوه درست کنی؟
با پوزخند گفتم:
- اونی که تیغش زده بودم نگفت چرا اینجوری دو درش کردم!
کالفه و عصبی گفت:
-نه!
پوزخندم عمق گرفت.رفتم جلوی روهام ایستادم و گفتم:
- حقش بود ..اصالحق همشونه ، درضمن من کارم و از دست نمیدم اگرم از دست بدم..
چشمکی بهش زدم و ادامه دادم:
- راه های کسب درامد رو خوب بلدم..
روهام ناراحت بهم خیره شد و گفت:
- باشه دیگه تو کارات دخالت نمی کنم.هر کار دوست داری بکن!
به سمت در رفت و از خونه خارج شد.
در حالی که زیرلب زمزمه می کردم خوندم:
- تو چرا..نیستی پیشم...وقتی میدونی ازت من ...سیر نمیشم!

1401/06/21 12:38

تو چرا دستاشو میگیری...وقتی می دونی باهاش نمی مونی!
لبخندی زدم و گفتم:
ایول شعرش قشنگ میشه زود دفترچه مخصوصم و از تو کشوی پاتختی برداشتم و در حالی که به سمت اشپزخونه
می رفتم شعر و نوشتم رو کاغذ تا یادم نره.
قهوه که اماده شد نشستم رو مبل و در حالی که سرم و مالش می دادم شروع کردم به هورت کشیدن قهوه اینطوری
بیشتر می چسبید!
از حموم اومدم بیرون و بدون اینکه موهام و خشک کنم حوله قرمزم و دورم پیچیدم و در حالی که به سمت کیفم
روی میز می رفتم و زیپش رو باز می کردم به ساعت نگاه کردم .
نیم ساعت وقت داشتم.
بسته سیگارم و از تو کیفم بیرون کشیدم و یه دونه درآوردم و با فندک صورتی و نگین دارم روشنش کردم.
در حالی که از سیگار کام می گرفتم به سمت اتاقم رفتم .
و در کمد و باز کردم .کمد پر از لباسای رنگارنگ و شیک بود به لطف بی اف افای رنگارنگم خوب می پوشیدم و
خوب می گذروندم.
شلوار جین مشکیم و به همراه پیرهن چارخونه قرمز مشکیم که تقریبا یک وجب و نیم باالی زانو بود رو از توی کمد
برداشتم و شال مشکی رنگم و هم به زور پیدا کردم و رو تخت انداختم.
به سمت اسپیکرم رو پاتختی رفتم و اهنگ مورد عالقم از انریکه پخش شد.
درحالی که با آهنگ میرقصیدم لباسام پوشیدم و بعد به سمت میز آرایشم رفتم و رژ لب قهوه ای رنگمو از بین انبوه
رژ های رنگاوارنگم برداشتم و روی لبهام کشیدم نیازی ب آرایش نبود چون جای خاصی قرار نبود برم نگاهی دیگه
به آینه انداختم و بعد از اینکه فهمیدم مشکلی نیست سوئیچ رو برداشتم و از خونه خارج شدم.

1401/06/21 12:38

درحالی ک به موتورم نزدیک می شدم گفتم:
_ چطوری عروسک؟
سوار میشم و کاله کاسکت مشکی رنگم رو هم روی سرم میزارم و بعد پوشیدن دستکشام گاز می دمو به سمت
رستوران حرکت میکنم و بعد تقریبا ده مین دیر کردن ب رستوران میرسم موتورو پارک میکنمو به طرف در پشتی
میرم و وقتی وارد میشم درحالی ک کالهم و روی میز میزارم میگم:
_ سالم به همگی سفارش چیه؟
روهام بدون توجه بهم.سه بسته غذا رو گذاشت تو صندوقش و صندوق رو به دست گرفت و از کنارم رد شد برگشتم
دیدم که رفت سمت موتورش و صندوق و پشت موتور گذاشت و حرکت کرد و رفت.
اخمام رفت تو هم.همین مونده بود که باهام قهر کنه!
یاسمن با دیدنم لبخند گنده ای زد و گفت:
- وای بالخره اومدی!

1401/06/21 12:39

لبخندی زدم و گفتم:
- نچ ، هنوز در حال اومدنم نرسیدم.
یاسمن دست کش های ظرف شویی رو در اورد و خواست بدوئه سمتم که سلطان گفت:
- آشپزخونست یا مهد کودک؟خانوم آرام باز اومدید جو و به هم زدید.
با اخم به آشپز پیر و بی اعصاب رستوران زل زدم و زیر لب گفتم:
- کی بمیری راحت شم؟
یاسمن ریز خندید و رفت سمت سه تا پالستیک که توش غذا بود رو به دستم داد و گفت:- بدو نیاز.االن رئیس میاد میبینه سفارش ها مونده داغ می کنه!البته که نمی دونم چرا به تو کار نداره و اخراجت
نمی کنه!
راست می گفت.خودمم نمی دونستم چرا رئیس اخراجم نمی کنه. می دونستم زن و بچه داره و سرش تو الک تودشه
یعنی دلش هوایی نشده.پس واسه چی هوام و داره!
در حالی که از رستوران خارج می شدم گفتم:
- داغشم.دوست دارم!
خندیدم و یاسمنم خندید.صندوق و برداشتم و به صندلی عقب موتور وصلش کردم و غذا هارو گذاشتم داخلش.
سوار موتور شدم و خواستم را بیافتم که یاسمن دویید سمتم و داد زد:
- بیا ادرس و بگیر نیاز.
آدرسا رو ازش گرفتم و گازو گرفتم و رفتم سمت خونه اولین کسی که سفارش داده.
نزدیک رستوران بود و این کارم و راحت تر می کرد.
به در بزرگ خونه خیره شدم و پوفی کردم و رفتم زنگ در و زدم.
صدای زنی از ایفون پیچید:
- با کی کار دارید

