کم نشده، مخصوصا برای افرادی مثل تو و فاطمه که خون دورگه تو رگهاتون جریاندرسته مارد و یارانش از بین رفتن، ولی شر خطر جنیان کافر از همه بندهگان خدا
داره، دعاها رو فراموش نکن و البته میدونم که صالح تنهاتون نمیذاره. خب مشهدی
جان، صالح رفیق شفیقم و بهروز پسرم، هر وقت کاری داشتید فقط صدام کنید، ما
دیگه برمیگردیم.
و رو کرد سمت من و انگشتری از انگشتش در آورد و بهم داد:
-این انگشتر رو سعی کن به جز در زمان استفاده از سرویس و حمام، از دستت در
نیاری، مثل تسبیح تو گردنت، ازت محافظت میکنن.
و پیشونیم بوسید و بعد از خداحافظی طیالعرض کردند.
من چند لحظه مات موندم، همه چی برام مثل یک فیلم بود، یک داستان، یک
داستان که از پایانش خبر ندارم، خطر هنوز رفع نشده ولی من حمایت بهترین
خلقهللا رو دارم، من تونستم بدترین گروه جنیان رو راحت با کمک خدا و این بندگان
پاک خدا، از بین ببرم.
خدایا شکرت.
اون شب خونه مشهدی موندم، ولی صبح بعد از خوردن صبحانه قصد کردم برگردم
پیش بچهها.
رو به صالح گفتم:
-صالح جان من میرم خونه، ولی بهتون فردا سر میزنم، دوشنبه هم که میام بریم
دنبال زیبا خانم و جوجه تپلت، کاری هم اگه باهام داشتی میای اونجا دیگه!
1401/10/02 23:50