.باد سرد مثل شالق بهم میخورد اما مشروب تنمو گرم میکرد
نمیتونم باور کنم که رفتی، که دیگه نیستی، تازه داشتیم طعم خوشبختیو –
میچشیدیم، اما کی بهش گند زد؟
.شیشه رو روی میز پرت کردم و دستهامو توی موهام فرو بردم
درحالی که بدنم کورهی آتیش شده بود زیرلب زمزمه کردم: دلم برات تنگ شده
.دخترهی چموش
.بعد از ماهها فقط یه قطره اشک روی گونم چکید و خندیدم
...دوست دارم بازم برات بخونم، تو دوست داری؟ –
.گیتار به دست باز اومدم و نشستم
حس میکردم مثل دفعهی پیش رو به روم نشسته و نگام میکنه، شایدم اینجاست و
.من نمیبینمش
.با بغض به دریا خیره شدم
.چند ضربه به سیم زدم و شروع کردم
یاد خاطرههای قشنگت... اولین قدمای خیابون... اولین حس پیش تو بودن... –
لمس دستهای تو زیر بارون... مثل حس دوباره رسیدن هنوزم توی خاطرههامی...
اونقدر به تو نزدیکه قلبم هنوزم حس میکنم باهامی... با چشمهات دوباره منو
سمت خودت بکشونو... دستامو تو به آغوش گرم خودت برسونو... منو آروم
...کن... هنوزم مثل گذشته عاشقت
1401/09/09 15:44