1401/06/21 12:40

- از رستوران مخصوص اومدم.سفارش داشتید؟
زن - بله االن میام
بی حوصله به بدنه موتور تکیه دادم بعد دو مین یه زن قد بلند در حالی که رو صورتش ماسک زیبایی گذاشته بود
درو باز کرد .
خندم گرفت صورت سبزش و چشمای ژاپنیش به همچین خونه ای تو زعفرانیه نمیومد!
غذا هارو گرفتم سمتش که لبخندی زد و گرفتشون و پول وگرفت سمتم.
پول و گرفتم گذاشتم تو کولم و بعدش دو تراول گرفت سمتم و گفت:
- اینم انعام!
ازش گرفتم و گفتم:
- بای!
زن با تعجب نگاهم می کرد شاید توقع داشت از انعامش ذوق مرگ شم! یا کلی قربون صدقه صورت ماسکیش برم!
سوار موتور شدم و در مقابل نگاه خیرش به سمت مقصد بعدی حرکت کردم.به ساعت نگاه کردم و کلید رو تو قفل در چرخوندم دقیق دوازده شب بود.
وارد خونه شدم و کفشام و در اوردم و گوشه ای پرت کردم و شالم رو از سرم برداشتم و با خستگی بازوهامو ماساژ
دادم
برقای سالن و روشن کردم که بادیدن فرد رو به روم و میز پر از غذا های رنگا رنگ جلوم .اخمام رفت تو هم.
- تو خونه من چی کار داری؟
با عجله بلند شد و گفت:
- نیاز عزیزم به حرفام گوش بده من...
داد زدم:
- برا من ، من من نکن از خونه من بکن بیرون!
زد زیر گریه و گفت:
- دخترم باهام این کار و نکن!
به النگو های پهن و گردنبند بزرگ طالش نگاه کردم ، به موهای رنگ شدش ، به ابرو های تتو کردش ، به لباسای
گرون و دماغ عملیش!
پوزخندی زدم و رفتم جلوش و گفتم:
-دختر؟! زنیکه تو مگه دخترم داری! اصال من دختر نیستم!
با حیرت نگاهم کرد و دستش و برد باال و کوبید تو صورتم.
سرم و فوری بلند کردم و گفتم:

1401/06/21 12:41

- گمشو از خونم بیرون!
با گریه گفت:
_ من اومدم برات غذا درست کردم .برات کادو خریدم .تا رابطمون و درست کنم بعد ببین تو چی کار کردی!
ابروهام و به هم گره زدم و گفتم:
- غذا؟کادو؟رابطه!
زدم زیر خنده و بین خنده با تمسخر گفتم:
-که رابطه!
با حیرت نگاهم می کرد که یهو خیز بر داشتم سمت میز و رو میزی و به چنگ گرفتم و با شدت کشیدمش که کل
ظرفا و غذا ها به شدت ریختن رو زمین و صدای بدی و تولید کردن .
با چشمای خوش رنگ و غرق اشکش نگاهم کرد و داد زدم:
- این غذا هارو می گفتی؟
دوییدم سمت کانتر و جعبه کادویی رو برداشتم و کوبیدمش رو زمین و در حالی که لگدش می کردم داد زدم؛- این کادو رو می گفتی؟
رفتم جلوش و در حالی که از خشم سرخ شده بودم با دست به گونم اشاره کردم و داد زدم:
- این رابطه رو میگی؟
با نگاه خیس و مبهوت زل زده بود بهم که ادامه دادم:
- رابطه ای وجود نداره.دختری وجود نداره.
با بغض گفت:
- چه قدر عوض شدی نیاز!
با پوزخند گفتم:
_ عوض نشدم.عوضی شدم
با پوزخند در حالی که به سمت اتاقم می رفتم گفتم:
-حتی روحتم خبر نداره چه قدر دختر بدی شدم!
وارد اتاق شدم و درو محکم پشت سرم بستم و به سمت گیتارم رفتم همون موقع صدای در اومد که خبر از رفتنش
میداد.

