پارت #144
مامان اون اطرافه
- نه خوابیدن
- آهان ، باشه
نه قطع کرده و نه حرف میزنه ، ساکت پشت خطه .
- باید با هم حرف بزنیم
- چه حرفی ؟
- حرف های زیادی هست که باید بزنیم
- حرفی نیست
- هست ، خیلی چیزا هست
از تحکیم تو صداش جا می خورم ، ولی خودمو نمی بازم
- فکر می کنم دیروز عمال حرفاتو زدی
جرات می گیرم از حضور مادر کیاوش و اون قوت قلب هایی که به من داده مثل اینکه خیلی کارساز بوده که االن دارم
جوابشو پس میدم . برام هم نبود هر چی فکر میکنه . ولی اینو باید بدونه که منم آدم و واسه خودم شخصیت دارم .
- من که معذرت خواهی کردم ، شب می یام با هم حرف بزنیم
خودش می بره و می دوزه ، پس اصال واسه چی به من می گفت . قبول می کنم از سر اجبار
- باشه
- پس شب می یام دنبالت ، فعال
بدون اینکه بزار حرفی بزنم تماس قطع میشه . مرتیکه ی بی مالحضه . اصال نگفت کی می یام . اداشو در می یارم :
شب می یام دنبالت .
گوشی رو میزارم و میرم و ادامه فیلم و می بینم ولی ذهنم درگیر حرف هایی که قراره زده بشه .
کیاوش
1401/10/27 05:21