عروس برادرم✨♥️
#Part146?
اخم هاش بیشتر توهم رفت :
_گمشو.. گمشو.. جمع جور کن .. بزن بیرون..رو اعصابم داری راه میری..
وقت مسخره بازی ندارم.
با بغض فقد نگاهش کردم
با اخم خیره بهم غرید
_هاا؟؟
قطره اشکی از گوشه چشمم فرو ریخت
_تو چیکار کردی با من؟؟؟
پوزخندش عمق بیشتری گرفت
_دیشب یه چیز دیگه میگفتی خانمی.. خودت دلت می خواست با من باشی!
با بهت نگاهش کردم که جلو اومد
و بازومو تو دستش اسیر کرد سرشو خم کرد نفس های داغش به گوشم برخورد می کرد
_خودت لمس دست هام رو خواسته بودی!
خودت
بودی که میگفتی ادامه بده ..
اون تو بودی که خودت آمادگی نشون دادی و منو وادار کردی بچه!
⊰᯽⊱┈── ✨ ⃟♥️──┈⊰᯽⊱
1401/09/24 11:09