1401/06/21 12:42

بدون توجه به رفتنش گیتارم و از روی پایه برداشتم و روی تخت نشستم و شروع کردم به کار کردن روی اهنگ
جدیدی که داشتم میساختم .
دیگه بهش هیچ حسی نداشتم.حتی بهش فکرم نمی کردم.اون اسمش از عزیزای زندگی من خط خورده بود.
اون قدر بیخیالش بودم که بدون توجه به کمر خم و زانوهای لرزونش اومدم تو اتاق و حاال ام که رفته!
یه قسمت از آهنگ بود که هرکار می کردم درست نمی شد و واقعا رو مخم بود کم اعصابم خورد بود اینم اضافه شد،
از جام بلند شدم گیتارو سرجاش گذاشتم این جا نمیشد.تمرین کرد.از اتاق بیرون اومدم و رفتم توی اتاق کارم.یه
اتاق داغون و خیلی کوچیک و با سقف نم زده.اما پر از ساز های خوشگل که یادگار بابا بود. اتاقی که واقعا بهم حس
آرامش می داد از بچگی عاشق سازو رقص و خالصه این چیزا بودم و واقعا هم توی این دو حرفه استعداد داشتم پنج
سازو میتونستم بزنم.
به طور حرفه ای. و رقصمم که حرفی توش نیست، ولی متاسفانه نمیتونستم هیچ کاری انجام بدم جز این که برای
خوانده های زیر زمینی آهنگ بسازم.تمام امیدم اینه که چندتا اهنگی ک فرستادم قبول کنن تا بتونم از ایران برم
ایران بودنم مساوی بود با هر روز درد کشیدن.مساوی بود با هر روز تحمل قیافه کسایی که دوست داشتم بمیرن!
سری تکون می دم و از فکر و خیال میام بیرون.
شاید اگر چندین سال پیش بود از سیلی خوردن به دست مادرم عذاب می کشیدم اما االن فقط به خاطر دیدن
قیافش عصبیم.
مادر...چه اسم کلیشه ای !
به سمت گیتار کارم رفتم برداشتمش و نت هایی ام که نصفه درست کرده بودم رو روی پایه گذاشتم و شروع کردم به
درست کردن اشکال هاش.
با احساس درد توی مچ دستم گیتارو سرجاش گذاشتم به ساعت نگاهی انداختم که با دیدنش هنگ کردم شیش
ساعت گذشته بود وساعت پنج صبح رو نشون میداد مثل همیشه وقتی سر اینکارم اصلا خسته نمیشم.از سرجام بلند میشم و میرم تا یکم قهوه بخورم من که تا االن بیدار بودم دیگه نمی ارزید که برم بخوابم بعد ازینکه
قهوه جوش رو به برق زدم روی مبل خودم و پرت کردم و به سقف زل زدم توی فکر رفتم.
اگر قبولم نمی کردن کل امیدم نا امید میشد.
تموم شدن امیدمم برای زندگی درست مساوی بود با...
همون دختر بدشدن دختری که چند وقته توی وجودم ریشه کرده و هر روز بیشتر از قبل ریشش و محکم تر میکنه
هوفف بیخیالش فردا کلی کار دارم باید یه سر برم باشگاه و این نت هارو کامل کنم چون پس فردا وقت تحویلشه
شبم که شیفت دارم با روهامم که دعوام شده نمیشه بگم بجای من بره و این یعنی یه شب بیداری دیگه با صدای
قهوه جوش از جام بلند شدم و راهی که چند دقیقه پیش طی کرده بودمو برگشتم
جلویه آینه ایستادم به

1401/06/21 14:02

خودم خیره شدم شلوار لی زاپ دار و پیرهن آبی تیره لی و کاله مشکی چون با موتور اینور
اونور میرفتم و تا اخر شبم درگیر بودم حوصله اینکه مانتو بپوشمو اینارو نداشتم کوله مشکیمو برداشتمو از خونه
بیرون زدم و به سمت باشگاه راه افتادم
****
موتورو توی پارکینگ پارم کردم و کاله کاسکتو از سرم برداشتم و بعد کاله خودم رو روسرم گذاشتم و به سمت راه
پله رفتم همیشه ازین قسمت که باید این همه پله رو طی کنم متنفر بودم اما خب کاریشم نمیشه کرد مجبورم .
نفس نفس زنون جلوی در ایستادم آخه چرا انقدر باالس طبقه شیشم جای باشگاه زدنه؟
بعد از پنج مین که نفس گرفتم و تونستم عادی نفس بکشم زنگ و زدم و بعد چند ثانیه با قیافه خندون شاداب روبه
رو شدم واقعا ک اسمش به رفتارو چهرش میخورد._ سالم نیاز خانم چه خبرا؟ تو که می دونی مسابقه نزدیکه و بچه ها ماست! چرا یکی در میون میای؟
_ برو گمشو اونور از نفس افتادم!
با شنیدن لحنم بلند خندید و گفت؛
_ منم خوبم منم دلم تنگ شده بود.
_ شاداب یه لیوان آب پرتغال برام بیار تا موقعی که لباسمو عوض می کنم.و این قدر حرف نزن!
_ نیاز دارم باهات حرف میزنم
بدون توجه به شاداب لباس هام و از توی کوله دراوردم یک نیم تنه مشکی با سرهمی آبی موهامو هم از پشت با کش
بستم و بعد ب سمت ضبط رفتم و روشنش کردم شادابم وقتی دید به حرفاش گوش نمیدم رفت تا برم آب پرتغال
بیاره منم شروع کردم به گرم کردن بدنم تا موقعی ک بقیه بچه ها بیان کال پونزده نفر بودیم ک رقص گروهی کار می
کردیم نه تا پسر و شیش تا دختر االنم داشتیم برای یک مسابقه خیابونی کار می کردیم که مال یک ماه دیگه بود و
اگه ببریم کلی پول گیرمون میاد که اینجوری میتونم راحت حتی بدون قبولی اون اهنگ ها از ایران برم.
_ بیا کوفت کن.
با صدای شاداب از فکر بیرون اومدم و لیوان رو ازش گرفتم._ دمت گرم.
همون موقع صدای زنگ اومد که خبر از اومدن بچه ها می داد معموال همشون
باهم می رسیدن.
جلوی آینه سراسری و بزرگ سالن ایستادم و به پارکتا خیره شدم که صدای جیغ و داد بچه ها اومد که داشتن با
ذوق احوال پرسی می کردن.
برگشتم سمتشون که یسنا و ستایش و سهیال دورم جمع شدن و به گرمی باهام احوال پرسی کردن و از این که
تعطیالت عید کالس قطع بوده ابراز ناراحتی کردن.
سهیال با نیش باز نگاهم کرد و گفت:
- امروز چیکار می کنیم؟
بهرام با لبخند گفت:
-اهنگ جدیده انریکه خوبه؟
بعد بهم نگاه کرد و با لبخند گفت:
- سالم بر دلبر خانوم!

