عروس برادرم♥️
#Part17?
تو سکوت فقد نگاهش میکردم
نباید جوابش رو بدم...فقد کافی بود یکی ببینه باهاش هم صحبت شدم..
بدون اینکه چیزی بگم سریع از
کنارش گذشتم..
نمیخواستمزیر کتک های خانم بزرگ جون بدم!
_هی مگه با تو نیستم.
به یه خانزاده بی احترامی کردی؟؟؟
وایسا ببینم.
تو جام ایستادم ولی بعد به سرعت به سمت عمارت رفتم
صداش رو میشنیدم که از آب داشت خارج میشد با ترس و وحشت قدم هامو بیشتر کردم
داد زد
_تنبیهت میکنم دختره ی گستاخ سرپیچی میکنی؟
تپش قلب گرفته بودم وای صداش نزدیکم بود قدمامو تندتر کردم
و سریع وارد عمارت شدم
لحظه آخر شنیدم که گفت _دخترهی بیشرف
بیشرف یعنی چی؟
وارد عمارت شدم
مریم با دیدنم
وحشت زده و سراسیمه به سمتم اومد.. انگار اتفاقی افتاده بود!
1401/09/22 15:59