1401/06/21 14:02

پوزخندی می زنم و بدون این که حتی ذره ای جلب توجه داشته باشم
با موهام بازی کردم و لبم و به دندون گرفتم و گفتم:
- چطوری مکمل!
بهرام خندید و در حالی که با هیجان خاصی بهم زل زده بود گفت:
- تو رو دیدم خوب شدم!
مانی و یاسین و سجادم به سمتم اومدن و باهم دست دادیم و به قول روهام الکی مثال ابراز دلتنگی کردیم.
چند دقیقه دیگه هم.منتظر شدیم و وقتی اکیپ سما و رامین شون اومدن اهنگ و گذاشتیم و من جلوی همه
ایستادم.
_ خب.می خوام کل انرژیتون و بزارید برای همین االن و این جایی که هستید.
لبخندی زدم و ادامه دادم:
- خب.زوج ، زوج کنار هم وایستید.
پسرا صدا های بامزه ای در اوردن و با هیجان رفتن و کنار دختراشون ایستادن

1401/06/21 14:03

با ریموت دکمه رو زدم و گفتم:
_ حرکت و اروم اروم میرم .مرحله به
مرحله با من بیاید جلو
آهنگ که پخش شد دستام و روی هم جلوی صورتم گذاشتم و آوم آروم جای دستام و عوض کردم .یک بار روشونه
یه بار رو گردن
چرخ خوردم و یهو رو به عقب خم شدم و وقتی گردنم هم تراز با نیمه ی کمرم شد یهو آهنگ حالت ضرب گرفت.
آهنگ ریحانا° بود و اون قسمتای ضربش صدای کوبش ضربان قلب بود .
همون طور که خم بودم مرحله به مرحله حالت شوک وارانه باال اومدم مثل طپش قلب.
سر پا که شدم نفسی گرفتم و با ریموت اهنگ و استپ زدم و گفتم:
- خب؟
دخترا با هیجان جیغ زدن هر کسی یه چیزی و با جیغ می گفت:
- عالیه!
- شروعش خیلی جذب کنندس!
- مثل رقاص های حرفه ای آمریکایی بودی.
دست زدم و گفتم:
- حواس ها جمع.چیزی به مسابقه نمونده .اول بشیم.کالس رقصتون معروف می شه.و پول خوبیم گیرمون میاد
خودمونم معروف می شیم
پس به جای حرفای چرت.اون بدنای رو فرمتون و یه تکونی بدید!
سوت زدم و گفتم:
- خب دو ردیف می شیم.دخترا همه سمت راست با من حرکت طپش قلب و تمرین
می کنن و پسرا هم اون طرف با بهرام
کار می کنید
بهرام سری تکون داد و با پسرا که مدام غر میزدن رفتن اون طرف.
لبخندی زدم و گفتم:
.1.2.3.4..!بامن...خب_
دست راست رو چپ...چپ رو پا....راست رو گردن..یه چرخش
321 -
-حاالخم شید.منتظر شید اهنگ اولین طپش و بزنه..
حاال اروم و با قفسه سینتون به خارج ضربه بزنید ...درسته..
کنار ساغر ایستادم و به سینش فشار اوردم و گفتم:
- ضربات و زیاد کوچیک میزنی بزرگش کن.
ساغر پشت چشمی نازک کرد و گفت:
به نظر من که من از تو بهتر میرم
من با خونسردی طوری که همه بشنون گفتم:
- به نظر منم تو ام چون باال تنه ات تخته نمی تونی ضربه بزنی!
حس کردم همه ساکت شدن به صورت سرخ شده از خجالت ساغر چشم دوختم و گفتم:
_ این جا منو تو نداریم.من من نکن.حاال هم یا برقص یا برو!این جا جای پولدارای لوس و *** نیست.
ساغر با چشمای اشکی نگاهم کرد و دویید از سالن بیرون همه بهم خیره نگاه می کردن داد زدم:
- دوباره شروع می کنیم.
1 2 3 4 -
بهرام اون طرف من. با سرعت داشت هیپ هاپ تمرین می کرد کال ازش خوشم نمیومد.
اما خب بچه پولدار بود و خوشگل
که اصل کارم همیناست.اصال مگه اخالق و عشقم مهمه!
معلومه که نه. خیس عرق شده بودم.
رو بچه ها داد زدم:
- بچه ها تمرین کافیه.بقیش واسه سه شنبه
همه پیشنهادم و رو هوا زدن.
از کنار پرهام رد شدم و داشتم با بطری ابم اب میخوردم که جلوم ایستاد بهش نگاه کردم که گفت:
_ دلم برات تنگ شده بود نیاز.خیلی بهت نیاز داشتم!
پوزخندم و پنهون میکنم و میخوام جوابی بدم که یاسین دست میندازه دور کمرم و در حالی که من و با

1401/06/21 14:08

خنده می
کشونه سمت بچه ها میگه:
- کی پایست بریم دربند؟
تقریبا همه جیغ می زنن که ما..ما..
لبخندی می زنم و در حالی که سعی دارم از تو بغل یاسین بیام بیرون میگم:
_ خونه ی من زعفرانیست تا بیام دیر میشه!
دروغ که هناق نیست.هست!؟
پرهام بهارام و هول داد و اومد جلو و گفت:
-می رسونیمت!
سعی می کنم ظاهرم و حفظ کنم نباید بفهمن خونم اون جایی که می گم نیست.کال قصدم این نبود که کالس بزارم و
اینا...
نه من برای در اوردن پول باید هم رنگ مردم تو هر جایی که کار می کردم می شدم.
من وقتی پیک موتوری بودم یه نیاز ساده و کوچه بازاری بودم.
و حاال تو کالس رقص مختلط تو باال شهر تهران یه نیاز با کالس و پولدارم!
پس باید مثل خودشون می بودم تا مثل بقیه باهام رفتار کنن.
یسنا ناراحت و با لبای آویزون گفت:
- اذیت نکن نیاز دیگه...بیا بی تو خوش نمیگذره.
لبخند میزنم و در حالی که با حوله دور گردنم و خشک می کنم می گم:
-گور باباتون...میام.
همه با هم هورا میکشن.
پرهام با لبخند جذابی گفت؛
-پس من میرسونمت.
برگشتم سمتش به چشماش زل زدم و گفتم:
- پرهام من نگفتم وسیله ندارم!گفتم راه دوره!
پرهام گیج چشمای گردوند و با تعجب گفت:
- من که جز ماشینای خودمون تو پارکینگ ماشین دیگه ای هیچ وقت ندیدم!
لبخندی می زنم و به چشمای کنجکاو همه زل میزنم و می گم:
- منم نگفتم ماشین دارم!
****
دهن همه باز بود و با تعجب به موتور سیاه و عروسکم نگاه میکردن
با لبخند کاله کاسکتم و روسرم گذاشتم و گفتم:
- این شما.اینم عروسک...
رفتم سوار موتور شدم و گفتم:
- دهنای بازتون و ببندید به من نمیخوره شاخ باشم؟
همه میخندن که پرهام با لبخند میگه:- تو حرف نداری!
توجهی نمی کنم.قانون اول.محل ندادن مساوی با تشنه کردن طرف!
- خب من االن میرم خونه.ساعت هفتم مستقیم میام دربند.
همه کم کم از هیجان و شور و شوق موتور داشتن من میان بیرون و منم بعد خداحافظی گاز میدم و به سمت خونه
حرکت می کنم.
البته اون جا برای من فقط محل خواب بود و بس.
من زیادی آواره بودم!
جلوی کمد لباسم ایستاده بودم.
بعد از کمی فکر تصمیم گرفتم چی بپوشم.نمیدونم چرا اون لحظه دوست داشتم خیلی خوشگل کنم.
برخالف همیشه که برای هر کاریم یه دلیل داشتم قصد داشتم یه شبم که شده برای دل خودم باشم.خوش
بگذرونم.خودم باشم!
یه شلوار چرم مشکی برداشتم.
بوتای مخمل سیاهم و که یه گرگ نقره ای کنارش داشت و از تو کشو بیرون کشیدم
کمی فکر کردم و یه بافت خیلی نازک و شل مشکی تنگ برداشتم که فوقش و فوقش شاید به زور قدش نیم وجب
زیر باسنم می رسید.
همه لباسارو تن کردم.
موهام و لخت لخت کردم و محکم باال بستم که این کار چشمام و

1401/06/21 14:08

کشیده تر و وحشی تر نشون می داد.بعد از یه ارایش تو مایه های گریم تنها خط چشمم و پهن کشیدم.و این چشمام رو جذاب می کرد
نیم دستکشای چرمم و دستم کردم و الک تضاد لباسام و زدم.جیگری.رنگ رژ لبم.
در اخر شال مشکی رنگم و که کمی فقط کمی به جیگری رنگش میخورد و سرم کردم .
ادکلن محبوبم و که مال اخرین دوست پسرم بود و رو خودم خالی کردم.واقعا ادکلنش عالی بود کم کمش یه تومنی
باید پولش می بود اخه اصل بود.
کافشن کوتاه و چرم مشکی جیگری ام رو تن کردم و بعد برداشتن گوشیم و کلیدا از خونه خارج شدم کال با کیف
مخالف بودم و زور زورش شاید کوله بر میداشتم اما کیف نه!
سوار موتورم شدم و کاله کاسکت مشکیم رو سرم کردم .حس می کردم تیپم شبیه خواننده های راک شده!
اخه چرم و مشکی بود !
هوا خوب بود و فقط باد میومد ولی بادشم خنک و خوب بود.
سوار موتور بودن همین چیزایه
خوبشه که بهت لذت میده.
وقتی رسیدم به سمت همون جایی رفتم که دفعه قبل با بچه ها رفتیم.
با دیدن بچه ها با لبخند رفتم سمتشون که با دیدن فرد روبه روم چشمام و تو حدقه چرخوندم و سعی کردم بهش
توجه نکنم انقدر که ازین بشر متنفر بودم که خدا میدونه خواستم بدون توجه بهش از کنارش رد بشم که تنه ای بهم
زد
_ چته باز هار شدی؟

1401/06/21 14:08

به چشمای تیله ایش نگاه کردم.رنگ چشمای باباش بود.و من چه قدر از این خانواده متنفر بودم.
با نیشخند گفت:
_ کیه تورو ببینه و هار نشه؟
بدون اینکه بهش توجه کنم و جوابش و بدم به سمت بچه ها رفتمو سالم کردم.
سنگینی نگاهش و از پشتم حس می کردم.دربند چه غلطی می کرد.هر جا من هستم باید یا خودش یا سر و کله ی
پدر احمقش پیدا شه.
یاسین بلند شد و گفت:
_ چه قدر دیر رسیدی ؟
_ تا حاضر شدم و از اونجا اومدم طول کشید دیگه پرواز ک...
حرفم با صدای نحس سیاوش نصفه موند.
بچه ها امکنجکاو به این پسر قد بلند و جذاب و رو اعصاب من راه رفته نگاه می کردن.
_ چه عجب خیلی وقته اینجاها نیومدین نکنه سخت در تالشین که مسابقه ماه آینده رو ببرین اما خب باید بگم زیاد
تالش نکنین آخه تا ما هستیم شما اصال حساب نمیشین .
همونطور که خیره نگاهش می کردم سیگاری ازتوی جعبه دست ساز چرمم درآروردم و با فندک ستش روشنش
کردم و بعد از اینکه پکی عمیق ازش گرفتم و دودش و ماهرانه و شیک بیرون دادم گفتم:- به اندازه این دود هم نیستی حتی یک درصد!
مطمئن باش توی این مسابقه برنده ماییم
با حرص چشم از سیگارم گرفت و نیشخند زد و گفت:
_ خیلی ب خودت مطمئنی؟
_ آره اونقدر که فکرشم نمیکنی!
پرهام وسط حرفامون پریدو اخم کرده گفت:
_ نیاز بیخیال بیا بریم. در حدی نیستن که بخوای باهاشون در بیفتی بیا بریم.
_ آره بریم
و دنبال پرهام ب راه افتادم که سیاوش گفت:
_ حاال که انقدر به خودت مطمئنی فردا شب بیا کلوب یه مسابقه بدیم فقط منو تو اونجا متوجه میشیم کی بهتره!
با حرفش لبخندی روی لبام نقش گرفت خودشه همینو میخواستم روی پاشه پا چرخیدم و گفتم :
_ قبوله. فرداشب ساعت دو می بینمت. بازنده!
و چشمکی بهش زدم و راهم و ادامه دادم.
پرهام با اخم رو به من گفت:
_ نباید قبول میکردی نیاز اون پسر...
_ پرهام لطفا بس کن من می دونم چیکار کنم و چیکار نکنم حاال هم بیخیال شو بیا بریم پیش بچه ها.
پرهام خواست چیزی بگه که دستم و به نشونه ساکت یا همون خفه شو باال آوردم و قدم هام و تند کردم ب سمت
تختی ک بچه ها روش نشسته بودن رفتم.
سروش با لبخند نگاهم کرد و گفت:
_ چی می گفت این مفنگی ؟
به لقبی که به سیاوش داده بود.خندیدم.بچه ها با سیاوش لج بودن.چون رقیبِ رقصمون تو مسابقات بود.گروهشم
قوی بودن.
_ چیز خاصی نمیگفت فردا دعوتم کرد به یک مسابقه دو نفره.
یسنا خم شد و نی قلیون و شوت کرد تو بغل بهرام و گفت:
_ چی؟ نیاز میخوای با سیاوش مسابقه بدی خل شدی ؟
_ وای بچه ها ما ازونا می بریم چرا انقدر خودتون و دسته پایین میگیرین؟
یاسمن ابرو باال انداخت و زیر چشماش کمی گود رفته بود.برای کار تو رستوران

1401/06/21 15:04

بود و تو این جمع فقط من و یاسمن
اوضاع داغونی داشتیم و کسی خبر نداشت.
_ نیاز اونا پنج دوره است که قهرمانن چجوری میخوایم ازشون ببریم تو میدونی با کی یک دوئل گذاشتی؟با بهترین
رقاص خیابونی کلوب!
_ من میدونم اون کیه خیلی بهتر از شما میشناسمش مطمئن باشین .
و بعد با صدای آروم تری طوری که فقط خودم بشنوم گفتم :
-یه روز با خودش می رقصیدم و رقص یادم می داد.من از همه بیشتر میشناسمش.
خدا رو شکر کسی صدام و تو اون سر و صدا نشنید.
بعد از حرفم دیگه کسی حرفی نزدو بحث عوض شد و بچه ها شروع کردن از حرف زدن راجبه مهمونی که قرار بود
پرهام هفته دیگه بگیره کال مثل یک دوره بود هر ماه یکیشون یه مهمونی میگرفت و تنها کسی ک تو جمعشون توی
این دوره شرکت نمی کرد و مهمونی نمیگرفت من بودم اونا هم زیاد پاپیچ نمیشدن که دلیلش چیه و منم از این بابت
خداروشکر می کردم میخواستم سیگار دیگه ای از توی جعبه دریارم که یسنا گفت:- نیاز نکش گفتیم قلیون بیارن.
_ خب بیارن اونم میکشم ولی االن این ...
جعبه رو تکونی دادمو بعد ادامه دادم:
- مهم تره.
و بعد یه نخ از توش دراوردم و بعد هم ب طرف بچه ها گرفتم پرهام و یاسمن و سروش برداشتن و بقیه هم که قلیون
میکشن.
_ ژستت موقع سیگار کشیدنت محشره آدم و جذب میکنه.
با این حرف پرهام به طرفش چرخیدم و تنها به یک مرسی اکتفا کردم این ژست سیگار کشیدن و روهام بهم یاد
داده بودالبته بعد ازینکه دید چجوری می کشم گفت دیگه حق نداری اینجوری و با این مدل سیگار بکشی. اما کیه
که گوش کنه!
اون شب دیگه اتفاق خاصی نیفتاد فقط اینکه من وقت نکردم نت هارو درست کنم و باز هم یه شب بیداری دیگه در
پیش داشتم.
***
با خستگی زیاد کلید رو توی قفل چرخوندم و وارد خونه شدم و اولین کاری که کردم این بود ک به طرف اشپزخونه
برم و قهوه جوش و به برق بزنم تا بتونم با قهوه بیدار بمونم و کارام و راستو ریست کنم از اشپزخونه بیرون اومدم و
به سمت اتاق خوابم رفتم و لباسامو با یک شرتک فسفری و نیم تنه سفید عوض کردم و باز راهی که اومدو برگشتم و
توی آشپزخونه منتظر درست شدن قهوه شدم ، نمیدونم فردا چی بپوشم برای مسابقه باید بهش ثابت بشه بایدبفهمه که از اون بهترم از هر لحاظ هفف به سمت قهوه جوش رفتم آماده بود. یک لیوان ریختم و روی سینی گذاشتم
کنارشم زیر سیگاری و جعبه سیگار صورتیم و کنارش گذاشتم و به سمت اتاق کارم رفتم.
گیتارو برداشتم و شروع کردم.
بعد تقریبا سه ساعت باالخره درست شد و
به نظر خودم مثل همیشه عالی شد بدون هیچ اشکالی لبخند رضایتمندانه ای روی لبهام شکل گرفت گیتارو روی
پایه گذاشتم و نت هارو برداشتم و رفتم تا

1401/06/21 15:04

بفرستمشون.با تکمیل این کار یک هفت هشت تومنی گیرم میومد که
خیلی خوب بود برام چون واقعا الزم دارم.
بعد از ارسال نت ها به ساعت نگاهی انداختم پنج و نیم صبح بود میتونستم تا نه ده بخوابم به سمت توالت رفتم و
بعد از زدن مسواک روی تخت دراز کشیدم و به محض بستن چشمام به خواب رفتم.
*
- تو با اون چشات مستم کردی و خستم کردی و کشتی منو
ببین..منو..من دیوونه روانیو..
همون که د...
با صدای داد صالح ساکت شد.
صالح از پشت شیشه عالمت داد و با داد گفت:
-فریاد.بازم داری فالش می خونی .بابا این قسمت و دادی مثل متسو خون ها می خونی؟
فریاد با حرص هدفون و از رو ی گوشاش برداشت و زیر لب گفت:
-التو..متسو..التو..سوپرانو..فالش..اشتباه.
یهو هدفون و کوبید رو زمین و داد زد:
-جمع کنید بابا.
رفت از اتاق بیرون و روبه روی صالح ایستاد و گفت؛
-این قدر خرین که نمی فهمین.من درست
می خونم.آهنگ سازی اشتباهه.
موزیک مسخره اس.ریتم مثل ناقوص کلیساست
شعرش منو یاد شعرای دبستانم می ندازه.خسته کنندس.
منی که با اهنگام بدون این که چهرم دیده شه بدون کنسرت زیرزمینی معروف شدم با خوندن این اهنگ رسما میرم
قبرستون!
صالح کالفه روی کاناپه خودش و پرت کرد و گفت:
-می گی چی کار کنم داداشم.ساسان رفته اون ور آب کل اهنگ سازیت به عهده ی اون بود حاال که نیست لنگ می
زنیم.
تا بخوایم یه اهنگ ساز حرفه ای و قابل اعتماد پیدا کنیم.
وقت رفتنت به امریکا می گزره.وقت نداریم فریاد.
اگه اهنگ ندی بیرون فراموش میشی.
فریاد زبونش و رو لبش کشید ویهو یقهه ی صالح و کشید و کوبیدش به دیوار و گفت:
-من و پیدام کنن جرمم حبسه.پس گوشاتو واکن. یا برام یه اهنگ ساز درست حسابی پیدا می کنی ...یا همتون و به
هم گره می زنم.

1401/06/21 15:04

صالح با بهت گفت؛
-چی می گی...فریا...
فریاد داد زد.
-افتاد؟
صالح با ناراحتی گفت:
-افتاد داداش..افتاد.
****
جلوی اینه ایستادم.شرتک جین مشکی .تاپ سفید که شب نما بود.
کفشای خصوص تاریکیم یک لنگش سفید یک لنگش سیاه.
که لژای تهش برق میزد و نور می داد.
در شیشه جلوم و باز کردم و دستم و بردم داخلش و پودر های
سفید و بیرون آوردم و آروم و با احتیاط رو بازوهام و یه قسمت از گونم پودرا رو مالیدم.مثل پودر پنکک بود و دیده
نمی شد.
دست بردم و چراغ اتاق و خاموش کردم که دقیقا قسمتایی که روی پوستم پودر مالیده بودم نمایان شدن.لبخندی زدم و برق و روشن کردم.آرایشم محدود می شد به چشمام. مداد و خط چشم سیاه سایه سیاه و زیر
چشمام و سفید کرده بودم.
و ریمل...همین.
موهام و خیس کرده بودم و دورم بودم.گچ موی سفیدم و در اوردم و دو گوشه از موهام و سفید کردم .
کارم تموم بود.نیم دست کش های سیاه و سفید چرمم دست کردم.
اماده بودم .زنگ در که به صدا رر اومد مانتوی بلندم و که تا مچ پام می رسید و تن کردم و کمربندش و و بستم شال
بلندم و شل روی سرم انداختم و از خونه خارج شدم .
امشب باید به اون اشغال ثابت می کردم که من و از دست داده و کسی رو از دست داده که زیادی خاصه بهش نشون
می دادم با رقصم .با نگاهم.
باید بفهمه دیگه دختر عموش نیستم و دیگه اون نیاز نیستم و دیگه عاشقش نیستم.
****
روهام من و با اخم و تخم رسوند و همه چیز در تاریکی فرو رفته بود.یه جایی خارج از شهر بودیم تو زیر زمینی که
مهمونیا توش برگذار می شد.جمعیت و جیغ و رقص و دود و موادو ...همه چیز بود.لباسام و عوض کرده و به سمت
بچه ها رفتم همه شور و هیجان داشتن و خودمم استرس داشتم.باید می بردم.با صدای دی جی که من و سیاوش و به
مسابقه می طلبید هر دو از گوشه های سال به سمت سن رفتیم.
بین و جیغ و تشویق همه دوتامون روبه روی هم تو پیست ایستادیم.
نفس عمیقی کشیدم و نگاهم و پر از اعتماد به نفس و غرور بود اونم همین طور بود
و شاید بد تر!
کی فکرشو می کنه که من یه روز برای این پسر بخوام زندگیمم بدم.اما االن...
شاید یکی از دالیل بد شدن من ، سیاوش بود .

1401/06/21 15:04

?#قسمت_دوم#رمان_دختر_بد_پسر_بدتر#?

1401/06/22 12:15

به در خواست سیاوش اهنگ عوض شد و اهنگ اون پخش شد.
منم با پوزخند و تمسخر دست به سینه نگاهش کردم.
اهنگی از امینم بود.
لعنتی خیلی سریع و حرفه ای می رقصید..
حتی یه قسمتش حرکت مایکل جکسون و در حالی که با کالهش بازی می کرد رفت که همه بااشتیاق سوت و دست
زدن.
منم هی می رفتم جلو به حالت تمسخر خم میشدم و سرم و تکون می دادم.
یه جا رو دستش بلند شد و و بعد حرفه ای پرید و دوباره سریع شروع کرد به رقصیدن حرکاتش واقعا حرفه ای و نرم
بود.
اخرای اهنگش یهو موسیقی عوض شد و من با یه پا پریدم جلوش و در حالی که نرم و اروم این طرف و اون طرف خم
میشدم تو چشماش زل زدم و دستم و رو سینش گذاشتم و سینه اونم از نفس نفس زدن سریع بالا و پایین میشد
بهش نزدیک شدم و اهنگ اولش اروم بود .
اونم مسخ چشمام بود و عقب نمی رفت .
به چشماش زل زدم و یهو با ظرب یهویی اهنگ قفسه سینم و محکم بالا کوبیدم و با دست ادای تفنگ و دراوردم و
بعد اهنگ
صدای شلیک گلوله داشت که همون موقع دستام و رو قلبش گذاشتم و ادای شلیک درواردم.
مبهوت به من نگاه می کرد همه با هیجان جیغ و دست زدن.
با حرکات سریع پا ازش دور شدم و با اهنگ پاهامو دستام و تکون میدادم و ربات وار می رقصیدم.طبق علاقه
همیشگیم بین رقص چشمای مبهوت و خشک زده همه رو رو حرکاتم ااسکن کردم و بازم خوش حال شدم که همه
مبهوت و خشک شده نگاهم می کنن.

1401/06/22 12:16

یه حرکت خیلی سخت باید با زانو رو زمین می رفتم.
تا زانوم و بلند کردم .
با دیدن پسری روبه روم بین جمعیت با موهای مشکی که قسمتی ازش خاکستری بود و داشت با تمسخر و پوزخند
نگاهم می کرد .
کل حرکت و از یاد بردم تنها یه چیز تو ذهنم بود.
اولین نفر بود.اولین نفر طی شیش سال رقصم.که اون قدر بد و با تاسف نگاهم می کرد!
حرکت زانوم خوب از اب درنیومد..یعنی گند زدم
رقصم و با یه حرکت رباتیک شونه ای تموم کردم که
همه با اشتیاق و هیجان شروع کردن به دست زدن.
همه رفتن سمت ظرفای روی میز..دوتا ظرف شیشه ای بزرگ بود که یکی کارتای کوچیک به اسم نیاز داشت یه
ظرفم سیاوش.
همه با توجه به این که از رقص کی خوششون اومده کارتارو برداشتن و انداختن تو سطالی کنارشون.
چشم می چرخوندم بین جمعیتی که دورم و گرفته بودن تا عامل خراب شدن رقصم و پیدا کنم.
ناخواسته ازش متنفر شده بودم از اون نگاه سیاه و موهای رنگیش.!
کارتا شمرده شد و دی جی رفت روی پیست و به جمعیت منتظر نگاه کرد و من به سیاوش چشم دوختم.
و سیاوشم با پوزخند به من.
لبم و از استرس می جوییدم.
دی جی عینکش و باال و پایین کرد و داد زد:

1401/06/22 12:17